bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۰۷۸
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۹ - ۱۸ آذر ۱۳۹۸
بررسي فراز و فرودهاي جنبش دانشجویي در روزنامه بامداد جنوب؛
مریم خوئینی: احزاب و جريان‌هاي سياسى مختلف اين روزها خود را آماده مي‌كنند تا در رقابت سياسى مهمى چون انتخابات مجلس شوراى اسلامى حضورى تاثيرگذار داشته باشند. اين در حالى است كهدر ادوار گذشته يكى از بازيگران اصلى اين ميدان، انجمن‌ها و تشكل‌هاى دانشجویى بوده‌اند. حضور پر شور دانشجويان در يك برهه زمانى دليل پيروزى يك رئيس‌جمهور بود و حتي در مجلس شوراي اسلامي كانديدا داشتند اما اكنون جنبش‌هاى دانشجویى آن تاثير گذشته را ندارند. با چند تن از فعالان دانشجویى به گفت‌وگو نشستيم تا اين فراز و فرودها را بررسى كنيم.

مریم خوئینی: 

احزاب و جريان‌هاي سياسى مختلف اين روزها خود را آماده مي‌كنند تا در رقابت سياسى مهمى چون انتخابات مجلس شوراى اسلامى حضورى تاثيرگذار داشته باشند. اين در حالى است كهدر ادوار گذشته يكى از بازيگران اصلى اين ميدان، انجمن‌ها و تشكل‌هاى دانشجویى بوده‌اند. حضور پر شور دانشجويان در يك برهه زمانى دليل پيروزى يك رئيس‌جمهور بود و حتي در مجلس شوراي اسلامي كانديدا داشتند اما اكنون جنبش‌هاى دانشجویى آن تاثير گذشته را ندارند. با چند تن از فعالان دانشجویى به گفت‌وگو نشستيم تا اين فراز و فرودها را بررسى كنيم.

نويد كلهردى از فعالان دانشجوى دانشگاه خوارزمي تهران در گفت‌وگو با روزنامه بامداد جنوب با نگاهى به تاريخچه دانشگاه در ايران در اين‌باره، گفت: همانطور كه مي‌دانيد ما در ايران سال‌ها دانشگاه نداشتيم ابتدا مدرسه دارالفنون بود در دوره اميركبير كه آن هم فقط مسائل فني را آموزش مي‌داد؛ بعد از آنمدرسه علوم سياسي كه محمدعلي فروغي راه‌اندازي مي‌كند. پس از آن در سال ١٢٩٧ دانشسراي عالي يا دارالمعلمين مركزي كه امروز همان خوارزمي خودمان در تهران است. به عبارتى از صد سال پيش تاكنون همه اين نهادها دانشگاه نبودند بلكه سطح بالاتري از آموزش بودند. آن هم دليلش اين بوده که ما بعد از اينكه در جنگ‌هاى معروف از روسيه شكست خورديم، دچار نااميدى گسترده شديم پس تلاش كرديم شكست‌مان را جبران كنيم به عبارتي اين اولين قدم‌هاي ايرانيان بوده براي اينكه با منطق دنياي جديد خود را سازگار كنند. اولين دانشگاه ما به معني واقعي كلمه دانشگاه تهران بوده است كه در دوره سلطنت پهلوي اول شكل گرفتکه اينجا هم از دل جامعه و بر اساس نياز مردم شكل نگرفت بلكه در حقيقت مثل بقيه ميراث رضاخان آمرانه و از بالا بوده چراکه در اساس تجدد او آمرانه بوده، تصور بر اين بوده كه دانشگاه بايد براي دولت كارمند توليد بكند و عملا هم همين بوده است. تا در دوره پهلوي دوم چند اتفاق مهم در كشور رخ داد يكی اينكه جريان‌هاي چپ‌گرا در دنيا همچنين در كشور ما نفوذ پيدا کردند انديشه‌هاي سوسياليستي و ماركسيستي خيلي گسترش پيدا کرد و گسترده شد. نكته دوم اين است كه به‌واسطه درآمدهاي نفت و بهبود وضعيت اقتصادي در ايران تحصيل رايگان شد.اگر دانشگاه تا قبل از آن براي قشر مرفه جامعه بوده و عموما خانواده‌هایي بودند كه پدرشان افسران ارتش بودند يا جزو خانواده‌هاي سرمایه‌دار بودند اما از اين دوره به بعد قشر ضعيف جامعه با رايگان شدن دانشگاه و تحصيل علم وارد دانشگاه مي‌شوند بنابراين چارچوب دانشگاه‌ها به‌هم مي‌خورد.

كلهردى در ادامه با يادآورى شكل‌گيري جريان اسلام‌گرا در دانشگاه‌ها، گفت: با رايگان شدن دانشگاه و ورود قشرهاى مختلف، عمدتا سه گروه را در دانشگاه مي‌بينيم؛ مسلط‌ترين گروه در حقيقت گروه‌هاي چپ و ماركسيسم هستند بعد از آنها ما شاهد شكل‌گيري جريان اسلام‌گرا هستيم كه كساني مثل مهندس بازرگان و آقاي سحابي تشكیل‌دهندهاين جريان بودند و بعد از آن با گذر زمان كساني مثل آقاي طالقاني و دكتر شريعتي نيز به اين جريان پیوستند، گروه سوم سلطنت‌طلبان و گروه‌هاي خنثى بودند اين كليتي درباره دانشگاه بوده در آن زمان که دانشگاه عملا تبديل مي‌شود به يك جاي خيلي سياسي و روبه‌روي نظام سياسي قرار مي‌گيرد چيزي كه اساسا شاه انتظارش را نداشت. بعد از انقلاب اين دوره نيز به‌هم مي‌خورد و ما شاهد چند تحول مهم هستيم اولا مجموعه‌اي از دانشجوياني كه عموما چپ‌گرا بودند ولي انديشه‌هاي مذهبي داشتند كه بعد اسم‌شان مي‌شود خط امام اينها گروهي هستند كه با تسخير سفارت امريكا اهميتي دوباره به دانشگاه‌ها مي‌بخشند هم‌زمان با آن طرح انقلاب فرهنگي را پيش مي‌برند و چند سال دانشگاه را تعطيل مي‌كنند تا به اصطلاح علوم را از مسائل غيراسلاميپاك‌سازي كنند و به‌دنبال آن تعداد زيادي استاد اخراج مي‌شوند. ما در اين مقطع مي‌بينيم جنبش دانشجویي كه شكل مي‌گيرد بسيار طرفدار حكومت و به مجموعه حكومت نزديك استتا دهه هفتاد كه از یک طرف دفتر تحکیم وحدت ديدگاه‌هايش عوض مي‌شود.

وى در پاسخ به اين پرسش که اكنون جنبش دانشجویى در كجاى فضای سياسى ايران قرار دارد، گفت: عملا معتقدم چيزي به نام جنبش دانشجویي معني ندارد، نهادهای نظارتی اجازه فعالیت گسترده نمی‌دهند، و هم از داخل ما ضعف‌هاي مهم و گسترده‌ای داريم ما با مجموعه‌اي از دانشجويان روبه‌رو هستيم که ضمن احترام عموما افرادي هستند از نظر تئوريك سوادشان بسيار پایین و كم‌مطالعه و هيچ برنامه تشكيلاتي منسجم ندارند. ما با يك تحول نسلي هم روبه‌رو هستيم بچه‌هايی وارد دانشگاه مي‌شوند كه هيچكدام از تحولات سياسي دهه‌هاي قبل را نديده‌اند و اصولا از آن فضاي سياست‌زده گذشته فاصله گرفته‌ايم.

كلهردى در پاسخ به اين پرسش كه چه انتظاري بايد ازقشر دانشجو داشت، یادآور شد: من تصورم اين است که دانشجوي خوب به تعبير مهندس بازرگان كسى است كه دوره دانشجویي را زماني قرار دهد براي تجربه كردند آموختن و بزرگ شدن و از هرگونه فعاليت سياسي كه در جامعه ما فقط هزينه دارد و هيچ چيزي به بچه‌ها تعلق نمي‌گيرد پرهيز كند، معتقد هستم آن دانشجوي كه در رشته خودش تخصص بگيرد آدم با سواد و با وجدان باشد بسيار به جامعه كمك مي‌كند تا اینکه بخواهد بیشتر اوقات فعال دانشجویي سياسي باشد، بنابراين مى‌توانم بگويم روزنامه‌های دانشجویي تشكل‌های دانشجويي فوق‌العاده بي‌معنایی هستند و هيچ كمكي به ما نكرده‌اند و نمي‌كنند.

پويا نگهدار، فعال دانشجویی دانشگاه خليج فارس در گفت‌وگو با روزنامه بامداد جنوب در خصوص فراز و فرودهاى تشكل‌هاى دانشجویى، گفت: در يك دورهطلایی که دانشجویان در دید عموم مردم، به‌عنوان قشر فرهیخته جامعه پذیرفته شده بودند و می‌توان گفت جریان‌سازان و حتی رهبر بسیاری از کنش‌های سیاسی-اجتماعی دهه‌های گذشته قلمداد می‌شدند. در آن دوران سیاستمداران عالی‌رتبه کشور عملا خود را ملزم به پاسخگویی به دانشجویان می‌دانستند و به تبع آن، عنوان دانشجو دارای محتوا و پیام سیاسی-اجتماعی آشکاری بود که ایجاب می‌کرد دانشجویان به‌عنوان بلندگوی جامعه جایگاهی مسلم و شناخته شده در اذهان عمومی و در ذهن دولتمردان داشته باشند اما دانشجویان امروزی را در سه دسته توصیف خواهم کرد که البته فقط دسته سوم «دانشجو» محسوب می‌شوند. این حقیقت که دانشجویان، نمایندگان جامعه اطراف خود هستند، انکارپذیر نیست. در طول این سال‌ها وقایع بسیاری موجب دلسرد شدن عموم مردم از امور سیاسی شده است و به‌دنبال آن، قشر دانشجو و جنبش دانشجویی نیز از این مصیبت مصون نمانده است. عوامل متعددی در این زمینه وجود دارد که گفتن آن تکراری و ملال‌آور است و نیازی به گفتنش نیست و همه می‌دانند که ما چه می‌گوییم.

عوامل در طول زمان، دانشجو را که یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های اجتماعی‌اش مطالبه‌گری است- به موجودی بی‌صدا، منفعل و ترسو تبدیل کرده است. گروهى ديگر از دانشجویان را بهتر است به جای عنوان «دانشجو» با عنوان «دانش‌آموز فوق دبیرستانی» نام برد. متاسفانه به جرات می‌توان گفت اکثریت جامعه دانشجویان امروزی را این دسته افراد تشکیل می‌دهند که به جای همراهی با خواسته‌ها و مطالبات جامعه و جنبش عدالتخواه دانشجویی، ترجیح می‌دهند سرشان را در لاک خود فرو کنند و صرفا به کتاب درسی‌شان بپردازند.

دسته دوم، دانشجویانی هستند که گاه با انگیزه و منفعت شخصی وارد تشکل‌های دانشجویی می‌شوند و با محافظه‌کاری، موضع‌گیری‌های نزدیک به دلخواه سیاستمداران دولتی و عملا نزدیک شدن به بدنه حکومت به‌دنبال کسب منفعتو سوار شدن بر جنبش دانشجویی هستند. این افراد که متاسفانه تعدادشان هم کم نیست- با اقدامات این‌چنین و همراه نشدن با خواسته‌ها و مطالبات جامعه، در طول سالیان موجبات کاهش اعتماد اذهان عمومی به جنبش دانشجویی را فراهم کرده‌اند و در صورتی که حضور دسته سوم دانشجویان کمرنگ شود، عملا دانشجو را از صحنه اجتماع به حاشیه خواهند راند و مفهوم فعالیت جنبش دانشجویی را به «جارچی‌های حکومت» بودن تقلیل خواهند داد.

دسته سوم، دانشجویانی هستند که همچنان جنبش عدالتخواه دانشجویی را پویا و در جریان نگه‌داشته‌اند. دانشجویانی که جایگاه و رسالت خود را در دانشگاه و جامعه به درستی درک کرده‌اند و روحیه مطالبه‌گری، عدالتخواهی و کنشگری سیاسی-اجتماعی در وجودشان زنده است. به‌رغم فشارهای ناشی از سیاست‌های موجود بر دانشجویان همچنان می‌توان امیدوار بود که جنبش دانشجویی بتواند جایگاه خود را در جامعه و به‌عنوان یک جریان‌ساز سیاسی-اجتماعی مستحکم سازد. در طول چند سال اخیر، نمونه‌های امیدوارکننده و شایان تحسینی از کنشگری و فعالیت این دسته دانشجویان مشاهده کرده‌ایم که البته در مقابل برای کاهش این کنش‌ها، نهادهای متولی با توسل به ابزارهایی مختلف می‌خواهند آن را در کنترل داشته باشند و عملا این روزها صدایی از دانشگاه شنیده نمی‌شود.

تشکل‌های دانشجویی (بهتر است بگوییم تشکل‌های واقعا دانشجویی و نه جارچی‌ها و فوق‌دبیرستانی‌ها) حال حاضر، با وجود مشکلات و فشارهای مذکور، عملکرد شایسته تحسین و قابل قبولی در زمینه ایجاد بستر مناسب برای رشد جمعی و ارتقا سطح سواد سیاسی و آگاهی اجتماعی دانشجویان از خود ارائه کرده‌اند و به عقیده بنده، در جسم ضعیف و نیمه‌منفعل جنبش دانشجویی روح تازه‌ای دمیده‌اند.

وي در پاسخ به اين پرسش پیش‌بینی شما از آینده تشکل‌های دانشجویی چیست، تصریح كرد: عیان است که وضعیت تشکل‌های دانشجویی، تا حدود قابل توجهی متاثر از وضعیت و میزان آگاهی و احساس مسوولیت دانشجویان حاضر در آن تشکل‌هاست که آن هم، تاحدود قابل توجهی متاثر از فضای جامعه و تاثیراتی‌ است که این فضا پیش از ورود به دانشگاه روی این اشخاص داشته است. پس برای پیش‌بینی وضعیت آینده تشکل‌های دانشجویی، می‌توانیم با دقت در شرایط و تحلیل فضای حاکم بر جامعه تا حد قابل قبولی پیش‌بینی کنیم که چه شرایطی در آینده رقم خواهد خورد.
حسين اكبرنژاد يكى ديگر از فعالان دانشجوى دانشگاه خليج فارس هم در گفت‌وگو با روزنامه بامداد جنوب در خصوص فراز و فرودهای انجمن‌ها و تشكل‌هاى دانشجوى، گفت: بگذارید پاسخ را با این جمله آغاز کنم؛ «یک اقلیت روشنفکر اگر در سربازخانه‌ای که برایش فراهم ساخته‌اند محبوس بماند و دلخوش باشد، کاملا بی‌تاثیر خواهد بود» این جمله که که عبارت پایانی بیانیه نانتر از رهبران دانشجویی جنبش مه 1968 فرانسه است، شباهت‌هایی به وضعیت فعلی ما در ایران دارد. اگر از فراز و فرودهای جنبش دانشجویی و همچنین تشکلها در یک برشی از 10 سال اخیر شرح مختصر داشته باشم؛ باید گفت پس از حوادث سال 88 و فضای منفعل و بسته آن دوران که به موجب آن شمار زیادی از دانشجویان ستاره‌دار (محروم از تحصیل) تا اخراج استادان منتقد و تعطیلی اکثر تشکل‌ و نشریات موسوم به جریان اصلاح‌طلب و منتقد در دانشگاه بود، این امید میرفت که با شروع دولت جدید، دولتی که تدبیر و امید را شعار خویش اعلام می‌کرد، فضای گفت‌وگو و آزاد سیاسی نیز به دانشگاه بازگردد، در ابتدا با بازگشایی تشکل‌ها و صدور مجوزهای لازم برای حضور چهره‌های سیاسی منتقد در دانشگاه که تا چند سال پیش از آن امکان حضورشان نبود، روزنه‌هایی از امید را زنده می‌کرد ولی به‌نظر من، اشتباه دانشگاه و جنبش دانشجویی نیز از همان موقع شروع شد، چراکه امیدی که به یک دولت گره خورد باشد، به انفعال محض می‌انجامد، امید دولتی نه شوری برمی‌انگیزد و نه آینده‌ای را نوید می‌دهد و چیزی که اکنون با آن روبه‌رو هستیم؛ این امید دیر یا زود به ناامیدی می‌انجامد. امید را فقط در یک نوع همبستگی و در دل اجتماع می‌شود ساخت که خود قرار است از مجرای خلق امکان‌ها آن را بیافریند

اكبرنژاد در خصوص آينده تشکل‌های دانشجویی، تصریح كرد: پیش‌بینی یا تجربه من از این وضعیت این است که تشکل‌های دانشجویی در صورتی که بتوانند ارتباط خود را با بدنه دانشجویی و در پی اشتراک‌هایی که با سایر اصناف و جریانات مردمی از کارگران و معلمان و اقشار مستضعف که در این سالیان بیشترین آسیب را از سیاست‌های اقتصادی و سیاسی دیده‌اند، می تقویت کنند، باید موجب ایجاد یک پیوند و جریان بزرگ‌ واحد و مردمی بشوند.

وي در پاسخ به اين پرسش كه چه انتظاری باید از قشر دانشجو در برهههای زمانی خاص داشته باشیم، گفت: آنچه که از دانشجو در برهه‌های خاص و همان چیزی است که در پرسش قبل مطرح کردم؛ پیوند مردمی. انتظار می‌رود دانشجو و جریانات دانشجویی بتوانند ارتباط خود را با جامعه بیشتر و با خرده جریانات گفت‌وگو داشته باشند و از طرفی مسائل حاکم بر کشور را رصد و تحلیلی دقیق‌تر داشته باشد و برای کنشگری، مطالعه و تجربیات تاریخی خود و جوامع دیگر را بهتر شناخته باشند و در مسیری قرار بگیرند که موجب گشایش و بازتر شدن این فضا و صدایی که در پی گفتمان و ایدئولوژی مشخص یا در حال تکمیل و تکوین پیش رود.


نام:
ایمیل:
* نظر: