bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۳۱۳
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۰۰ - ۲۰ اسفند ۱۳۹۸
ناهید فرهادنژاد در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اسماعیل مسیح‎گل: ناهید فرهادنژاد متولد شهرستان ایذه و دانش‎آموخته رشته باستان‌شناسی و مهندسی معماری است. از وی مجموعه‌شعری به نام «من با طناب موافقم» منتشر شده است و دو اثر شامل یک مجموعه‌شعر و یک مجموعه پژوهشی در حوزه تاریخ در دست چاپ دارد. این شاعر با مهندسی واژگان احساسی را می‏سازد که حال و فضای جنوب را به مخاطب القا می‌کند. فرهادنژاد شعر را خوب می‎فهمد و با تصویرسازی‎های زنده چشم‎اندازهای محسوس و قابل لمسی را پیش روی خواننده شعرش می‏‎گذارد. او به‎واسطه رشته تحصیلی‎اش طراح و

اسماعیل مسیح‎گل

«دریا/ دارم می‌میرم از بس که تو را دارم/ حس دارم/ که تو در من غرق خواهی شد/ و که از من/ تو را بِکِشانَد نیست ...» (ناهید فرهادنژاد)

ناهید فرهادنژاد متولد شهرستان ایذه و دانش‎آموخته رشته باستان‌شناسی و مهندسی معماری است. از وی مجموعه‌شعری به نام «من با طناب موافقم» منتشر شده است و دو اثر شامل یک مجموعه‌شعر و یک مجموعه پژوهشی در حوزه تاریخ در دست چاپ دارد. این شاعر با مهندسی واژگان احساسی را می‏سازد که حال و فضای جنوب را به مخاطب القا می‌کند. فرهادنژاد شعر را خوب می‎فهمد و با تصویرسازی‎های زنده چشم‎اندازهای محسوس و قابل لمسی را پیش روی خواننده شعرش می‏‎گذارد. او به‎واسطه رشته تحصیلی‎اش طراح و نقاش خوبی است و در کنار شاعری و نقاشی، خطاطی هم می‎کند و با آمیزش تصویر و کلام دنیای زیبایی را می‎آفریند. گفت‎وگویی را با وی صورت داده‎ایم که در ادامه می‎آید.

خانم فرهادنژاد به‎عنوان نخستین سوال برای ما در خصوص جایگاه نقاشی و خطاطی کمی بگویید و نقاش مورد علاقه شما کدام نقاش است؟

هر چند هنر جایگاه ِ حقیقی خودش را در میان مخاطبانش هرگز از دست نخواهد داد؛ اما من فکر می‌کنم هنوز نتوانسته‌ایم نقش‌آفرینی این هنرهای متعالی را به‌صورت ِ عینی در جامعه ببینیم. نظر من این است که حتی خوشنویسی می‌توانست به‌عنوان یک رشته آکادمیک در دانشگاه‌ها تدریس شود. متاسفانه در این زمینه توجهات لازم صورت نگرفته است و با توجه به پتانسیل‌های بی‌نظیری که در این زمینه‌ها وجود دارد، به‌دلیل اینکه نمی‌تواند در جامعه ما زمینه‌ای برای امرار معاش با توجه به شرایط سخت اقتصادی باشد، متاسفانه در انزوا به‌سر می‌برند و در حاشیه قرار گرفته است. شاید این مساله مهمی باشد بر عدم گسترش و پیشرفت ِ چشمگیری که انتطارش می‌رود و اما نقاش مورد علاقه من پیکاسو است.

نظرتان در خصوص وضعیت شعر به‎ویژه در خوزستان چیست؟

خوشبختانه وضعیت شعر را روشن می‌بینم و اعتقادم این است که خوزستان یکی از پایگاه‌های مهم شعر کشور است و به‌یقین ایذه یکی از قطب‌های مهم شعر ایران؛ عجیب نیست اگر بگویم در هر خانه‌ای در ایذه یک شاعر رویاپرداز داریم که به تک‌تک آنها ایمان دارم و همان‌طور که گفتم بسیار در این زمینه امیدوار و شادمان هستم.

شما چه تعریفی از شعر دارید؟

قبل از تعریف خودم از شعر این جمله از گوستاو فلوبر را نقل می‌کنم: «یکی از راه‌ها برای تحمل زندگی غرق شدن در ادبیات است. انگار در جشنی جاودانه شرکت کردن... شعر روح ِ نامیرای من است.» تعریف من از شعر غیرممکن‌های دیدنی و هرگزهایی که اتفاق می‌افتد.یک جادوی ِحقیقی. شعر چیزی است که با متولد شدن شاعر با او متولد می‌شود و پیشانی‌نوشت اوست و تا همیشه با او همراه خواهد بود و از دیگران متمایز می‌شود. شعر همان چیزی که انسان را از حقیقت محض نجات می‌دهد.

از میان شاعران قدیم و جدید کدام‌یک را می‌پسندید؟

شاعران قدیم را به بوستانی توصیف می‌کنم که در این بوستان آنکه مرا شیفته می‌کند بی‌شک سعدی است که فکر می‌کنم خود یک طریقت ِ معنوی است و همیشه گفته‌ام هر کس سعدی بخواند، راهش را پیدا می‌کند و نیز شاملو بزرگ، فروغ و پابلو نرودا. از شاعران جدید هم استاد ِ خودم سیدعلی صالحی، نزار قبانی را دوست دارم.

فکر می‌کنید در شعر به زبان مستقل دست یافته‌اید؟ از دید شما یک شاعر چگونه باید به زبان مستقل دست یابد؟

نظر خودم این است که بله به یک زبان مستقل دست پیدا کرده‌ام که منحصر به خودِ من هست و شاید این یک ویژگی شعر من باشد و این می‌تواند از طریق خواندن، دانستن و تجربه به دست بیاید و شاید هم یک شب از خواب بپری و یک چیز بنویسی و آن وقت به زبان ِ مستقلت دست پیدا کنی و البته در سایه تجربه و تجربه خواهد بود در هر صورت.

اینکه گفته می‌شود اگر بعضی از شاعران شهرستانی در تهران زندگی می‌کردند برای خودشان استاد بودند و مشهور، چقدر قبول دارید؟

اگر منظورتان شاعران برجسته شهرستانی باشد بله تا حدودی موافق هستم؛ چون خود من چنین تجربه‌ای داشتم که بسیار تاثیر گذار بوده؛ اما کلیت ندارد. شعر در هر کجا که باشد می‌تواند مرزها را در نوردد و قلب‌ها را بفشارد. چه بسا در این برهه از زمان نیز به‌دلیل گسترش ارتباطات و فضای مجازی که در اختیار همه قرار گرفته است، خوشبختانه مرزها کمرنگ‌تر و دست ِ فرهیختگان بازتر است.

خانم فرهادنژاد فیلم‎ها و کتاب‎های تاثیرگذاری که خوانده‎اید، کدام هستند و اگر امکان دارد آنها را به مخاطبان هم معرفی کنید؟

من از میان فیلم‎هایی که دیدم فیلم «سرگیجه» آلفرد هیچکاک و «آینه» اندری تارکوفسکی را خیلی دوست دارم و کتاب «کافکا در کرانه» از هاروکی موراکامی و «تهوع» ژان پل سارتر مرا خیلی جذب کرد. البته از میان کتاب‎هایی که خوانده‎ام انتخاب برایم بسیار دشوار است چون کتاب‌های ارزشمند بسیاری خوانده و لذت برده‌ام.

خانم فرهادنژاد اگر قرار باشد از میان نقاشی، خطاطی و شاعری روزی یکی را انتخاب کنید، کدام هنر را انتخاب می‎کنید؟

نمی‌دانم اگر هنر نبود، زندگی من چه جهتی داشت قطعا روزمرگی مرا می‌کشت. نهایتا هر کدام از اینها من را به جهان هستی کوبیده است و نمیگذارد که از کنار هر چیزی به سادگی رد شوم؛ اما شعر همان خود حقیقی من است؛ یعنی شعرهایم خودِ واقعی من هستند. حتی اگر نخواهم شعر را انتخاب کنم. شعر قطعا خود مرا انتخاب خواهد کرد.

با وجود اینکه ایران دارای سابقه هزارساله در شعر است اما چرا تا به امروز شاعران ما نتوانسته‎اند، نوبل ادبی را از آن خود کنند؟

در مورد اینکه ما چرا جایزه نوبل نگرفته‌ایم بسیار بحث مفصلی است که در اینجا می‌خواهم به نقل قول از علی‌محمد حق‌شناس (نویسنده) اشاره کنم از خانه‌های بی‌کتاب نویسندگی و نویسنده بیرون نمی‌آید. یکی از از کسانی که جایزه نوبل دریافت کرده، اورهان پاموک است که گفته است پدرش هزار و پانصد جلد کتاب داشته است که به قول نویسنده استعداد او از خلأ نیامده و او به سنتی عظیم وصل بوده که وقتی بیشتر بررسی می‌کنند، می‌گوید وقتی آثار پاموک را خواندم، متوجه شدم که جایزه آثاری که جان‌مایه‌شان به سنت ادبی و هنری ما متصل است به جیب کس دیگری می‌رود نه به جیب ما! عقیده من این است که انحصار هنر و محدود کردن آن در زمینه‌های ملی‌- عقیدتی و سیاسی و نگرش از یک دریچه و نه چشم‌اندازی بلند و متعالی و بی‌بند و حصر، نگاه واقع‌بینانه و بی‌طرفانه به‌جای جهت‌گیری و راندن ِ واقعیت به سود جهان‌بینی‌های مختلف و صد البته دور ماندن از ادبیات غنی و کهن و بی‌اطلاعی و نبود شناخت در این زمینه بسیار غم‌انگیز و تاسف‌بار است که از دلایل عقب ماندن ما از این قافله با وجود پیشینه بسیار غنی و قوی از این مهم باشد. من فکر می‌کنم پیچیدگی‌هایی در ادبیات ما وجود دارد که بسیار جذاب است و می‌تواند مسیرهای روشنی را پدید آورد. سیال بودن در مسیر شگفت انسانی و غرق بودن در هستی حقیقی ادبیات کار سختی برای اهل قلم نخواهد بود، چنانچه در یک فضا معلق نماند. کار سختی نیست پتانسیل‌های بسیار بسیار توانمندی داریم. باز هم می‌گویم کار سختی نخواهد بود برخلاف آنچه ما دشوارش کرده‌ایم و سد بندهای متعددی را در مسیرش ساخته و پرداخته‌ایم.

اگر یک روز به بیت رهبری برای شعرخوانی دعوت شوید، می‌روید؟

بله با کمال میل! چون می‌دانم رهبر علاقه خاصی به شعر دارند و شعرهای خوب را می‌شناسند.

سخن پایانی؟

با آرزوی گسترش فهم و درک ادبیات در میان همه مردم و از شما و همکارانتان به‎دلیل تنظیم این مصاحبه صمیمانه سپاسگزارم.


نام:
ایمیل:
* نظر: