bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۴۰۶
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۱۵ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
شعر زبان را تازه می‌کند و به آن می‌افزاید
اسماعیل مسیح‌گل: یکی از کارکردهای مهم شعر حفظ و پاسداشت زبان است؛ همان‌گونه که فردوسی، حافظ، سعدی و... با استفاده از شعر زبان فارسی را از انحنای فراموشی در زمان رهانیدند و با کلام جاودانه خود این زبان دیرینه و اصیل را در نهایت امانتداری به دست ما رساندند. بنابراین زبان فارسی امروز حیات خویش را وامدار بزرگانی چون فردوسی، سعدی و حافظ است که در نهایت ظرافت طبع به کمک فنون شعری زیبایی‌های کلامی این زبان را به آیندگان شناساندند.

اسماعیل مسیح‌گل:

یکی از کارکردهای مهم شعر حفظ و پاسداشت زبان است؛ همان‌گونه که فردوسی، حافظ، سعدی و... با استفاده از شعر زبان فارسی را از انحنای فراموشی در زمان رهانیدند و با کلام جاودانه خود این زبان دیرینه و اصیل را در نهایت امانتداری به دست ما رساندند. بنابراین زبان فارسی امروز حیات خویش را وامدار بزرگانی چون فردوسی، سعدی و حافظ است که در نهایت ظرافت طبع به کمک فنون شعری زیبایی‌های کلامی این زبان را به آیندگان شناساندند. هرچند در برهه‌های مختلف تاریخی زبان فارسی تحت تاثیر تحولات سیاسی اجتماعی زیر سیطره زبان‌های بیگانه‌ای چون عربی، مغولی و ... قرار گرفت اما به واسطه تلاش شاعران، دبیران و نویسندگان نامدار ایرانی این زبان از بیغوله فراموشی و تجزیه رهانیده شد ولی به‌دلیل انعطاف‌‌پذیری و زایایی در اثر همنشینی با زبان‌‌های دیگر هم از آن‌ها تاثیر گرفت و هم بر آن‌ها تاثیر گذاشت!

حسن رسولی در این باره می‎گوید: «چرا زبان پارسی را فارسی تلفظ می‌کنیم؟ چون زمانی اعراب اینجا حکومت کرده‌اند و زبان خود را به ما تحمیل و پارسی تحت تاثیر آن قرار گرفته است! زبان عربی که زبان بسیار فصیح و کاملی است حرف «پ» ندارد! پس ناگزیر پارسی را فارسی خواندند! این تاثیر فرهنگ و رشد علمی و قدرت نظامی ملل بر یکدیگر از آغاز و شروع زبان بوده و آن را تحت تاثیر زبان قوم غالب قرار داده است.

همان‌طور که امروز همه زبان‌ها تحت تاثیر زبان انگلیسی است. برای مثال ساندویچ اسم مخترعش را یدک می‌کشد! شاید همچون غذایی ایرانی به نام «اکبر جوجه». ساندویچ خود را به زبان و فرهنگ‌های دیگر ملل جهان تحمیل کرده اما اکبر جوجه کجاست؟! زیر خاک، همچون بخش عظیمی از فرهنگ و زبانمان! فقط ذکر همین مطلب کافی است که اگر امروز شاهنامه را نداشتیم دیگر زبان زیبای پارسی را هم نداشتیم و اگر زبانمان نمی‌میرد (حتی اگر دیگر کسی پارسی سخن نگوید) به‌خاطر سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی است. ما مرده‌ایم و اگر زبانمان زنده است به لطف اختران تابنده‌ای چون اینان است. اگر می‌خواهیم پارسی زنده‌تر باشد باید در آسمان علم و ادب جهان بدرخشیم و بیشتر شاهنامه بخوانیم اثری که به شکل خالص و بدون استفاده از هیچ کلمه عربی به زبان پارسی سروده شده است.»

در ادامه شما را به خواندن بخش پایانی گفت‌وگو با حسن رسولی نویسنده و شاعرسپیدسرا پیرامون وضعیت ادبیات، نقش رسانه و وضعیت شعر نو دعوت می‎‌کنیم. شماره نخست این گفت‌وگو روز گذشته در روزنامه بامداد جنوب منتشر شده است.

آیا ادبیات امروز توانسته است نظر مخاطب را جلب کند؟

چراکه نه، اما در همان دایره محدود شعر و شاعر و مخاطبان و دوستدارانش، وگرنه رسالت ادبیات رشد فرهنگ و زبان و بیان و تفکر است که از این مقصد و مقصود دور مانده و به همین دلیل تغییر و رشد و جهش محسوسی را در این حوزه لمس نمی‌کنیم.

حتی اگر چنین رسالتی را برای ادبیات قائل نباشیم هم لااقل در حد ایجاد حس لذت و آرامش بخشیدن و گاه مرهمی بر دردهای مخاطب بودن که باید باشد. با وجود این همه زخم، مرهمی درمانگر هم نیافته‌ام که چنین موفق و کارساز باشد تا از آن دایره و پیله محدود خود پروانه‌وار خارج و پرواز کند و بر حافظ مردم کوچه بازار بنشیند.

هر چند که خوب می‌دانم نیلوفرهایی در این مرداب به زیبایی حاضر هستند تا به پاره کلامی همگان را برهانند از بند خودپرستی و جهل اما به جبر روزگار در پشت میله‌های عزلت خویش محبوسند... آنگه که بی‌ادب گشت ادیب! بر مدرسه خون باید گریست! حتی بر گریستن هم بار دیگر باید خون گریست...»

درون‌مایه شعرهای شما بیشتر بر چه محورهایی استوار است؟

مگر جز عشق مبحث دیگری هم هست که درباره آن بگویم یا بنویسم و بسرایم؟ همه چیز بر این سنگ بنا شده است. هر چند که شاید هر اتاق و دالانی با معماری خاص، طراحی، تزئین و مهیا شده باشد. شعر من بیشتر بر مفهوم عشق متمرکز است که این جوهر آدمیت است تا کلام و ساختار کلامی، چون بر این باورم که عاشقی عاشق است که در پی شناخت معشوق است ورنه عشق خام، خراب است و سراب که امروزه بیشتر آدم‌های زمانه از این سراب‌ها سیراب و زخمی‌اند. شاید شعر من مرهمی است بر این زخم‌های زمانه چون شراب. شعری شرابی‌رنگ که این سراب را در هم می‌شکند و مخاطب را بیدار می‌کند از این خواب رنج‌آلود زمان. به گمانم شعرهایم بیشتر امان‌نامه است برای همگان برای آنان که بیشتر دنبال مستی هستند تا ناله‌های بی‌امان و بی‌ثمر. جلاد زمان آن کس را که ناله می‌کند آسوده می‌کشد به زخم‌های تکراری اما آنکه شاد است گریخته است از این بازی. گفتار شعر من رقص است و عشق‌ورزی.

شما نقش رسانه‌ها و آموزش و پرورش را در زمینه علاقه‌مند کردن مردم به مطالعه تا چه اندازه تاثیرگذار می‌دانید؟

در زمانه‌ای که رسانه‌ها و فضای مجازی و آموزش و پرورش، تمام ارکان زندگی‌مان را تحت تسلط خود قرار داده‌اند، چگونه کتاب خواندن اینقدر کم‌رنگ شده است؟ به گمانم در راستای رسالت جهانی خود در حرکت هستند! امروز فضای مجازی و رسانه‌ها چگونه عملکردی دارند؟ افزایش اطلاعات عمومی و گاه تخصصی، در وسعتی بسیار زیاد به عمق چند سانتی‌متر! اقیانوسی بیکران به عمق سه سانتی‌متر با موادی از جنس مادیات، خودخواهی، بی‌تفاوتی و... با دستاورد ایجاد توهم دانایی! به این صورت که درباره ادبیات، سیاست، موسیقی، آشپزی، اقتصاد، پزشکی، ترافیک، کفاشی، روانشناسی، مکانیک، هواشناسی، شیمی و...

