bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۱۵۲
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۱۶ - ۲۳ دی ۱۳۹۸
فردین کوراوند در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اسماعیل مسیح‌گل: فردین کوراوند شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و مدرس ادبیات است. وی که متولد اهواز است، فعالیت ادبی‌اش را از اواسط دهه هفتاد با همکاری با نشریات ادبی آغاز کرد. خود وی در خصوص ورودش به عرصه ادبیات به بامداد جنوب می‌گوید: «اینکه چطور شد که وارد دنیای ادبیات شدم، می‌تواند (در میانِ اهالی ادبیات) جواب‌های مشابهی داشته باشد.

اسماعیل مسیح‌گل

فردین کوراوند شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و مدرس ادبیات است. وی که متولد اهواز است، فعالیت ادبی‌اش را از اواسط دهه هفتاد با همکاری با نشریات ادبی آغاز کرد. خود وی در خصوص ورودش به عرصه ادبیات به بامداد جنوب می‌گوید: «اینکه چطور شد که وارد دنیای ادبیات شدم، می‌تواند (در میانِ اهالی ادبیات) جواب‌های مشابهی داشته باشد. برای مثال، پیش از این «فروغ فرخزاد» در گفت‌وگو با ایرج گرگین در این خصوص گفته بود که «حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خسته‌کننده و بی‌فایده‌ای است. این یک واقعیتی است که هر آدمی که به دنیا می‌آید، بالاخره یک تاریخ تولدی دارد. اهل شهر یا دهی است، توی مدرسه‌ای درس خوانده، یک مشت اتفاقات خیلی معمولی در زندگی‌اش اتفاق افتاده...» بنابراین جایی و لحظه‌ای در کودکی یا نوجوانی، «بهانه‌ای» تو را به جهان «کلمه» و «عاطفه» گره می‌زند. اتفاقی که شاید در میان بسیاری از همسالان من و شما (دست‌کم در جنوب تفتیده) محتمل بود. «جنگ» بود و مصائبی که تا سال‌های نخست بعد از آن نیز هیمنه و پلشتی‌اش را به رخ می‌کشید. در آن بی‌چیزی، هر چیزی که می‌توانست تو را از جهان محدود و زُمُخت آن روزگار (آن کودکی پر اِدبار) جدا کند، مُغتنم بود. کتاب‌هایی داشتم که در صدر آن‌ها «دیوان حافظ» را دوست‌تر می‌داشتم. این بخت خوش با آشنایی و رفت و آمد من به محیط گسترده‌تری از جهان پر رمز و راز کتاب همراه شد. در نزدیکی خانه ما پارکی بود، کتابخانه و کانون و پرورش فکری در آن فعالیت می‌کردند. من یاد گرفتم چگونه با قفسه‌های کتابخانه‌ها مهربان باشم. بعدها که به هنرستان فنی رفتم از طریق دبیر ادبیاتمان -که صاحب دیوان و انجمن شعری بود- با نشست‌های ادبی و شاعران جدی‌تر آشنا شدم. شما بهتر مطلع هستید که جنوب (به تبع آن خوزستان) جغرافیای ادب‌خیزی دارد. شعر، داستان، ترجمه و... از دیرباز در فرهنگ مردمان این خطه ریشه داشته است. در دوران معاصر نیز با حضور صنعت نفت و گسترش مبادلات فرهنگی و تجاری با جهان، دروازه تغییر و نوآوری‌ها محسوب می‌شود. بی‌راه نیست اگر بگوییم جنوب (با همه‌ جغرافیا و بضاعت‌ها و مردمانش) معمار فرهنگ نوین ما بوده است. از نوجوانی و در این فضا، با ادبیات آشنا شدم و با مطبوعات (که آن زمان رونق و فَرّی داشتند) همکاری داشتم. اوایل دوران «دولت اصلاحات» بود و نشریات با گرایش‌های فکری و رویکردهای متفاوت جان تازه‌ای گرفته بودند. تقریباً هیچ نشریه‌ای (اعم از روزنامه، هفته‌نامه، جُنگ‌ها و مجلات و...) بی «شعر» امورات نمی‌گذراند. در همین مراودات و مکاتبات با چند شاعر آشنا و دوست شدم. همین فضا و رونق در گره خوردگی بیشتر جهان من با ادبیات بی‌تأثیر نبود.»

در کارنامه ادبی وی می‌توان به دبیری چندین دوره جشنواره‌های شعر و داستان، داوری در جشنواره‌های متعدد ادبی، تدریس در کارگاه‌های شعر و داستان و دبیری سرویس ادبی دو نشریاتی همچون «فصلنامه پُل»، «جنوبگان»، «ندای جنوب»، «قلم امروز» و «آستانه‌ی پارس» و... اشاره کرد. وی هم‌اکنون مسوولیت انجمن شعر و انجمن داستان اهواز را به عهده دارد و در کانون ادبی کتابخانه مرکزی خوزستان مشغول به فعالیت است. از فردین کوراوند آثاری چون «نیلوفر بیدار»، «آیینه‌ای رو به جهان»، «نامه‌ی خوزستان»، «کتاب‌شناخت ادبیات داستانی خوزستان» و... منتشر شده است.

گفت‌وگویی را با فردین کوراوند صورت داده‌ایم که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

آقای کورواند با توجه به فعالیت حرفه‌ای و جدی شما در نشریات ادبی وضعیت مجله‌های ادبی را در سطح استان خوزستان و کشور چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اجازه بدهید حالا که به نشریات (خاصه نشریات ادبی خوزستان) اشاره کردید، یادی کنم از «جُنگ هنر و ادبیات جنوب» (1345- 1346) که در خوزستان و شهرهایی چون آبادان، خرمشهر و اهواز تهیه و منتشر می‌شد. ناصر تقوایی، محمد ایوبی، عدنان غُریفی، شهرنوش پارسی‌پور، نسیم و منصور خاکسار از گردانندگان اصلی این جنگ ادبی بودند. گفته می‌شود که در شروع کار از مشورت جلال آل احمد، ابراهیم گلستان و صفدر تقی‌زاده استفاده می‌کردند. جُنگ هنر و ادبیات جنوب هرچند فعالیت کوتاهی داشت و با دخالت ساواک تعطیل شد؛ اما نقش موثری در شکل‌گیری و معرفی بخش مهمی از ادبیات جنوب ایفا کرد. به نظر می‌رسد از دل همین میراث ادبی، در دهه‌های بعد نویسندگانی چون اصغر عبداللهی، صمد طاهری، کورش اسدی، قاضی ربیحاوی در خوزستان و منیرو روانی پور، محمدرضا صفدری و... در بوشهر رشد و نمو کردند.

در صد سال اخیر نشریات با رویکرد ادبی و فرهنگی نقش انکارناپذیری در شکل‌گیری ادبیات نوین ما داشته‌اند. شما انتشار مجله «خروس جنگی» با مدیریت هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب را بررسی کنید. نشریاتی چون «جنگ هنر و ادب امروز» به همت حسین رازی، «جنگ خوشه» با حضور احمد شاملو، «آرش» با حضور سیروس طاهباز، «الفبا» به مدیریت غلامحسین ساعدی، «جنگ ادبی بازار» در گیلان با حضور اکبر رادی، محمدتقی صالح پور، «جنگ اصفهان» با حضور محمدحقوقی، گلشیری، ابوالحسن نجفی و... تورق کنید تا به میزان درستی سیاست‌های گردانندگان آن پی ببرید. همچنین یادی کنم از منوچهر شفیانی (نویسنده مسجدسلیمانی) که در داستان‌نویسی روستا، پیشگام بود و متأسفانه جوانمرگ شد. شفیانی در همان عمر کوتاه (27 سال) نشان داد به جز داستان‌نویسی در روزنامه‌نگاری هم‌ظرفیت قابل‌اعتنایی است. می‌دانید که شفیانی قبل از شاملو سردبیر «جنگ خوشه» بود و همزمان از نویسندگان «مجله فردوسی» در دوره کوتاهی هم سردبیر «مجله ترقی». دریغا که به مرگ مفاجا گرفتار آمد. به نظر می‌رسد مجلات و جنگ‌های ادبی در این چند دهه اخیر به‌هیچ‌وجه این توفیق را در پهنه ادبیات ما نداشته‌اند.

مردم ما به شدت از کتاب فاصله گرفته‌اند و به دنبال آن از مطالعه روزنامه و نشریه، توصیه شما برای ترغیب آنها به سمت حوزه کتابخوانی چیست؟

راستش من خیلی اهلِ توصیه کردن یا راهکار دادن نبوده و نیستم. ولی تجربه چندین ساله‌ فعالیتم در کتابخانه‌های عمومی شناختی نسبی از کتاب و اقشار مختلف کتابخوان (گروه‌های مختلف سنی و فرهنگی) دریافت کرده‌ام. بی‌تعارف من خیلی اعتقادی به ایجاد و راه‌اندازی باشگاه‌ها و گروه‌های کتابخوانی ندارم. این خَبطِ مسابقات کتابخوانی را هم همان اندازه در رشد و پویش فرهنگ و دانش عموم موثر می‌دانم که حل کردن انواع جدول‌های متقاطع در مجلات زرد ورزشی و سینمایی. از نظر من این «شو» رفتاری شایسته‌ مقوله‌ پر ارجِ فرهنگ و ادبیات نیست. ایده‌ها باید به سمتی برود که کتاب نه یک کالای لوکس و تزئینی که به‌عنوان ابزاری کاربردی و کتابخوانی به‌مثابه یک رفتار طبیعی جلوه کند. کتاب باید همچون ضروری‌ترین کالاها، به‌راحتی در دسترس خانواده‌ها باشد. برای این کار البته نیاز به حمایت جدی و واقعی دولت‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد دارد. در روزگار ما نه تنها فرزندان که همه اعضای خانواده نیاز به تغییر و ارتقای ذوق و انتخاب خود هستند. دولت‌ها با حمایت از ناشران، مولفان و نویسندگان و ارائه تسهیلات لازم در امر چاپ، حمایت و معرفی همه آثار فاخر تولید شده در جغرافیای فرهنگی ما نقش خود را ایفا می‌کند.

کتاب به‌مثابه «کالا»، روش‌ها و امکانات تبلیغات شریف و در شان خود را ندارد. کتاب سهم بسیار کوچک و ناچیزی در «باکس تبلیغاتی» رسانه‌های صوتی و تصویری دارد و همان اندک هم تیولِ بخش خاصی از ناشران ما قرار دارد. مشخصا لزوم انجام تبلیغات به‌منظور معرفی و شناسایی کتابخانه‌های عمومی، معرفی و گسترش خدمات کتابخانه‌ای و برگزاری هفته‌های كتاب، نشست‌های نقد و بررسی، معرفی و تاکید بر نشان دادن جذابیت‌هایی که کتاب‌ها و نویسندگان مطرح ما از آن برخوردارند، تنها بخش کوچکی از فعالیت این مراکز می‌تواند باشد. در اطراف ما، هر گوشه و کناری که چشم بگردانی، برای چای و پفک و ریش‌تراش و ... بیلبوردهای عظیم تبلیغاتی (billboard) نصب شده است؛ اما امكانات تبلیغی نه در محیط‌های شهری و نه فضای عمومی سازمان ها (تابلو اعلانات، بولتن‌های، تابلوهای موجود در ادارات و سازمان‌ها، فضاهای تبلیغی مثل دیوارها و...) پیش‌بینی‌نشده است.

به‌عنوان یک محقق و پژوهشگر در عرصه ادبیات چه مشکلاتی وجود دارد؟

به‌نظر می‌رسد چالش‌های پیش روی امر تحقیق و پژوهش، در همه جای کشور مشابهت‌هایی دارند. نبود حمایت تجهیزاتی و امکاناتی، اهمیت ندادن به پژوهشگران به‌عنوان مولدان فکر و اندیشه و ایده، کمبود منابع مالی در طرح‌های پژوهشی، کمبود مدیران کار بلد و خوش‌فکر، سردرگمی مراکز پژوهشی، مشتری محور نبودن پژوهش‌ها، فاصله‌ی طرح‌های پژوهشی از نیاز امروز جامعه ادبی و هنری بخشی از جمله مهم‌ترین مشکلات فراروی فعالان حیطه‌ پژوهش است. هرچند به نظر می‌رسد جامعه ادبی ما از نظر نیروی انسانی و دانش علمی در جایگاه مناسبی قرار دارد ولی واضح است که باید به نیروی انسانی محقق و پژوهشگر ارزش و بها داده شود تا زمینه مساعد برای تولید اثر پژوهشی فراهم شود. در غیر این صورت، فضای پژوهشی ما همچنان دچارِ خَیبَت و خُسران خواهد شد.

شوربختانه گستره‌ قابل‌توجهی از جامعه ادبی ما نیز در مقابل دستاوردها پژوهشی بی‌اعتنا یا حتی بی‌اطلاع هستند. اصولا اعتقادی به پژوهش در کشور در بین کسانی که بهره‌بردار هستند و باید از نتایج تحقیقات استفاده کنند، دیده نمی‌شود. طیف جوان علاقه‌مند به ادبیات خود را از شناخت و پیگیری مدام آثار پژوهشی مستغنی می‌دانند. مقالات، نقدها، آثار علمی پژوهشی یا در آرشیو و کتابخانه‌های دانشگاه‌ها خاک می‌خورند و یا در صورت انتشار در چنبره‌ بی‌توجهی و سکوت خبری گرفتار می‌آیند. در این میان نقش‌آفرینی ناشران معتبر و پر سابقه و نیز فُحول امر پژوهش در معرفی و ترویج فرهنگ پژوهش کلیدی و راهگشاست. سفارشی نویسی و نادیده انگاشتن بخش‌های گسترده‌ای از ادبیات ما که از حمایت نهادها و ارگان‌های دولتی و نیمه‌دولتی نا برخوردارند از دیگر آفات پروسه پژوهش ماست. ما در مواردی شاهدیم که چند هزار مقاله، نقد و متن ادبی و آثار پژوهشی پیرامون یک شخصیت ادبی (معاصر یا کهن) نوشته می‌شود درحالی‌که برخی از جریانات مهم ادبی معاصر، از ابتدایی‌ترین ابزار ثبت و آرشیو بی‌بهره‌اند. خوشبختانه در یک دهه اخیر، با تربیت نسلی از پژوهشگران جوان و مستقل، شاهد گستردگی و گوناگونی (و فراروی از انحصار) در بازار پژوهش و حتی قسمت‌های از فضای آکادمیک بوده‌ایم که جای امیدواری دارد.

گفته می‌شود در بعضی جشنواره‌های ادبی با یک برنامه‌ریزی نویسندگان خاصی برنده می‌شوند! آیا شما به این ادعا عقیده‌ای دارید؟

جشنواره و جایزه ادبی، تنها یک حلقه از زنجیره‌ ادبیات و فرهنگ هر جامعه و زبان هستند. در یک چرخه‌ سالم و کارآمد جذب و تربیت و معرفی و آموزش و عرضه به درستی صورت می‌گیرد. در نهایت در جشنواره‌ها، به‌عنوان ویترین یا پنجره‌ نمایش، جلوه می‌کنند. تصدیق می‌کنید که در حال حاضر این چرخه معیوب و ناقص است. شاید در گوشه‌ای از این جهان پهناور، در جغرافیایی که همه چیزش بهنجار و به قاعده هست، کار شعر و تبار شاعران، به رنگِ رنجِ سرودن باشد؛ اما در چشم‌انداز پر التهاب، جشنواره‌ها نیز آش درهم‌جوشی ا‌ست که لب و دهان همه را (از متولی و شاعر گرفته تا داور و ناظر) می‌سوزاند؛ ولی اجازه دهید بگویم، طرح اتهام تبانی در جشنواره‌ها، هرچند دلسوزانه و صادقانه باشد، از یک ذهن غیر حرفه‌ای و تربیت نشده صادر می‌شود. اصولا جشنواره‌ها (کمینه در ایران) فضایی نمایشگاهی و تبلیغاتی (در معنای propaganda) است. در فراخوان همه جوایز ادبی شرایط مشارکت شرکت‌کنندگان قید شده است. شاعر یا نویسنده واقف است که اثر ارسالی خود را به میزان و ترازوی هیات داوران (با همه‌ دانش و تفاوت سلیقه و معرفت‌های انسانی) سپرده‌اند. در این وضعیت برای جاماندگان از قافله‌ جایزه‌بگیران جای گلایه‌ای نمی‌ماند. بسیاری از شاعران و نویسندگان درخشان ما هرگز جایزه‌ای دریافت نکردند. بسیاری از غول‌های ادبیات جهان نوبل نبرده‌اند و این کج‌فهمی داوران جوایز چیزی از عظمت نامشان نکاسته است. شما قطعا ماجرای حذف نام نویسنده درخشان جنوب «احمد محمود» را از جایزه ادبی «بیست سال ادبیات داستانی ایران» مطلع هستید. ابتدا قرار بود جایزه «بیست سال ادبیات داستانی» را به کتاب «مدار صفر درجه» رمان فوق‌العاده احمد محمود بدهند؛ گویا به دوستان محمود اطلاع داده بودند و حتی تمهیدات حضور محمود را در سالن برگزاری فراهم کردند؛ اما در حضور احمد محمود، جایزه را به شخص دیگری دادند. خب حالا جایگاه احمد محمود چه تفاوتی کرده است؟ به قول جناب صائب: «خواری و بی‌قدریِ «گوهر» گناهِ جوهری است / نیست جرمِ من اگر در رهگذار افتاده‌ام» اهواز و بندر لنگه و دیگر مکان‌هایی که محمود به تصویر کشیده است در ادبیات خواهند و جشنواره و برگزیدگان و متولیان آن جشنواره فراموش خواهند شد. جوایز ادبی -صرفا- یک «دست‌مریزاد» هستند که نه بودنش تو را شاعر می‌کند، نه فقدانش بر نامت قلمِ رد می‌کشد. از این روست که باور دارم حرمتِ نویسنده و شاعر است که به جوایز اعتبار می‌دهند، نه اینکه شاعر از تحسین جشنواره‌ها اعتبار کسب کند.

