الهام بهروزی
مرگ جزئی از انسان است؛ فرقی ندارد در چه جایگاه و کسوتی باشید. وقت
رفتن که میرسد نفسهای آخرت در گلو به سختی بالا میآید و جان در کالبدت خود را
به دیوانگی و جنونی خلاصناپذیری میزند. بیقرار رفتن از حصار خاک خود را بیرون
میکشد و آنگاه از بالا به همنشین دیرنش خیره مینگرد. همه دلتنگیهایش را در بقچه
خاطراتی که با او داشته جمع میکند و با خود به آسمان میبرد و کالبد هم غریبانه
خالی از هر حسی در خاک آرام میگیرد گویی هرگز نبوده است!
این بار فرشته مرگ نویسندهای خوشذوق را گلچین کرد و برای همیشه
لبخندهای مهربانش را از مخاطبان و دوستدارانش گرفت. سوسن طاقدیس نویسنده کتابهای
کودک و نوجوان در سال ۱۳۳۸ در شیراز به
دنیا آمد. او فعالیت داستاننویسی حرفهای خود را با نوشتن داستان «بابای من دزد
بود» در کیهان بچهها آغاز کرد.
این نویسنده آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به بازار نشر
ارائه کرد که «قدم یازدهم، تصویرگر معصومه کشایی»، «زرافه من آبی است» تصویرگر: علیرضا
گلدوزیان، «پشت آن دیوار آبی»، «هزار سال نگاه»، «تو هم آن سرخی را میبینی»،
«دخترک و فرشتهاش»، «بزغالههای سبز»، «یکی بود» و «جوراب سوراخ» از جمله آنهاست.
سوسن طاقدیس سال ۱۳۸۶
موفق شد برای کتاب «قدم یازدهم» جایزه کتاب سال را دریافت کند. لوح تقدیر دانشگاه
الزهرا برای مجموعه فعالیت هنری، لوح سپاس از مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری
سال ۱۳۷۹، جایزه پروین اعتصامی برای
کتاب «شما یک دماغ زرد ندیدید؟» (با تصویرگری غلامعلی مکتبی) سال ۱۳۸۴ تعدادی دیگر از جوایز طاقدیس است. خبر
درگذشت این نویسنده خلاق و خندهرو موجب حزن و اندوه بسیاری از نویسندگان، مترجمان
و فعالان حوزه کودک شد.
محسن جوادی، معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، درگذشت این نویسنده مطرح حوزه کودک و نوجوان را
در پیامی تسلیت گفت. در این پیام آمده است: «خبر درگذشت سرکار خانم سوسن طاقدیس،
نویسنده شناختهشده کودک و نوجوان متاثرکننده بود. او سالها برای کودکان در مجلات
و کتابها نوشت تا بتواند لوح سفید ذهن آنها را با کلماتی نقش بزند که در آینده
تصویر مناسبی از زندگی برای آنها شکل بدهد. زندهیاد سوسن طاقدیس کتاب کودک را
خشت اول در پرورش فکر میدانست و از این رو سعی میکرد آن را درست بنا نهد. جوایز
متعددی که او در طول دوره فعالیت ادبی دریافت کرد نشان از جایگاه او در عرصه ادبیات
کودک و نوجوان دارد که کسب جایزه کتاب سال از آن جمله است.
اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده ایشان و نیز اهالی نشر و کتاب به ویژه
نویسندگان و فعالان حوزه ادبیات کودک و نوجوان از درگاه پروردگار متعال برای آن
مرحومه مغفرت و برای بازماندگان صبر مسالت میکنم.»
شورای کتاب کودک در پیامی درگذشت سوسن طاقدیس را تسلیت گفت. در این پیام
آمده است: «او نیز گذشت از این گذرگاه، وان
کیست که نگذرد بر این راه. سوسن طاقدیس نویسنده نامآشنای ادبیات کودک و خالق آثاری
گرانقدر از میانمان رفت. شورای کتاب کودک ضمن عرض تسلیت به خانواده آن مرحوم و
خانواده بزرگ ادبیات کودک و نوجوان، از درگاه خداوند بزرگ، خواستار رحمت برای آن
زندهیاد و صبر برای بازماندگان است.»
علیاصغر سیدآبادی، نویسنده نامآشنای کودک و نوجوان در خصوص درگذشت
این نویسنده پیشکسوت کودک و نوجوان در سن ۶۱ سالگی در اثر عارضه قلبی در کانال خود
در تلگرام نوشت: «سوسن طاقدیس را سالهاست که میشناسم. قصههایش را خواندهام. با
او در نشستهای قصهخوانی بودهام. دوره اول و دوم انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
با او همکاری نزدیک داشتم؛ اما هیچگاه به او آنقدر نزدیک نبودم که بدانم پشت این
شوخطبعی و صراحتی که بهخاطر آن شوخطبعی از گزندگیاش کاسته میشد، چه رنجی
پنهان است. من ندیده بودم از رنجهایش حرف بزند و غر بزند. در این سالها که بیماری
امانش را بریده بود، باز هم اگر جایی بود، با همان شوخطبعی بود.
اینجور چیزها را در همه سوگنوشتهها البته میتوان یافت. وقتی آدمها
میمیرند، آشناتر میشوند، اما سوسن طاقدیس یک سال پیش برای من آشناتر شد. وقتی
زندگینامهاش را برای پروژه پرونده بینالمللی نویسندگان یکنفس خواندم، زندگینامهای
که هنوز فکر میکنم منتشر نشده باشد. صراحت و شوخطبعی در آن
زندگینامه هم بود. او گفته بود و دوست جوانی نوشته و تنظیم کرده بود. نمیدانستم
که چرا آن همه آگاهی از زندگیاش را روی دایره ریخته است، آگاهیهایی که جزء رازهای
مگوی بسیاری از ماست؛ اما دقیقا همانها، همان آگاهیها بود که او را به ما میشناساند
و به درد نویسندگان جوانتر میخورد که نشان میداد نوشتن چه ارزشی در زندگی او
دارد و برای نوشتن چه رنجی کشیده است و تا کجاها پیش رفته است و از چه چیزها گذشته
است.
در نشست رونمایی کمحرف بود، از آن خندهها و شوخطبعیها دیگر خبری
نبود. گفتم: خانم طاقدیس! زندگی شما یک رمان جذاب نوجوان است، اسمش را هم بگذارید
دختری که به خاطر نویسنده شدن از خانه فرار کرد. خندید و تشکر کرد. حتی نگفت خستهام،
اما خسته بود، مثل کسی که تمام عمر دویده باشد.»
محمدکاظم اخوان هم در این باره نوشت: سوسن طاقدیس مهربانوی نویسنده زیباترین
قصه کودک و خردسال، به سرزمین خود -سرزمین رویاها- بازگشت تا در آیندهای نه چندان
دور با دستی پر از قصههای نو برگردد و باز آنها را با لحن شیرین و صدای بازیگوشاش
در جمعها بخواند و بعد که خواند یا حتی در میان خواندن بلند بخندد از ژرفای درون.
نتواند یعنی جلوی خندههای کودک درونش را بگیرد و نخواهد هم.. عشق آموخت مرا شکل
دگر خندیدن. عشق به بچهها از خردسالترینشان تا هر وقت که به بچگیشان ببالند حتی
اگر وسوسه زودتر بزرگ شدن داشته باشند.
سوسن طاقدیس اگر نامش در قصه خردسال ماندگار است رازش همین بوده که
قصههایش را اول برای همان کودک دروناش میخوانده و وقتی صدای رضایت او را میشنیده
آن را به گوش دیگران میرسانده یا به رویت شان. او درباره قصه دیگران هم که نظر میداد
حرفهایش باز از صافی ذهن درخشان و هوشمند همان کودک عجیب و غریب درونش میگذشت و
بر زبان او میگشت و از میان لبهای او در میآمد؛ با همان صدای شوخ و کودکانه و
بازیگوش.
محمدرضا شمس (نویسنده و مترجم کودک) در این خصوص در صفحه شخصی خودش
نوشت: «سوسن ادبیات کودک از میان ما رفت. سوسن طاقدیس نویسنده خوشذوق، خلاق، بذلهگو و خندان از
میان ما رفت. چه روزهای بدی
است، این روزها. چه سنگین و سخت میگذرند. چقدر
تنهاییم.»
بنا به گفته همکارانش بردباری و بذلهگویی از صفات بارز سوسن طاقدیس
بوده است و همین ویژگیهای به محبوبیتش نزد جامعه ادبی افزوده بود. حمیدرضا شاهآبادی
هم در نوشتهای کوتاه نوشته است: «پشت این ظاهر شوخ و بذلهگو، روح خسته و رنجکشیدهای
ماوی گرفته بود. روح بزرگی که اگر روزگار کمی بیشتر با او مهربان بود میتوانست
منشأ خلق آثاری فراموشنشدنی باشد. آنچه از او به جا ماند، فقط انعکاس بخش کوچکی
از توانش بود. سوسن طاقدیس
چند سال اخیر را دور از همه ما و در سکوت درگیر بیماریهایی بود که احاطهاش کرده
بودند. بار رنج و بیماری را خودش تنهایی به دوش کشید و امروز از میان ما رفت.»
به گزارش ایسنا، جمالالدین اکرمی (نویسنده کودک و نوجوان) درگذشت سوسن
طاقدیس را تلخ دانست و نوشت: پس این دوست توانای ما سرانجام «قدم یازدهم»ش را
برداشت. یاد روزی از
روزهای سال ۵۹ میافتم که در کیهان بچهها دور میز نشسته بودیم
و داشتیم داستانی را میخواندیم که یکی از شیراز برای مجله پست کرده بود. داستان
«بابای من دزد بود». نوشتهاش چنان به دلمان نشست که سردبیر تصمیم گرفت نویسندهاش
را دعوت کند به همکاری مجله: سوسن طاقدیس! حیف همه چیزهایی را که این روزها از دست
میدهیم، بیآنکه بتوانیم به یاد شگفتیآفرینیهایی دور هم جمع شویم.
اسدالله امرایی مترجم باتجربه و نامآشنای معاصر نیز در صفحه شخصیاش
در خصوص درگذشت این نویسنده نوشت: بدرود خانم سوسن طاقدیس. داستاننویس و دوستدار
بچههای ایرانزمین از میان ما رفت. این قافله اندوه را سر ایستادن نیست.
قاسمعلی فراست هم به درگذشت سوس طاقدیس اینگونه واکنش نشان داد:
دوست خوب بچهها رفت. پنجم اردیبهشتماه
برای خانواده ادبیات ظاهرا روز خوبی نبوده است. در این روز ابتدا امیرحسین فردی
رفت؛ بعد همصدا و همقلم ما فیروز جلالیزنوز عزیز و امروز هم سوسن طاقدیس. طاقدیس متولد ۳۸ و زاده شیراز بود. از نویسندگانی که هم با خودش صادق بود، هم با
حضرت قلم و هم بچهها.
عباسعلی سپاهییونسی نویسنده کودک و نوجوان هم در خصوص در گذشته این
نویسنده پیشکسوت نوشت: سوسن طاقدیس عزیز دیگر نیست تا بنویسد. قلبم درد گرفت و
ناخودآگاه گریهام گرفت. چه خبر بدی. سال ۸۵
با او برای روزنامه قدس گفتوگو گرفتم. برایش تیتر زده بودم: خدا من را برای نوشتن
آفریده است و حالا او نیست در این جمعه غمگین.
کتابهای کتابخانهاش را قبل از عید هدیه داده بود و تعدادی از آنها
از طریق نسیم نوروزی به دست من رسید تا برسد به دست بچههای سیستان و بلوچستان که
خورد به کرونا... چه خبر بدی. امیدوارم حالت آنجا بهتر باشد.
فرهاد حسنزاده دیگر نویسنده محبوب کودکان و نوجوانان هم در صفحه خود
با پست کردن عکسی از دوران جوانی خود و سوسن طاقدس (سال ۱۳۷۳، آبادان) نوشت: درباره سوسن طاقدیس ماندهام چه بنویسم. سیسال دوستی،
سیسال کار و همراهی و همدلی و کنار هم بودن. در انجمن نویسندگان، در کیهان بچهها، در کانون و
جلسههای مجلات سروش کودک و نوجوان. هرچه میخواستم
درباره طاقدیس بگویم، همه دوستان مشترکمان، هرکدام تکهای از پازل شخصیت او را
نوشتهاند. از تخیل و ایدههای
ناب داستانیاش که هم قصه را میشناخت و هم مخاطبان را. از شجاعت و رکگویی و طنز کلامش و لبخندی که همیشه چاشنی حرفهایش بود. از تفکر مدنیاش که همیشه «منِ خودشیفته»
را فدای «ما» میکرد. از بیادعا و
بیحاشیه بودنش که باعث خلاقیت و سختکوشیاش در نوشتن میشد. از بیماریهایی که در سالهای اخیر دورهاش کرده
بودند. از صبوری و
تحمل و درد و رسیدن به آرامش در سایهسار قصهها. او زنی کمنظیر بود. مادر قصههای نوشته و نانوشته. یادش روشن.