چونان که همه را می‌دانیم و هیچ نمی‌دانیم و فقط بر توهم دانایی‌مان افزوده شده است! و آموزش و پرورش در دهکده جهانی با حربه تخصص‌گرایی صرف، پرفسورهایی تربیت می‌کند که جز رشته خود هیچ نمی‌دانند اما تعصب خاصی به آن دارند. در صورتی که دو هزار و پانصد سال قبل، دانشمندان در چند رشته تخصصی‌تر اطلاعات و دانش داشتند و در چند رشته غیر تخصصی و فرعی هم اشرافی نسبتا خوب داشتند، چراکه علوم، چون زنجیری به هم پیوسته هستند. حال هر حلقه را در آورده و به دست کسی داده‌اند که جهان و پیرامون را از آن حلقه ببیند و شاید دیگر خارج از آن هیچ نبیند! متخصصانی بی‌سواد و نابینا! سواد، یادگیری هنر زیستن است که دانش و علوم و مهارت‌های زیادی را در بر می‌گیرد و درستی در ذاتش مستتر است. کتاب، سوخت حرکت موتور آموزش و پرورش و مغز است.

وضعیت شعر نو و سپید را در جامعه امروز چگونه ارزیابی می‌کنید؟

چونان همه چیز در این فلات عالی و بی‌نقص و دندان‌شکن مثال مشتی بر دهان استکبار در پی تکرار. پدر شعر نو یا همان نیمایی چقدر پشت درهای بسته شعر و ادبیات ایران نشست تا درها باز شود یا بهتر بگویم قفل‌ها را شکست و به مرحله ظهور و نشو و نمو رسید که نور به هر جا بتابد. او تلاش کرد تاریکی را بزداید اما باز عده بسیاری بر طبل عدم پذیرش و دشمنی و خصومت با شعرش کوفتند و هنوز این تقابل، همچنان باقی و پا برجاست، هر چند که بسیار کم‌رنگ‌تر شده است اما همچنان حیات دارد و من با خود میاندیشم پس از این همه سال چرا؟ و چگونه؟! شاید به‌خاطر آنکه هنوز مشخصات و قواعد شعر نیمایی کاملا جا نیفتاده است. شعر سپید یا آزاد بسیار آزادتر و با وسعت بیشتری بر آن سوار شد.

جامعه سنتی و سنت‌گرا و گاه محافظ‌کار، دیگر احتمال آشتی میان شعر کلاسیک و نیمایی و سپید را به ورطه دشوارتر و ناامیدکننده‌تری کشاند. شاید با ظهور شعر آزاد یا همان سپید (شاملویی!؟ لااقل به یک اسم واحد برسیم) دیگر همه شاعر تعریف می‌شوند و بسیاری از متن‌ها شعر تلقی می‌شوند که این امر باعث شده تقابل شدت بیشتری بگیرد! هر چند که به گمان من، همه انسان‌ها شاعرند و بسیاری از کلامشان شعر و عین زیبایی است (چون بسیاری از شاعران نامی که اسمشان به‌عنوان شاعر در تاریخمان ثبت است اما شعری از آنها در دسترس نیست) اما رقابت بیشتر در باروری و زیبایی و حوزه تاثیر‌گذاری و ماندگاری آن است. بخشی که گاه از نگاه به این فرم شعر، جا افتاده است. تعاریف را باید دانست و چارچوب‌ها را کامل‌تر کرد اما از زیبایی‌ها نباید غافل شد و آن را قربانی قالب‌ها! و تعاریف! کرد. شعر زبان را تازه می‌کند و به آن می‌افزاید.

سخن پایانی؟

به گمان من همه شاعر و نویسنده هستند. فقط عده‌ای آن را ثبت می‌کنند. عده‌ای شخصیتشان خود شعری است ساری و جاری که نفس می‌کشد و زیبایی و رقص و موسیقی و اندیشه را به دیگران ارزانی می‌دارد. همه را مجذوب خود می‌کند و همراه و شاد و یکدل. پس بیشتر بخوانیم، بنویسیم و بسراییم. «اندیشه‌ای که نوشته نشود خام است». «بخوانیم به نام پروردگارمان تا مرز بین خود و معشوق را درنوردیم و شعله‌های نور شویم و جان‌ها و جهان را روشن‌تر کنیم». «بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم/ اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم/ عاشقان با تمام درد و رنجشان شادند که با یارند». «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافری ست رنجیدن». همیشه شاد باشیم و آگاه. «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.» آگاهی اتحاد و عزت نفس به ارمغان می‌آورد. «من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک/ چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد»؛ امیدوارم که انقلابی درونی برای من و همه ایرانیان روی دهد، تا شاهد تغییر در خود و پیرامونمان باشیم که آسایش و رفاه و آزادی حق مسلم هر انسانی است.


نام:
ایمیل:
* نظر: