داود علیزاده:
همهچیز از یک
کلیپ شروع شد. محسن نامجو با انتشار ویدئویی از شبکه تلویزیونی «من و تو» به خاطر
استفاده بیاجازه از قطعه «نامه»اش انتقاد کرد. این ویدئوی انتقادی با استقبال کاربران
زیادی روبهرو شد.
در ظاهر نامجو به رعایت نشدن حق کپیرایت آهنگ
خود اعتراض کرد؛ اما در همان کلیپ با اعتراض به سیاستهای شبکه من و تو دست روی
نکته ظریفی گذاشت. نکتهای که مدتها حرف دل فرهیختگان ایرانی است. آنجا که نامجو
میگوید: «من میدانم دوره شماست و بهاندازه کافی در ویران کردن فرهنگ ایران نقش
داشتید. در ساختن گذشته جعلی از ایران قبل از انقلاب و خراب کردن تصویر آینده در ذهن
نسلی که در این کشورهای خارجی زندگی میکنند و مهم اینکه برنده این بازی شما هستید
و دوره دوره شماست و همچنین دوره چیپ و سخیفی که بشریت در آن هست، قطعاً تلویزیون
و رسانه شما برنده این بازی است.»
ماهیت برنامههای
تلویزیونی بر پایه سلیقه عام است، مگر اینکه شبکه بهصورت تخصصی پایهریزی شده
باشد؛ در غیر این صورت پوشش حداکثری عوام از اهداف برنامهسازان تلویزیونی است.
شبکه من و تو
نیز در این سالها با ظاهری شیک و البته چیپ سعی در جلب افکار عمومی ایرانیان
داشته است. جوانان الکیخوش در حسرت گذشته را بهعنوان نماد جوان ایرانی به ذهن و
زندگی ایرانیها تزریق کند.
بهراستی
نامجو حقیقت تلخی را به زبان آورد. اینکه دوره دوره «من و تو» هاست. هم سرمایه
برای تطمیع هر کسی دارند، هم زرق و برق برای جلب نظر و افکار عمومی... در جایی که
رسانه ملی در پایینترین سطح جذب مخاطب را دارد. مخاطب گریزان از کسالت همیشگی
صداوسیما به شبکههایی همچون من و تو پناه میبرد.
اینکه هر
مخاطب حق انتخاب دارد، چه ببیند و چه بشنود، تردیدی نیست؛ اما مساله این است که در
ویترین چه چیزهایی برای انتخاب هست؛ هرچند درنهایت آنچه بیننده انتخاب میکند
منتخبی از خواست متولی شبکه است.
یکی از برنامههای
مخرب من و تو، برنامه تونل زمان است. برنامهای که دست روی نقطه حساس ایرانی جماعت
گذاشته است. ایرانی نوستالژیپسند و به قول شفیعیکدکنی «نداشتن حافظه تاریخی» در
مقابل قاب جادویی تلویزیون مبهوت بهشتی میشود که در ظاهر پیش از انقلاب اسلامی
وجود داشته است. مردانی شیک، چهرههایی خندان، خیابانهای تمیز و مغازههای
لوکس...
شفیعیکدکنی
در سخنان معروف خود درباره حافظه تاریخی مردم ایران گفته است: در همین دوره بعد از
سقوط سلطنت، یعنی در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (بهصرف گذشت سی
سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیعالزمان فروزانفر، بزرگترین استاد در تاریخ دانشگاه
تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایرانزمین را به مبلغ یکمیلیون تومان (در آن زمان قیمت
یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجی بازاری فروختند. هیچکس این حرف را باور نمیکند.
من خود نیز باور نمیکردم تا ندیدم.
من در آن لحظه،
به دست و پای بمردم؛ ولی باور نکردم تا خودم رفتم و به چشم خویشتن دیدم. در کجای دنیا
چنین واقعهای، آن هم در پایان قرن بیستم امکانپذیر است؟ از چنین ملتی چگونه باید
توقع حافظه تاریخی داشت؟
حق دارند کسانی
که میگویند «ما حافظه تاریخی نداریم» فقر حافظه تاریخی ما نتیجه نداشتن «آرشیو ملی»
است؛ نه در قیاس با فرانسه و انگلستان که در قیاس با همسایگانمان. آرشیو ما کجا و آرشیو
عثمانی (یعنی ترکیه قرن اخیر) کجا؟! گاهی دانشجویان دورههای دکتری ادبیات که سخت شیفته
مطالعات ادبی در حوزه نظریههای جدید هستند، به من رجوع میکنند که «ما میخواهیم
روش «لوکاچ» یا روش «لوسین گلدمن» را بر فلان رمان معاصر ایرانی، بهاصطلاح «پیاده
کنیم» و رساله دکتری خود را دراینباره بنویسیم.»
در جامعهای که
برای اطلاعاتی از نوع جای قبر فرخییزدی (شاعر مبارز معاصر) ما، بیپاسخ مطلقیم، چگونه
میتوانیم ساختار بوف کور یا چشمهایش یا همسایهها یا جای خالی سلوچ را بر نظام اقتصادی
و سیاسی عصر آفرینش این آثار انطباق دهیم با آنگونهای که جامعهشناسان ادبیات در
مغربزمین، توانستهاند ساختارهای آثار ادبی را با ساختارهای طبقاتی و اجتماعی عصر
پدیدآورندگان آن آثار انطباق دهند؟ صرف اینکه فلان نظام، بورژوازی یا زمینداری است
یا فلان نظام خردهبورژوازی بوده است، برای آنگونه ملاحظات علمی ساختارشناسانه کفایت
نمیکند. وانگهی برای اثبات اینکه عصر پهلوی اول، مثلا چه ساختار اقتصادی داشته است،
ما هنوز هزاران پرسش بیپاسخ داریم؛ همچنین در مورد دورههای بعد و «بعدتر» آیا فقر
آرشیو ملی، نتیجه آن فقدان حافظه تاریخی است یا نداشتن حافظه تاریخی سبب شده است که
ما هرگز نیازی به آرشیو، در هیچ جای کارمان نداشته باشیم؟»
با چنین حافظه
تاریخی پناه بردن به برنامهای مثل «تونل زمان» و حسرت خوردن از بهشت بربادرفته
گذشته جای تعجب ندارد؛ اما این سوال پیش میآید چرا در همین برنامه تونل زمان از
فقر و زندگی نکبتبار جنوب تهران و شهرستانها هیچ سندی نشان نمیدهد. تمام ایران
پیش از انقلاب را خلاصه کردهاند در یک قاب فریبنده لوکس و دلفریب. مخاطب با دیدن
برنامه تونل زمان دلتنگ گذشته بهشتوار خودش میشود و از آنسوی دیگر اتاق خبر من
و تو تمام نومیدیهای جهان را جلوی چشم ایرانی جماعت میگذارد. این دو سیاست کلی
شبکه من و تو و امثال آن است. اینکه مخاطب را در حسرت گذشته ازدسترفته به اغما
ببرند و در شوک آینده موهوم ارعاب کنند.
اعتراف به
شکست از سوی محسن نامجو در مقابل من وتو، یک حقیقت تلخ است که پرده از یک شکست کلی
در مقابل ابتذال معاصر دارد. ابتذالی که مصداقش حسرت خوردن نسل بعد از انقلاب برای
نزیستن در زمان قبل از انقلاب است.
سوال مهم و
اساسی این است که نسل حاضر برچه مبنایی حسرت گذشتهای را میخورند که درک آن
برآمده، از فیلم فارسی و تبلیغات من و تو است؟ گشت در فضای مجازی نشان میدهد که
تا چه اندازه نسلهای حاضر مثل عروسکهای کوکی با برنامههای شبکههای مبتذل کوک
میشوند.
از اینسو
صداوسیما نیز وضعیت حال ایران را بهشتی تصویر میکند که تمام دنیا برای زیستن در
آن در حسرت هستند. واقعیت این است که نه گذشته پیش از انقلاب آن بهشت من و تو بوده
است و نه امروز این بهشتی که برخی برنامههای صداوسیما به تصویر میکشد. ایران
کشوری است با پیشرفت و کاستی در گذشته، حال و آینه که امکان بالقوه بهتر شدن و
بدتر شدن را دارد.
ایرانیها در
واقعیت نه آن مردم حسود و تنگنظر برنامه «بفرمایید شام» هستند و نه نخبههای
برنامه «مهاجران» باید در نظر داشت، تا زمانی که در احیا حافظه تاریخی ایران تلاش
منظم و مشهودی صورت نگیرد، شبکههای امثال من و تو به راحتی میتوانند در تخریب
فرهنگ ایرانی جولان بدهند.