الهام بهروزی:
کتاب «خوشیهای
پیش از مرگ» نوشته «جنی دانهام» با ترجمه «محمود قلیپور» بهتازگی در نشر خزه راهی
بازار شده است. محمود قلیپور پیش از این نیز به عنوان داستاننویس، مولف و مترجم
مقالات مختلف در حوزه کتاب فعالیت داشته است و این بار به سراغ یکی از خوشاقبالترین
کتابهای دهههای اخیر رفته است و خواندن آن را برای مخاطب فارسی مهیا کرده است.
«خوشیهای پیش
از مرگ» رمانی است درباره دختری که مبتلا به سرطان شده است. به همین خاطر فهرستی از
آرزوهایش تهیه کرده و میخواهد پیش از آنکه با زندگی وداع کند، آنها را برآورده سازد.
این کتاب در سال
۲۰۰۷ منتشر شد و همان سال به فهرست برترینهای مجله گاردین راه یافت. همچنین نامزد
بهترین کتاب سال لنکشایر، جایزه مدال کارنجی و جایزه بوکتراست شد. در سال ۲۰۰۸ هم
جایزه برنفورد بوایس را کسب کرد. بعد هم بر اساس آن، فیلم پرفروش «حالا خوب است» به
کارگردانی ال پارکر ساخته شد.
نشریه نیویورک تایمز درباره این رمان نوشته است:
«اهمیتی ندارد شما چند ساله هستید، در هر صورت صفحات آخر این کتاب را با هیجان خواهید
خواند و این نشانهای از اصالت و الهام ناب آن است.» بامداد جنوب درباره این کتاب
با مترجم آن محمود قلیپور گفتوگویی
صورت داده است که در ادامه خواندن آن خالی از لطف نیست.
آقای قلیپور
در ابتدا بفرمایید چه شد که این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردید؟
دغدغۀ ترجمه همیشه
همراه من بوده است. اساسا نگاهم به ترجمه چیزی بهمثابه تألیف است. وقتی از ترجمه حرف
میزنیم صرفا نگاه بین دو زبان گوناگون یا ملیت مختلف نیست بلکه میخواهم بگویم در
خود یکزبان نیز مدام و پیدرپی ترجمه رخ میدهد. جملاتی که هماکنون من میگویم در
ذهن شما در حال ترجمه شدن است؛ یعنی این اتفاق خواهینخواهی رخ میدهد؛ و وقتی یک روایت
دیگر از یک سرزمین دیگر به طبان ما ترجمه میشود، دامنۀ این بسیاریِ ترجمه افزایش مییابد
و به قدرتمندتر شدن زبان منجر میشود.
این اساس دلیلم
برای فعل ترجمه است. برای شروع ترجمه نیازمند مطالعه و دانشی مقبول در زبان مبدأ و
مقصد بودم که احساس کردم تا حدود قابل قبولی این مساله حلشده است پس شروع به ترجمه
بهصورت رسمی و کتابی کردم؛ اما چرا این کتاب را انتخاب کردم کمی به ارتباط من و ناشر
برمیگردد. نشر خزه حدود ۱۰ عنوان کتاب برایم فرستاد و من مقداری از هرکدام را مطالعه
کردم، کمی دربارۀ هر کتاب در اینترنت جستوجو کردم و در نهایت خوشیهای پیش از مرگ
را انتخاب کردم. همان چیزی بود که میخواستم. یقینا یک دلیل منفک و مجرد ندارد.
اگر بخواهم مجموع دلایلم را در چند جمله خلاصه کنم
شاید بتوانم بگویم: چارچوبها را شکستن و بیپرده سخن گفتن و ملاحظات دستوپا گیر را
رها کردن منجر بهنوعی تعالی میشود بهشرط آنکه حرکت شخص در جهت کمال باشد. این را
من در شخصیت اصلی کتاب و در کل کتاب دیدم. دختری نوجوان که به علت نزدیکی مرگ همه معناها
را مخدوش میکند و به معنایی بزرگ و همهگیر میرسد. به هدفم رسیده بودم، چیزی که در
ذهن داشتم، از سوی جنی دانهام نوشتهشده بود. حالا وظیفه من فقط ترجمه آن بود.
از این کتاب اقتباسی
بهصورت فیلم «now is good »هم انجامشده
است. فیلم را دیدهاید؟
من فیلم را هنوز
ندیدهام اما همان موقع که تصمیم گرفتم کتاب را ترجمه کنم؛ میدانستم که الیور پارکر
این فیلم را ساخته است و برایم معیار مهمی بود. آنها کتابهایی را برای اقتباس انتخاب
میکنند که معمولا روایت قوی و البته ریتم مناسبی داشته باشد. شاید در لحظه اول به
ذهن این عبارت متبادر شود که ادبیات ناب غیرقابل اقتباس است؛ اما باید بپذیریم که بخش
عمدهای از سنت ادبی اروپا و امریکا بر روایت و پیرنگ بنا نهاده شده است.
اگر امروز ما پیرنگگریز هستیم به نظرم کمی متفاوت
از ادبیات ضد پیرنگ غرب است. ما فضایی غیرآکادمیک و مکتبی را تجربه میکنیم که اساسا
نافی پیرنگ است و این در تاریخ ادبیات کلاسیک و مدرن ما پیداست؛ اما آنها رقابت شدیدی
روی درست داستان گفتن دارند. وقتی از روی کتابی فیلمی ساخته میشود به این معناست که
در آن رقابت فشرده روایتگری توانسته نظرها را به خود جلب کند. بله منکر این نمیشوم
که این مساله برایم مهم بود اما واقعیت این است که چنان به این کتاب و شخصیتهایش خو
گرفتهام که کمی از دیدن فیلم هراس دارم. میترسم آنی نباشد که در ذهنم هست. این صرفا
یک ترس وابسته به علاقه به متن است. وگرنه این را هم میدانم که الیور پارکر کارگردان
توانمندی است.
چقدر فکر میکنید
کتاب با ذائقه مخاطب ایرانی جفتوجور باشد؟ به هر حال شما در دنیای کتاب غریبه
نیستید وپیش ا زاین هم به صورت مجموعه داستان و تالیف آثاری در بازار کتاب داشتهاید؟
به این سوال چه
در مقام مترجم و چه در مقام نویسنده بارها و بارها فکر کردهام و فکر میکنم مهم باشد
که تکلیف نویسنده یا مترجم با این سوال کاملا مشخص باشد. ذائقه مخاطب ایرانی در چه
چیزی نهفته است؟ و یا سوالی کلیتر مطرح کنم: ذائقه مخاطب ایرانی با ذائقه مخاطبی در
فلان و بهمان کشور چه تفاوتی دارد؟ میتوان برای پاسخ به این سوالات به مسائل اجتماعی،
سیاسی و فرهنگی یک اقلیم یا یک بافت جمعیتی پرداخت و استنتاج کرد که مخاطبی که در شرایط
کمآب افریقای مرکزی زندگی میکند.
یقینا باید رویاپرورتر
باشد پس ادبیاتی بلندپروازانهتر را طلب میکند اما اینها و امثال اینها همگی صحبت
کردن دربارۀ جزئیات است. مساله بهجایی میرسد که فراتر از اینها قرار میگیرد. وقتی
ما درباره انسان و خواستههایش حرف میزنیم دیگر پاهایمان روی زمین نیست. ما درباره
یک روح واحد یا کمی علمیتر درباره کهنالگوها مشغول صحبت هستیم. وقتی جنی دانهام شخصیت
اصلی داستانش را در معرض مرگ قرار میدهد، این مساله انسانی توسط تکتک انسانهای کره
زمین قابلدرک است.
وقتی میگوید او
در حال مردن است پس باید به آرزوها و امیال سرکوبشدهاش جامه عمل بپوشاند از سوی همه
در همه جای دنیا قابلدرک است. این کتابی نیست که درباره جزئیات باشد درباره مواجهه
انسان با مرگ است، درباره درک انسان است از زندگی وقتی واقعا و حقیقتا صورت به صورت
مرگ ایستاده است.
ما همگی درد را
میفهمیم، آزادی را میفهمیم، رنج را میتوانیم ترجمه کنیم و این فارغ از ملیت و جغرافیا
است. خوشیهای پیش از مرگ درباره یک موضوع انسانی است و به همین دلیل هم فکر کنم به
بیش از سی زبان دنیا ترجمهشده و اتفاقا موفق در فروش هم بوده است.
آیا باز هم از
«جنی دانهام» ترجمه خواهید کرد؟
جنی دانهام بازیگری
را ترک کرده و بهشدت مشغول نوشتن رمان است. او بهجز خوشیهای پیش از مرگ یه رمان
دیگر هم منتشر کرده است که البته من یکی از آنها را خواندهام. به این نیّت نخواندم
که ترجمه کنم، صرفا خواندم که کتاب نویسنده محبوب معاصرم را خوانده باشم.
متاسفانه امکان
ترجمه از آن کتابی که من خواندم وجود ندارد. برای ترجمه آن ناگزیر به حذف و سانسور
بسیاری هستم و هستند. ترجیح میدهم این کار را نکنم. البته در مطالعه آن کتاب و البته
خلاصه دو کتاب دیگرش هم فهمیدم که دانهام یک حرف غایی دارد که همواره در حال تکرار
آن است. او میگوید باید زندگی را تجربه کرد هرچند زمان اندکی در اختیار باشد. فکر
میکنم این حرف غایی بهخوبی در خوشیهای پیش از مرگ بیانشده است. عادت دارم که سؤالات
را تشریح پاسخ بدهم شاید به خاطر همان تلقیام از ترجمه باشد. نه فکر نکنم مدتی این
کار را انجام بدهم.
از دانهام کتابی
به فارسی ترجمه شده است؟
نه هیچ کتابی از
او به زبان فارسی ترجمه نشده است.
همچنین میتوان
یادآور شد که فیلم الان خوب است (انگلیسی: Now Is Good)
در ژانر فیلمهایی در رده سنی نوجوانان است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. از بازیگران آن
میتوان به داکوتا فانینگ، جرمی ایروین و اولیویا ویلیامز اشاره کرد و همانطور که
پیش از این نیز گفته شد این فیلم را «ملیسا روزنبرگ» بر اساس این کتاب نوشته است و
ال پارکر نیز آن را کارگردانی کرده است.
تسا دختری است
که به بیماری سرطان مبتلا است و در حال دستوپنجه نرمکردن با مرگ است. او در سن نوجوانی
است و روحش به خاطر بیماری آشفته است. پدر و مادرش طلاق گرفتهاند و او با پدرش زندگی
میکند. فهرستی از کارهایی را که مایل است در روزهای آخر زندگی انجام دهد برای خود
درست کردهاست؛ از جمله عشقورزی و ایجاد یک رابطه عاشقانه که بتواند به او آرامش دهد.
پس از آنکه اندکی آرامش یافت، به مخاطبان میگوید که قدر لحظات زندگی خود را بدانند…
در پایان یادآوری
میشود که «خوشیهای پیش از مرگ» نوشته جنی دانهام با ترجمه محمود قلیپور در ۳۳۶ صفحه
و با بهای ۴۵ هزار تومان در نشر خزه راهی بازار شده است.