چرا تاکنون نماینده‌ای از ادبیات فارسی موفق به دریافت جایزه نوبل نشده است؟

سوال ظاهری ساده دارد؛ اما پاسخ آن اگر نگوییم مشکل، دستِ‌کم پای عوامل بسیاری را به میان می‌کشد. از نقش سیاست که بگذریم، محدود بودن کمیت کاربران زبان فارسی، عاملی است که نویسنده ما را در یک جغرافیای زبانی محدود می‌کند. ترجمه ناقص و اغلب دیرهنگام آثار ادبی ما نیز نتوانسته تاثیر بسزایی در گسترش حوزه‌ ادبی ما بگذارد. با آنکه ایران به‌دلیل موقعیت استراتژیک و چالش‌های سیاسی روز، همواره از پرخبرترین کشورهای جهان بوده است؛ اما هنرمندان آن(به‌جز مواردی استثنایی) نتوانسته‌اند سهمی در رویدادهای خبری جهان داشته باشند و به نظر می‌رسد هنوز پس از قریب به یک قرن، هدایت جهانی‌ترین نویسنده‌ معاصر ماست.

کارگاه‌های ادبی تا چه اندازه در نویسنده یا شاعر شدن یک نوقلم تاثیر دارند؟

امروزه بسیار می‌شنویم که پیرامون ماهیت و چرایی کارگاه‌های ادبی نظرات رد و یا تائیدی صادر می‌شود. به باور من، باید قبل از هر صدوِ حکمی، ماهیت و دلیل به‌وجود آمدن پدیده‌ای به‌نام کارگاه ادبی، بررسی و ارزش‌گذاری شود. تا کمتر از یک قرن پیش، آموزش‌های ادبی و هنری، در رابطه‌های مرید و مرادی یا حلقه‌ها و گعده‌های دوستانه منتقل می‌شد. مصداق عبارتی که هنوز در مراکز علوم دینی مصطلح است: «درک محضر اساتید و نخبه‌های علوم مختلف، باانگیزه‌ی علم‌آموزی». این سنت در میان همه‌ی هنرهای موجود، خاصه در ادبیات و موسیقی رایج بود. با تغییر شکل جامعه و نمودار شدن شکل دیگری از زیست و معاشرت مردم که ناشی از ورود مدرنیزاسیون و سلوک و مظاهر جهان مدرن بود- امکان ادامه‌ حیات بافتار سنتی در همه‌ شئون ملغی شد. در نتیجه بسیاری از نیازهای جامعه، با مدل‌های پیشنهادی زندگی شهری مدرن، روی خوش نشان داد. ادبیات و هنر نیز به تاسی از دانشگاه‌ها و کارگاه‌های هنری موجود در جهان غرب، در جامعه ما معادل‌سازی شدند. به عبارت ساده‌تر، آموزه‌هایی که شاعران پیش از این در محافل ادبی از شاعران و نویسندگان پیشکسوت (گاه طی چند دهه) دریافت می‌کردند، به روشی علمی‌تر و بر اساس طرزی هم‌سان (Methodical)، به هنرجویان منتقل می‌شود. قطعا حضور یا عدم حضور یک علاقه‌مند به ادبیات در کارگاه‌های ادبی، تضمینی در موفقیت وی ندارد؛ اما می‌تواند گفت در اغلب کارگاه‌ها اطلاعات درست و هدفمند در اختیار هنرجو قرار می‌گیرد. در اینجا بد نیست به آفت یا آسیب کارگاه‌زدگی هم اشاره کنم. برخی گمان دارند کارگاه یا لااقل حضور مداوم در کارگاه می‌تواند متضمن رشد و تشدید هنرشان شود. این نکته اشتباه است آن‌هم اشتباهی کُشَنده. هنرجو به جای اقامت مادام‌العمر در کارگاه فلان نویسنده، نیاز هست از دوره‌ای فعالیت مستقل خود را شروع کند. خطا کردن، شکست خوردن، زمین خوردن همگی از بدیهیات یک فعالیت و یک اثر خلاقه است. ما به‌عنوان یک هنرمند باید به خود اجازه خطا کردن بدهیم.

10

فردین کوراوند در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

جنوب، معمار فرهنگ نوین ما بوده است

اسماعیل مسیح‌گل

فردین کوراوند شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و مدرس ادبیات است. وی که متولد اهواز است، فعالیت ادبی‌اش را از اواسط دهه هفتاد با همکاری با نشریات ادبی آغاز کرد. خود وی در خصوص ورودش به عرصه ادبیات به بامداد جنوب می‌گوید: «اینکه چطور شد که وارد دنیای ادبیات شدم، می‌تواند (در میانِ اهالی ادبیات) جواب‌های مشابهی داشته باشد. برای مثال، پیش از این «فروغ فرخزاد» در گفت‌وگو با ایرج گرگین در این خصوص گفته بود که «حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خسته‌کننده و بی‌فایده‌ای است. این یک واقعیتی است که هر آدمی که به دنیا می‌آید، بالاخره یک تاریخ تولدی دارد. اهل شهر یا دهی است، توی مدرسه‌ای درس خوانده، یک مشت اتفاقات خیلی معمولی در زندگی‌اش اتفاق افتاده...» بنابراین جایی و لحظه‌ای در کودکی یا نوجوانی، «بهانه‌ای» تو را به جهان «کلمه» و «عاطفه» گره می‌زند. اتفاقی که شاید در میان بسیاری از همسالان من و شما (دست‌کم در جنوب تفتیده) محتمل بود. «جنگ» بود و مصائبی که تا سال‌های نخست بعد از آن نیز هیمنه و پلشتی‌اش را به رخ می‌کشید. در آن بی‌چیزی، هر چیزی که می‌توانست تو را از جهان محدود و زُمُخت آن روزگار (آن کودکی پر اِدبار) جدا کند، مُغتنم بود. کتاب‌هایی داشتم که در صدر آن‌ها «دیوان حافظ» را دوست‌تر می‌داشتم. این بخت خوش با آشنایی و رفت و آمد من به محیط گسترده‌تری از جهان پر رمز و راز کتاب همراه شد. در نزدیکی خانه ما پارکی بود، کتابخانه و کانون و پرورش فکری در آن فعالیت می‌کردند. من یاد گرفتم چگونه با قفسه‌های کتابخانه‌ها مهربان باشم. بعدها که به هنرستان فنی رفتم از طریق دبیر ادبیاتمان -که صاحب دیوان و انجمن شعری بود- با نشست‌های ادبی و شاعران جدی‌تر آشنا شدم. شما بهتر مطلع هستید که جنوب (به تبع آن خوزستان) جغرافیای ادب‌خیزی دارد. شعر، داستان، ترجمه و... از دیرباز در فرهنگ مردمان این خطه ریشه داشته است. در دوران معاصر نیز با حضور صنعت نفت و گسترش مبادلات فرهنگی و تجاری با جهان، دروازه تغییر و نوآوری‌ها محسوب می‌شود. بی‌راه نیست اگر بگوییم جنوب (با همه‌ جغرافیا و بضاعت‌ها و مردمانش) معمار فرهنگ نوین ما بوده است. از نوجوانی و در این فضا، با ادبیات آشنا شدم و با مطبوعات (که آن زمان رونق و فَرّی داشتند) همکاری داشتم. اوایل دوران «دولت اصلاحات» بود و نشریات با گرایش‌های فکری و رویکردهای متفاوت جان تازه‌ای گرفته بودند. تقریباً هیچ نشریه‌ای (اعم از روزنامه، هفته‌نامه، جُنگ‌ها و مجلات و...) بی «شعر» امورات نمی‌گذراند. در همین مراودات و مکاتبات با چند شاعر آشنا و دوست شدم. همین فضا و رونق در گره خوردگی بیشتر جهان من با ادبیات بی‌تأثیر نبود.»

در کارنامه ادبی وی می‌توان به دبیری چندین دوره جشنواره‌های شعر و داستان، داوری در جشنواره‌های متعدد ادبی، تدریس در کارگاه‌های شعر و داستان و دبیری سرویس ادبی دو نشریاتی همچون «فصلنامه پُل»، «جنوبگان»، «ندای جنوب»، «قلم امروز» و «آستانه‌ی پارس» و... اشاره کرد. وی هم‌اکنون مسوولیت انجمن شعر و انجمن داستان اهواز را به عهده دارد و در کانون ادبی کتابخانه مرکزی خوزستان مشغول به فعالیت است. از فردین کوراوند آثاری چون «نیلوفر بیدار»، «آیینه‌ای رو به جهان»، «نامه‌ی خوزستان»، «کتاب‌شناخت ادبیات داستانی خوزستان» و... منتشر شده است.

گفت‌وگویی را با فردین کوراوند صورت داده‌ایم که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

آقای کورواند با توجه به فعالیت حرفه‌ای و جدی شما در نشریات ادبی وضعیت مجله‌های ادبی را در سطح استان خوزستان و کشور چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اجازه بدهید حالا که به نشریات (خاصه نشریات ادبی خوزستان) اشاره کردید، یادی کنم از «جُنگ هنر و ادبیات جنوب» (1345- 1346) که در خوزستان و شهرهایی چون آبادان، خرمشهر و اهواز تهیه و منتشر می‌شد. ناصر تقوایی، محمد ایوبی، عدنان غُریفی، شهرنوش پارسی‌پور، نسیم و منصور خاکسار از گردانندگان اصلی این جنگ ادبی بودند. گفته می‌شود که در شروع کار از مشورت جلال آل احمد، ابراهیم گلستان و صفدر تقی‌زاده استفاده می‌کردند. جُنگ هنر و ادبیات جنوب هرچند فعالیت کوتاهی داشت و با دخالت ساواک تعطیل شد؛ اما نقش موثری در شکل‌گیری و معرفی بخش مهمی از ادبیات جنوب ایفا کرد. به نظر می‌رسد از دل همین میراث ادبی، در دهه‌های بعد نویسندگانی چون اصغر عبداللهی، صمد طاهری، کورش اسدی، قاضی ربیحاوی در خوزستان و منیرو روانی پور، محمدرضا صفدری و... در بوشهر رشد و نمو کردند.

در صد سال اخیر نشریات با رویکرد ادبی و فرهنگی نقش انکارناپذیری در شکل‌گیری ادبیات نوین ما داشته‌اند. شما انتشار مجله «خروس جنگی» با مدیریت هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب را بررسی کنید. نشریاتی چون «جنگ هنر و ادب امروز» به همت حسین رازی، «جنگ خوشه» با حضور احمد شاملو، «آرش» با حضور سیروس طاهباز، «الفبا» به مدیریت غلامحسین ساعدی، «جنگ ادبی بازار» در گیلان با حضور اکبر رادی، محمدتقی صالح پور، «جنگ اصفهان» با حضور محمدحقوقی، گلشیری، ابوالحسن نجفی و... تورق کنید تا به میزان درستی سیاست‌های گردانندگان آن پی ببرید. همچنین یادی کنم از منوچهر شفیانی (نویسنده مسجدسلیمانی) که در داستان‌نویسی روستا، پیشگام بود و متأسفانه جوانمرگ شد. شفیانی در همان عمر کوتاه (27 سال) نشان داد به جز داستان‌نویسی در روزنامه‌نگاری هم‌ظرفیت قابل‌اعتنایی است. می‌دانید که شفیانی قبل از شاملو سردبیر «جنگ خوشه» بود و همزمان از نویسندگان «مجله فردوسی» در دوره کوتاهی هم سردبیر «مجله ترقی». دریغا که به مرگ مفاجا گرفتار آمد. به نظر می‌رسد مجلات و جنگ‌های ادبی در این چند دهه اخیر به‌هیچ‌وجه این توفیق را در پهنه ادبیات ما نداشته‌اند.

مردم ما به شدت از کتاب فاصله گرفته‌اند و به دنبال آن از مطالعه روزنامه و نشریه، توصیه شما برای ترغیب آنها به سمت حوزه کتابخوانی چیست؟

راستش من خیلی اهلِ توصیه کردن یا راهکار دادن نبوده و نیستم. ولی تجربه چندین ساله‌ فعالیتم در کتابخانه‌های عمومی شناختی نسبی از کتاب و اقشار مختلف کتابخوان (گروه‌های مختلف سنی و فرهنگی) دریافت کرده‌ام. بی‌تعارف من خیلی اعتقادی به ایجاد و راه‌اندازی باشگاه‌ها و گروه‌های کتابخوانی ندارم. این خَبطِ مسابقات کتابخوانی را هم همان اندازه در رشد و پویش فرهنگ و دانش عموم موثر می‌دانم که حل کردن انواع جدول‌های متقاطع در مجلات زرد ورزشی و سینمایی. از نظر من این «شو» رفتاری شایسته‌ مقوله‌ پر ارجِ فرهنگ و ادبیات نیست. ایده‌ها باید به سمتی برود که کتاب نه یک کالای لوکس و تزئینی که به‌عنوان ابزاری کاربردی و کتابخوانی به‌مثابه یک رفتار طبیعی جلوه کند. کتاب باید همچون ضروری‌ترین کالاها، به‌راحتی در دسترس خانواده‌ها باشد. برای این کار البته نیاز به حمایت جدی و واقعی دولت‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد دارد. در روزگار ما نه تنها فرزندان که همه اعضای خانواده نیاز به تغییر و ارتقای ذوق و انتخاب خود هستند. دولت‌ها با حمایت از ناشران، مولفان و نویسندگان و ارائه تسهیلات لازم در امر چاپ، حمایت و معرفی همه آثار فاخر تولید شده در جغرافیای فرهنگی ما نقش خود را ایفا می‌کند.

کتاب به‌مثابه «کالا»، روش‌ها و امکانات تبلیغات شریف و در شان خود را ندارد. کتاب سهم بسیار کوچک و ناچیزی در «باکس تبلیغاتی» رسانه‌های صوتی و تصویری دارد و همان اندک هم تیولِ بخش خاصی از ناشران ما قرار دارد. مشخصا لزوم انجام تبلیغات به‌منظور معرفی و شناسایی کتابخانه‌های عمومی، معرفی و گسترش خدمات کتابخانه‌ای و برگزاری هفته‌های كتاب، نشست‌های نقد و بررسی، معرفی و تاکید بر نشان دادن جذابیت‌هایی که کتاب‌ها و نویسندگان مطرح ما از آن برخوردارند، تنها بخش کوچکی از فعالیت این مراکز می‌تواند باشد. در اطراف ما، هر گوشه و کناری که چشم بگردانی، برای چای و پفک و ریش‌تراش و ... بیلبوردهای عظیم تبلیغاتی (billboard) نصب شده است؛ اما امكانات تبلیغی نه در محیط‌های شهری و نه فضای عمومی سازمان ها (تابلو اعلانات، بولتن‌های، تابلوهای موجود در ادارات و سازمان‌ها، فضاهای تبلیغی مثل دیوارها و...) پیش‌بینی‌نشده است.

به‌عنوان یک محقق و پژوهشگر در عرصه ادبیات چه مشکلاتی وجود دارد؟

به‌نظر می‌رسد چالش‌های پیش روی امر تحقیق و پژوهش، در همه جای کشور مشابهت‌هایی دارند. نبود حمایت تجهیزاتی و امکاناتی، اهمیت ندادن به پژوهشگران به‌عنوان مولدان فکر و اندیشه و ایده، کمبود منابع مالی در طرح‌های پژوهشی، کمبود مدیران کار بلد و خوش‌فکر، سردرگمی مراکز پژوهشی، مشتری محور نبودن پژوهش‌ها، فاصله‌ی طرح‌های پژوهشی از نیاز امروز جامعه ادبی و هنری بخشی از جمله مهم‌ترین مشکلات فراروی فعالان حیطه‌ پژوهش است. هرچند به نظر می‌رسد جامعه ادبی ما از نظر نیروی انسانی و دانش علمی در جایگاه مناسبی قرار دارد ولی واضح است که باید به نیروی انسانی محقق و پژوهشگر ارزش و بها داده شود تا زمینه مساعد برای تولید اثر پژوهشی فراهم شود. در غیر این صورت، فضای پژوهشی ما همچنان دچارِ خَیبَت و خُسران خواهد شد.

شوربختانه گستره‌ قابل‌توجهی از جامعه ادبی ما نیز در مقابل دستاوردها پژوهشی بی‌اعتنا یا حتی بی‌اطلاع هستند. اصولا اعتقادی به پژوهش در کشور در بین کسانی که بهره‌بردار هستند و باید از نتایج تحقیقات استفاده کنند، دیده نمی‌شود. طیف جوان علاقه‌مند به ادبیات خود را از شناخت و پیگیری مدام آثار پژوهشی مستغنی می‌دانند. مقالات، نقدها، آثار علمی پژوهشی یا در آرشیو و کتابخانه‌های دانشگاه‌ها خاک می‌خورند و یا در صورت انتشار در چنبره‌ بی‌توجهی و سکوت خبری گرفتار می‌آیند. در این میان نقش‌آفرینی ناشران معتبر و پر سابقه و نیز فُحول امر پژوهش در معرفی و ترویج فرهنگ پژوهش کلیدی و راهگشاست. سفارشی نویسی و نادیده انگاشتن بخش‌های گسترده‌ای از ادبیات ما که از حمایت نهادها و ارگان‌های دولتی و نیمه‌دولتی نا برخوردارند از دیگر آفات پروسه پژوهش ماست. ما در مواردی شاهدیم که چند هزار مقاله، نقد و متن ادبی و آثار پژوهشی پیرامون یک شخصیت ادبی (معاصر یا کهن) نوشته می‌شود درحالی‌که برخی از جریانات مهم ادبی معاصر، از ابتدایی‌ترین ابزار ثبت و آرشیو بی‌بهره‌اند. خوشبختانه در یک دهه اخیر، با تربیت نسلی از پژوهشگران جوان و مستقل، شاهد گستردگی و گوناگونی (و فراروی از انحصار) در بازار پژوهش و حتی قسمت‌های از فضای آکادمیک بوده‌ایم که جای امیدواری دارد.

گفته می‌شود در بعضی جشنواره‌های ادبی با یک برنامه‌ریزی نویسندگان خاصی برنده می‌شوند! آیا شما به این ادعا عقیده‌ای دارید؟

جشنواره و جایزه ادبی، تنها یک حلقه از زنجیره‌ ادبیات و فرهنگ هر جامعه و زبان هستند. در یک چرخه‌ سالم و کارآمد جذب و تربیت و معرفی و آموزش و عرضه به درستی صورت می‌گیرد. در نهایت در جشنواره‌ها، به‌عنوان ویترین یا پنجره‌ نمایش، جلوه می‌کنند. تصدیق می‌کنید که در حال حاضر این چرخه معیوب و ناقص است. شاید در گوشه‌ای از این جهان پهناور، در جغرافیایی که همه چیزش بهنجار و به قاعده هست، کار شعر و تبار شاعران، به رنگِ رنجِ سرودن باشد؛ اما در چشم‌انداز پر التهاب، جشنواره‌ها نیز آش درهم‌جوشی ا‌ست که لب و دهان همه را (از متولی و شاعر گرفته تا داور و ناظر) می‌سوزاند؛ ولی اجازه دهید بگویم، طرح اتهام تبانی در جشنواره‌ها، هرچند دلسوزانه و صادقانه باشد، از یک ذهن غیر حرفه‌ای و تربیت نشده صادر می‌شود. اصولا جشنواره‌ها (کمینه در ایران) فضایی نمایشگاهی و تبلیغاتی (در معنای propaganda) است. در فراخوان همه جوایز ادبی شرایط مشارکت شرکت‌کنندگان قید شده است. شاعر یا نویسنده واقف است که اثر ارسالی خود را به میزان و ترازوی هیات داوران (با همه‌ دانش و تفاوت سلیقه و معرفت‌های انسانی) سپرده‌اند. در این وضعیت برای جاماندگان از قافله‌ جایزه‌بگیران جای گلایه‌ای نمی‌ماند. بسیاری از شاعران و نویسندگان درخشان ما هرگز جایزه‌ای دریافت نکردند. بسیاری از غول‌های ادبیات جهان نوبل نبرده‌اند و این کج‌فهمی داوران جوایز چیزی از عظمت نامشان نکاسته است. شما قطعا ماجرای حذف نام نویسنده درخشان جنوب «احمد محمود» را از جایزه ادبی «بیست سال ادبیات داستانی ایران» مطلع هستید. ابتدا قرار بود جایزه «بیست سال ادبیات داستانی» را به کتاب «مدار صفر درجه» رمان فوق‌العاده احمد محمود بدهند؛ گویا به دوستان محمود اطلاع داده بودند و حتی تمهیدات حضور محمود را در سالن برگزاری فراهم کردند؛ اما در حضور احمد محمود، جایزه را به شخص دیگری دادند. خب حالا جایگاه احمد محمود چه تفاوتی کرده است؟ به قول جناب صائب: «خواری و بی‌قدریِ «گوهر» گناهِ جوهری است / نیست جرمِ من اگر در رهگذار افتاده‌ام» اهواز و بندر لنگه و دیگر مکان‌هایی که محمود به تصویر کشیده است در ادبیات خواهند و جشنواره و برگزیدگان و متولیان آن جشنواره فراموش خواهند شد. جوایز ادبی -صرفا- یک «دست‌مریزاد» هستند که نه بودنش تو را شاعر می‌کند، نه فقدانش بر نامت قلمِ رد می‌کشد. از این روست که باور دارم حرمتِ نویسنده و شاعر است که به جوایز اعتبار می‌دهند، نه اینکه شاعر از تحسین جشنواره‌ها اعتبار کسب کند.

چرا تاکنون نماینده‌ای از ادبیات فارسی موفق به دریافت جایزه نوبل نشده است؟

سوال ظاهری ساده دارد؛ اما پاسخ آن اگر نگوییم مشکل، دستِ‌کم پای عوامل بسیاری را به میان می‌کشد. از نقش سیاست که بگذریم، محدود بودن کمیت کاربران زبان فارسی، عاملی است که نویسنده ما را در یک جغرافیای زبانی محدود می‌کند. ترجمه ناقص و اغلب دیرهنگام آثار ادبی ما نیز نتوانسته تاثیر بسزایی در گسترش حوزه‌ ادبی ما بگذارد. با آنکه ایران به‌دلیل موقعیت استراتژیک و چالش‌های سیاسی روز، همواره از پرخبرترین کشورهای جهان بوده است؛ اما هنرمندان آن(به‌جز مواردی استثنایی) نتوانسته‌اند سهمی در رویدادهای خبری جهان داشته باشند و به نظر می‌رسد هنوز پس از قریب به یک قرن، هدایت جهانی‌ترین نویسنده‌ معاصر ماست.

کارگاه‌های ادبی تا چه اندازه در نویسنده یا شاعر شدن یک نوقلم تاثیر دارند؟

امروزه بسیار می‌شنویم که پیرامون ماهیت و چرایی کارگاه‌های ادبی نظرات رد و یا تائیدی صادر می‌شود. به باور من، باید قبل از هر صدوِ حکمی، ماهیت و دلیل به‌وجود آمدن پدیده‌ای به‌نام کارگاه ادبی، بررسی و ارزش‌گذاری شود. تا کمتر از یک قرن پیش، آموزش‌های ادبی و هنری، در رابطه‌های مرید و مرادی یا حلقه‌ها و گعده‌های دوستانه منتقل می‌شد. مصداق عبارتی که هنوز در مراکز علوم دینی مصطلح است: «درک محضر اساتید و نخبه‌های علوم مختلف، باانگیزه‌ی علم‌آموزی». این سنت در میان همه‌ی هنرهای موجود، خاصه در ادبیات و موسیقی رایج بود. با تغییر شکل جامعه و نمودار شدن شکل دیگری از زیست و معاشرت مردم که ناشی از ورود مدرنیزاسیون و سلوک و مظاهر جهان مدرن بود- امکان ادامه‌ حیات بافتار سنتی در همه‌ شئون ملغی شد. در نتیجه بسیاری از نیازهای جامعه، با مدل‌های پیشنهادی زندگی شهری مدرن، روی خوش نشان داد. ادبیات و هنر نیز به تاسی از دانشگاه‌ها و کارگاه‌های هنری موجود در جهان غرب، در جامعه ما معادل‌سازی شدند. به عبارت ساده‌تر، آموزه‌هایی که شاعران پیش از این در محافل ادبی از شاعران و نویسندگان پیشکسوت (گاه طی چند دهه) دریافت می‌کردند، به روشی علمی‌تر و بر اساس طرزی هم‌سان (Methodical)، به هنرجویان منتقل می‌شود. قطعا حضور یا عدم حضور یک علاقه‌مند به ادبیات در کارگاه‌های ادبی، تضمینی در موفقیت وی ندارد؛ اما می‌تواند گفت در اغلب کارگاه‌ها اطلاعات درست و هدفمند در اختیار هنرجو قرار می‌گیرد. در اینجا بد نیست به آفت یا آسیب کارگاه‌زدگی هم اشاره کنم. برخی گمان دارند کارگاه یا لااقل حضور مداوم در کارگاه می‌تواند متضمن رشد و تشدید هنرشان شود. این نکته اشتباه است آن‌هم اشتباهی کُشَنده. هنرجو به جای اقامت مادام‌العمر در کارگاه فلان نویسنده، نیاز هست از دوره‌ای فعالیت مستقل خود را شروع کند. خطا کردن، شکست خوردن، زمین خوردن همگی از بدیهیات یک فعالیت و یک اثر خلاقه است. ما به‌عنوان یک هنرمند باید به خود اجازه خطا کردن بدهیم.


نام:
ایمیل:
* نظر: