سید محمود سید صادقی:
ناطوری زاده شعر را زندگی میکند؛ در قالبهای گونهگون طبع آزمایی کرده است؛ در غزل، عاشقانههای آرام و زیبا را با زبانی ساده، امروزی، شیوا و رسا چشمها را مینوازد.
دلخوشیهای من از خاطرهها نیست جدا دلخوشم با تو و این خاطرهها باور کن
ناطوریزاده غزل را خوب میشناسد؛ شاعرانگیهایش در غزلهایی که سرشار از احساس و عاطفهاند و با تصویرهایی زیبا گره خوردهاند، گفته ما را گواهست:
نم نمک پیش بیا، نم نمه از عشق بگو با من این غمزده؛ با زمزمه از عشق بگو
در غزلهایش بیشتر عشق، امید و دوستداشتن را بازتاب میدهد و گاهی نیز اندوهگین، آشفته هر لحظه تنهایی خویش است. ساده میسراید؛ زیبا و دلنشین، چونان کودکیهای شاعر که به چشم همزدنی رفته است و او خاطرههایش را با اشک میسراید.
گاهی تاثیر شعر و شاعران دیگر را در غزلهایش میبینیم: چندی است که بر باور قلبم گرهای نیست
یادآور: از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست...
در رباعی نیز مجتبا سربلند بیرون آمده است: او جان کلام را در پاره چهارم از رباعیهایش میآورد که شاعران بزرگ، همه، این شیوه را در رباعی دنبال میکنند:
پارههایی مانند: این قصّه سری دراز دارد با تو// باریدن اشک مرد در تنهایی// او مثل گذشته عاشقم نیست دگر و ...
دوبیتیهای شاعر نیز سرشار از عاطفه و زلال چون نگاه چشم ساران است گاه زیبا و خواندنی؛ و گاهی نیز درد را در دو بیتیهایش شعر میکند: مبادا از تو برگردند مردم ... چهها بر روزم آوردند مردم
روی هم رفته شاعر بیهوا با عشق آنگاه که به مادر میرسد، شاعرتر میشود، احساس، عاطفه و خیال را در هم میآمیزد.
ابـــر روان بـاره بــاران مهـــر کم نشـود سـایه تـو از سـرم
مرگ تو را کاش نبینم به چشم دلبـر دلباختــه ای مـــادرم