الهام بهروزی- داود علیزاده
دهه 30 و 40 شمسی دوران درخشش نسل طلایی ادبیات معاصر فارسی
است. نسلی که هر کدام برای شاخه خود میتوانستند یک پدرخوانده باشند. از ابراهیم
گلستان تا هوشنگ گلشیری، از احمد شاملو تا اخوان ثالث از براهنی تا احمد محمود. از جلال ال احمد تا
سیمین دانشور. حتی کسانی مثل فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و... نیز در این دوران خود
را به جامعه ادبی معرفی کردند.
در آن نسل نجف دریابندری را میتوان یکی از پدرخواندههای
نهضت ترجمه دانست که باترجمههای خود جامعه را با بسیاری از غولهای ادبی آشنا کرد. ارنست همینگوی، مارک تواین،
ویلیام فاکنر، فدریکو گارسیا لورکا، ال دکتروف، خلیل جبران، ایشی گور و... همه
نویسندگانی هستند که دریابندری به واسطه ترجمههای خود آنها را در ذهن مخاطب فارسی
ثبت کرده است.
نجف دریابندری زاده یکم شهریور ۱۳۰۸ در آبادان بود. او دوره
ابتدایی خود را در مدرسه ۱۷ دی گذراند و سپس وارد دبیرستان رازی آبادان شد؛ اما در
سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرد و به دنبال کار رفت. حضور انگلیسیها در تاسیسات
نفتی شهر آبادان و تردد آنان در سطح شهر و کاربرد آن زبان، دریابندری را به یادگیری
زبان انگلیسی علاقهمند کرد و بهطور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت.
در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی را
برای چاپ به تهران فرستاد و این شروعی بود که تا چندین دهه بعد ادامه داشت. و حاصل
آن دهها کتاب همچون «پیامبر و دیوانه» جبران خلیل جبران، «رگتایم» و «بیلی باتگیت»
ادگار لورنس دکتروف، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» ویلیام فاکنر و «تاریخ
فلسفه غرب» برتراند راسل و … شد.
دریابندری در جوانی سری پرشور داشت؛ در نهایت بهدلیل
فعالیتهای سیاسی در آبادان به زندان افتاد. در زندان بود که به مسائل فلسفی علاقهمند
شد و در مدت حبس، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها از
سوی انتشارات سخن به چاپ رسید.
هرچند به گفته سهراب دریابندری (فرزند مترجم) پدرش دوبار
این اثر را ترجمه میکند و در این باره گفته است: «پدر برای بار اول که ترجمه «تاریخ
فلسفه غرب» را در زندان تمام میکند، یکی از اشخاصی که مدیریت زندان را به عهده
داشته، کتاب را از او میگیرد تا بخواند و پس بدهد؛ اما دیگر کتاب را پس نمیدهد.
در نتیجه پدر کتاب را دوباره ترجمه میکند؛ یعنی کتاب «تاریخ فلسفه غرب» دو بار
ترجمه شده است.»
دریابندری این بار پس از آزادی بهعنوان سردبیر در انتشارات
فرانکلین مشغول به کار شد و به مدت ۱۷ سال همکاری خود را با این نشر ادامه داد. در
آنجا به ترجمه آثار ادبی رماننویسان و نمایشنامهنویسان معروف امریکایی پرداخت و
کتابهایی همچون «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک توین
را ترجمه کرد که هر دو اثر از شاهکارهای ادبیات کودک و نوجوان جهان بهشمار میروند.
افزون بر این، نجف دریابندری با نوشتن کتاب «مستطاب آشپزی؛
از سیر تا پیاز» با همکاری همسرش زندهیاد فهیمه راستکار رد پررنگی از خود در هنر
آشپزی گذاشت و این کتاب، بهترین کتاب آشپزی فارسی و پرفروشترین اثر دریابندری شد.
دریابندری بر اساس رأی
کمیته ملی ثبت میراث ناملموس مردادماه 96 بهعنوان گنجینه زنده بشری در میراث
خوراک معرفی شد و نامش در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) بهثبت رسید.
این مترجم و نویسنده فقید در نهایت پس از تحمل یک دوره بیماری سخت روز گذشته در سن
۹۱ سالگی چشم از دنیا بست.
دریابندری مردمی بود و در اذهان باقی میماند
احمد آرام، داستاننویس و نویسنده مطرح و نامآشنای جنوب در
خصوص نجف دریابندری به بامداد جنوب گفت: وقتی که با نجف دریابندری گفتوگو میکردم
برای برنامه رادیویی «رنگین کمان»، میخواستم بدانم که او چگونه لحن نویسندگان را
در زبان فارسی کشف میکند و کتاب او در این زبان سترگ و زیبا میشود. به عبارتی، بیشتر
منظورم ترجمه شگفتانگیز کتاب «بازمانده روز» از ایشی گور و دیدگاهش درباره موضوعی
که به همان شکلی که نویسنده میخواست، مطرح شود. دریا بندری در این خصوص به من گفت:
وقتی این کتاب را به زبان اصلی خواندم و شخصیت اول کتاب را بررسی کردم، پیوسته با
خودم کلنجار میرفتم که آن سرآشپز انگیسی میبایست به چه لحنی سخن بگوید که من ایرانی
با او همذاتپنداری کنم. بنابراین دیدم بهترین زبانی که میتوانم برای آن فضا
انتخاب کنم، یک زبان فخیمانه فجری است.
این جواب مرا مبهوت کرد و زمانی که برگشتم و از نو رمان را
مطالعه کردم، دریافتم که چقدر ترجمه یک کتاب در قوام فرهنگ یک ملت میتواند مؤثر
واقع شود. تمام این مدت انتظار آن میکشیدم تا ترجمه جدیدش از داستانهای همینگوی
را بخوانم؛ اما نشد ولی او تا ابد با خلق ترجمههای بینظیرش در کنار مردمان فرهنگدوست
و ادیب خواهد ماند و از اذهان عموم پاک نخواهد شد. مردمی بودن یعنی همین.
نجف دریابندری از خاندان غولهای ادبیات ایران
است
فریبا خانی، داستاننویس و روزنامهنگار نیز در خصوص درگذشت
این مترجم فقید به بامداد جنوب گفت: وقتی خبر مرگ نجف دریابندری را شنیدم با خودم
گفتم: او که نمیمیرد! ما میمیریم که کار مهمی نکردهایم. نجف دریابندری یکی از
پدیدههای عجیب ترجمه بود و این جمله خیلی بیانصافی است؛ او خود ادیب و متفکر و
خالق بود وگرنه نمیتوانست شیرینی ادبیات را به ما بچشاند. او مثل کتاب «مستطاب
آشپزی» بلد بود؛ مزه شیرینی و ترشی و تندی ادبیات را به مخاطب بچشاند. در ادبیات
هم آشپز ماهری بود. او مهارت داشت با واژهگزینیهای بهجا، حس و حالهای عمیق اثر
را زندگی دوباره ببخشید. نامش میتوانست اعتبار دوباره یک اثر باشد. درحوزه کودک
و نوجوان معروفترین و یکی از شیرینترین کارهایش ترجمه «هکلبریفین» نوشته مارکتوین
است. داستان نوجوانی که پدری دائمالخمر دارد و چه زیبا صحنهها را، رود میسیسیپی
را، سرگردانی این نوجوان را ترسیم کرد. بیلیباتگیت، قهرمان کتاب دکتروف را هم او
به ما معرفی کرد. با او و روایت جذابش عضو یک گروه گانگستری شدیم. نجف دریابندری
از خاندان غولهای ادبیات ایران است. غولهایی که یکییکی ما را ترک میکنند و
تنها میگذارند؛ اما باز باید بگویم او که نمیمیرد؛ ما میمیریم که کار مهمی
نکردهایم.
دریابندری با نوشتن «مستطاب آشپزی» چهره متفاوت خود را نشان داد
سمیه سمساریلر، مترجم و نویسنده با اظهار تأسف از درگذشت نجف دریابندری
گفت: دریابندری به بینش و زاویه دید اثر نزدیک میشد و تسلط بسیار زیادش بر زبان
فارسی باعث شده بود که نثرهای متنوعی در ترجمه داشته باشد.
این مترجم با اشاره به آثار برجستهای
همچون «بازمانده روز»، «خانه برنارد آلبا»، «برفهای کلیمانجارو» و... که دریابندری
برای ترجمه انتخاب کرده بود، افزود: دریابندری ترجمههای درخشانی دارد؛ اما در
کنار همه آنها تألیف کتاب «مستطاب آشپزی» چهرهای متفاوت از شخصیت این مترجم به ما
نشان میدهد.
دریابندری مرا با آثار مارک تواین و فاکنر آشنا
کرد
پیش از این نیز مهدی غبرایی درباره نجف دریابندری گفته بود:
نجف دریابندری را بهویژه به لحاظ یک مشخصه، باید ادامهدهنده نسلی از مترجمان ایرانی
بهشمار آورد که محمد قاضی از سرآمدانش بود و آن مشخصه، برخورداری از پشتوانه غنی
و قوی شعر و نثر فارسی است؛ چنانکه دریابندری خود در مصاحبهای در توصیه شاعران و
نویسندگان به بهرهگیری از پشتوانههای زبان فارسی، گفته است: آنکه نثر مینویسد
باید با شعر کلاسیک و معاصر مأنوس باشد و برعکس، آنها که شعر میگویند باید با نثر
کلاسیک و معاصر آشنا باشند. این توصیه دریابندری را به کار ترجمه نیز میتوان تعمیم
داد؛ چون مترجم میتواند هنگام ترجمه، بسیاری از ترکیبات و تشبیهات را از سنت غنی
ادبیات فارسی استخراج کند؛ که دریابندری، خود مصداق چنین مترجمی است و این ویژگی
را میتوان در بسیاری از ترجمههای او دید، بهویژه در ترجمه رمان «بازمانده روز»
که دریابندری در آن، زبانی را ابداع کرده که به خوبی در نثر ترجمه نشسته است یا
ترجمههای او از دو رمان «رگتایم» و «بیلی باتگیت» دکتروف که برای نسل ما ترجمههایی
رشکبرانگیز و شایسته تحسین هستند.
همچنین باید به نقش دریابندری در معرفی نویسندگان بزرگ غرب
و بهویژه نویسندگان امریکایی مثل «فاکنر» و «همینگوی» و «مارک تواین» اشاره کرد.
چنانکه یکی از اولین کسانی که خود من را با آثار مارک تواین و فاکنر آشنا کرد، نجف
دریابندری بود که سالها پیش در نشریه «کتاب هفته» - که دریچهای غنی رو به فرهنگ
غرب بود – ترجمههایی از داستانهای تواین و فاکنر ارائه داد، ازجمله
ترجمه «بیگانهای در دهکده» مارک تواین که در کتاب هفته چاپ شد. البته در ترجمه
آثار نویسندگان آمریکایی، جایگاه ابراهیم گلستان را هم نباید نادیده گرفت که برای
اولینبار داستانهایی از فاکنر و همینگوی و همچنین «هکلبری فین» مارک تواین را به
فارسی ترجمه کرد که هکلبری فین بعد از گلستان و پیش از دریابندری، یکبار هم توسط
هوشنگ پیرنظر ترجمه شد که هر دو ترجمه هم ترجمههایی درخور بودند اما بعدها که
ترجمه دریابندری از این رمان منتشر شد، این ترجمه به دلیل فاصله زمانی از دو ترجمه
قبل، ترجمهای بود با زبانی ورزآمدهتر. من بهعنوان مترجم بهنوعی خود را شاگرد
مترجمانی مثل محمد قاضی و نجف دریابندری میدانم و مثل آن مترجمان، همواره کاری را
که دوست داشتهام ترجمه کردهام. اگر میبینید که در انتخابهای مترجمی مثل دریابندری،
اینهمه تنوع وجود دارد دلیلش این است که او مترجمی است که مثل بسیاری از مترجمان
همنسل خود بر اساس ذوق شخصی و از روی عشق و علاقه به سراغ یک اثر رفته و آن را
برای ترجمه انتخاب کرده است؛ یعنی آثاری را ترجمه کرده که خود از آنها لذت برده
است.