|
اسماعیل مسیحگل
«من! این روزها که شعرم میآید/ این کشتی نمیگذارد/ هی کانتینر خالی میکند روی دلم/ هی کانتینر خالی میکند روی چشمم/ هی کانتینر خالی میکند روی کلماتم/ من این روزها که دارم/ دور این دایره میگردم/ میروم بالا روی بالا راه میروم/ بالا را بر میدارم/ تا بگذارم زیر پایم دست دراز کنم...» (موسی بندری)
موسی بندری از قدیمیترین و برجستهترین افرادی است که در استان هرمزگان شعر نو سروده و توانسته دانش خود را در اختیار جوانان هرمزگان قرار دهد. وی در تابستان سال ۱۳۳۵ در بندر عباس به دنیا آمده است و یکی از بزرگان ادبیات هرمزگان بهشمار میرود.
او در این سالها آثار متعدد و ارزشمندی را منتشر کرده است که از جمله آنها میتوان به «فعلهایی که در غیاب تو صرف میشود»، «نامه باز شده و تار سیاه»، «تاریخ اسکلهها»، «خانواده جمعه»، «گزارش موسینا از پشت شمسادها»، «شعر زن معاصر هرمزگان»، «عاشقانه راننده کرایهکش» و ... اشاره کرد. وی در حال حاضر چند اثر به نامهای «دلایل کشته شدن عاشق»، «قصاید»، «شعر معاصر هرمزگان از اغاز تا پنجاه و شش» را آماده چاپ دارد. با این شاعر و نویسنده مطرح جنوبی گفتوگوی مفصلی را پیرامون شعر و داستان بهویژه شعر هرمزگان صورت دادهایم که در دو شماره منتشر میشود. شما را در ادامه به خواندن بخش نخست این گفتوگو دعوت میکنیم.
آقای بندری جایگاه شعر بعد از انقلاب هرمزگان را چگونه ارزیابی میکنید؟
شعر شکلها و شیوههای متفاوتی دارد و لااقل میشود به آن نگاه کرد یا تامل کرد و بحث. به گونه کلان: کلاسیک (قدمایی) و مدرن (شعرنو). شعرجاری یا فعال در هرمزگان همچون خیلی جاهای دیگر، در این منطقه هم رفتار و کردار خاص خودش را داشته است. بعداز انقلاب که حاکمیت نوین، یکی از خصوصیات خود را فرهنگی تعریف داد و از جمله اسباب و اجناس فرهنگی هم که شعر است. در این فضا جایی برای فعالیت پیدا کرد. بهخصوص که رویکرد دیگر حاکمیت سنت بود و بهطبع آن توجهاش به شعر کلاسیک. انجمنها و نشستها و فضاهایی برای آن فراهم آمد. از همین رو در بیشتر نقاط رفتارهای شعری از این دست شکل گرفت. از جمله هرمزگان اما انقلاب تحولات خودش را به همراه داشت. تغیرات حاکمیت، جابهجایی نیروهای اجتماعی، جدال نیروهایی انقلابی برای قدرت، تخاصم با سرمایه جهانی– امپریالیسم- که شعار نیروهای انقلاب بود و جنگ. بخشی از نیروهای فرهنگی از جمله شعر از درون همین تحولات سربرآورد و گفته شد حاکمیت بهدلیل خصلت و خوی خود از شیوه کلاسیک حمایتگر بود و از سویی بستر اجتماعی و فضای فراهم برای شعر بود؛ چراکه جامعه و جهان هم دوره نوینی تجربه میکرد و از درون مطالبات، خواستها و نگاهها شعری سربرمیآورد که به نامهای گونهگونی بعدها خوانده شد.
معیار، حرکت، زبان، پسانیمایی، شکل چهارم، پست مدرن، متفاوت که در هر شکل و شیوه هم چهرههای تازه و نوینی معرفی شدند و به عبارت دیگر، توانشان آشکار شد. هرمزگان یکی از این مناطقی بود که بیشتر هم با این تحولات توانست صدایش را نشان دهد و نیروهای شعریاش را به جامعه ادبی این سرزمین، معرفی کند. به عبارت دیگر، تحولات شعر، بخشی از آن در هرمزگان شکل میگرفت که رفتار و رویکرد نوآورانهای هم داشتهاند و در واقع بخشی از آغازگران این تحولات بودند. به شعر در هرمزگان پیش از انقلاب، اگرچه جریان داشت، غیر تنی چند نتوانسته بودند خود را به جامعه ادبی معرفی کنند. زندهیادها محمدعلی موحدی (م پگاه)، حسن کرمی، ابراهیم منصفی (رامی) و البته عزیزی چون احمد رفیعی.
دیگر نیروها، فعالیتشان منحصر شده بود به محافل دوستانه. اینها را البته خود من در کتابی بهنام (شعر معاصر هرمزگان از آغاز تا سال ۵۶) گردآوری کرده و در مرحله چاپ به همت نشر «آوای کلار» است. در واقع از درون شعر پس از انقلاب و در جریان تحولات شعری است که نسل تازه شعر هرمزگان هم به نوآوری و تحول میرسد و هم صدایش جایی میان سایر صداهای شعر این سرزمین تعریف میشود و چهره های خود رامعرفی میکند.
مسعود فرح، محمدحسن مرتجا، سعید آرمات، یدالله شهرجو، علی آموختهنژاد ، علیاکبر اکبرمحمدی، محمد ذوالفقاری، طیبه شنبهزاده، امین امیری، جهانگیر سایبانی، حمیدرضا حیدری پوری، موسا بندری و... همه این عزیزان در شعر متحول مدرن فعال هستند؛ اما از آنجایی که در آغاز هم گفته شد همه شیوههای دیگر هم فعالیت داشته و اتفاقا زیر یک سقف. از این رو، این تحول بر شعر کلاسیک هم تاثیر خودش را داشت و نوآوری در این شیوه هم رخ میدهد که آنان هم در این شیوه میتوان آغازگران تحول این شیوه قلمداد کرد. غزل «ساعت پنج عصر» سعید آرمات، غزلهای جفتی «اقلیم و حنای دست» بلقیس بهزادی، «قطار» فریبرز نظری و «لالبازی» فهیمه نظری از زمره غزلهای آغازین تحول این شیوه شعری هستند.
اما آنچه که صدای شعر در هرمزگان معرفی میشود و تا حدودی شاخص در شعر امروز است، صدای شعر نوآورانه و مستقل آن بود .
از دید شما آیا میشود برای شاعران و هنرمند رسالتی بهعنوان تعهد به جامعه در نظر گرفت؟
پیش از هرچیزی بایست تشکر کنم از اینکه برای شاعر و هنرمند رسالت قائل شدی و نه آن نگاه مشتبه برای شعر و یا هنر. چون شعر میبایست شعر باشد و هنر بههمچنین. در واقع بیان احساس انسانی است با عنوان شاعر و هنرمند. البته بیان احساس و نه احساسی و نه حسی. شاعر و هنرمند مانند هر انسان دیگر میتواند ضمن داشتن سمت و نقش اجتماعی بهعنوان حرف، روشنفکر هم باشد. هم از این دست که به پایگاه و جایگاه درک و دریافت مسائل پیرامون خودش برسد و در نتیجه نسبت به آن واکنش منطقی و متفکرانهای داشته باشد. از این رو که روشنفکر غیر این نیست. منتهی بهقول شعر شاملو، واژگان را و مفاهیم را بیآرش کردهاند.
بههرکس که با این عنوان اطلاق شد (شاعر و هنرمند) با توقع تمایز سواددار (با تعریف حتی سنتی کسی که میتواند بخواند و بنویسد با عنوان روشنفکر شناخته میشود که ای بسا غیر موارد حرفه خود، نه میخواند و نه مینویسد. بیشتر انسانهای صنوف اجتماعی این هستند؛ چراکه از سواد، اسباب و ابزار زندگی و ارتزاق آن مدنظرشان بوده و درست هم دریافتهاند؛ اما آن که میآموزد تا بر ژرفای چند و چون پیرامون و جامعهاش پی ببرد. چرایی آن را دریابد و راهکارش را، بایست روشنفکر نامیده شود. پس شاعر و هنرمند میتواند روشنفکر باشد لابد پیجوی چراها و چونهای اجتماعش و لابد متعهد به کردارهای جامعهاش. انسانهای اطرافش. اما شعر و هنر یک نوع رفتار اجتماعی است. میبایست در کنار سایر رفتارها آن را دید. هرچند دخیل در رفتارهای اجتماعی. در پیشرفت و یا پسرفت آن؛ زیرا یکی از شاکلههای رفتار فرهنگی است. پس تعهد شعر و یا هنر نمیتواند باشد.؛ اما شاعر و هنرمند چرا و البته الزامی هم نیست. یغما خشتمال غزل میگفت. پس شاعر بود اما نمیشد به او روشنفکر گفت؛ چراکه اسباب و ابزارش را هم نداشت و البته سوادش را. پس هرکس شعر گفت و هنری برآورد الزامی بر روشنفکری او نیست و لزومی هم ندارد و از آن تعهدی هم بر نمیآید. هرچند شاعر حرفهای اختصاصات خود را هم دارد؛ یعنی در پی گفتن هم نیست که دغدغهاش چطور گفتن هم باشد.
پس شعر که محصول شاعر است با تبع شاعر کاراییاش رو میشود. شاعر هم مثل هر انسانی برمیگردد به خودش که تعهدی به جامعه در خود میبیند و یا نه و البته سبد به دستها هم میآیند و به همانگونه روابط و نسبت جامعه با او هم هست که مورد استقبالش باشند یا نه. مهمترینش رشد و پیش بردن امر فرهنگی جامعه است که شعر یکی از مولفههای آن است که تعهدش را میسازد. میتوان این امر را در عرض پروار کرد یا در ارتفاع. این دیگر تخصص شعر و شاعر است .
آینده شعر هرمزگان چگونه میبینید؟
جایگاه آینده احتمالا آینده را باید تعریف کند. ادبیات و بیشتر شعر، هر چند نسل نوی در ادبیات داستانی هم در هرمزگان تمرینات اولیه خود را از سرمیگذراند. به آتی آنها هم مثل هرجای دیگر میتوان دل بست و امیدوار بود. بهویژه که ادبیات داستانی در منطقه سخت لاغر و مغفول مانده است؛ اما شعر همچنان جریان دارد و شاعران در کار آفرینش آن هستند ولی اگر راستش را بخواهید، شعر در هرمزگان مثل هرکجای دیگر این سرزمین، به لحاظ خلاقیت، نوآوری و پیجویی راه و رفتار تازه یا لااقل با صلابت کار کردن، در خموشی رفته است. هرچند هیاهوها بلند است اما دستاوردها به هیاهوها نمیرسد. البته تحول شعر مثل هر رفتار دیگر انسانی مستلزم تحولات اجتماعی است و میبایست تحول اجتماعی صورت بگیرد تا بهطبع آن شعر هم؛ چراکه شعر هم محصول اجتماعی است؛ اما این هم هست که در همین شیوه و شکل هم به شعرهای درشتناک، حرفهای، پیشرفته و قدری میشود رسید. همچنان که شعر مدرن که محصول تحول اجتماعی بود با نیمای بزرگ به تثبیت رسید؛ اما در روند و و اجراهای خود به شعرهای شاملو، اخوان، فروغ، سپهری، رویایی، آتشی و... تبلور یافت. پس شعرهای پسامدرن (همه رفتارهای نوین معیار، حرکت و ... تا زبانی که من همه آنها با نام شعر پستمدرن میخوانم. هرچند خیلی از این رفتار بار تئوریک لاغری دارند بههرحال باورمندان با آن با هر تصویری که از شعر دارند شعر را میسرایند. چنانکه در شعر مدرن، نیمایی، شاملویی، شعر دیگر، حجم، خط سوم و... که همه را با شعر مدرن میتوان خواند). پس شعر پسامدرن هم میبایست تبلورات خود را در آثار شاعران خود بازتاب دهد؛ یعنی درشتناکی و اجراهای قدر آن. شعر در هرمزگان همچون سایر نقاط دیگر کرداری از این دست، در آن نمیبینم و چندان مایه امیدی را نمیسازد. ضمن اینکه من نه غیبگوام نه آیندهخوان و نه کفبین؛ اما میتوانم روند پیشآمده را ببینم!
این گفتوگو ادامه دارد...
شعر هرمزگان را چگونه میبینید؟
پیش از این گفته شد که در واقع انجمنها بسترسازی و فضایی بود که حاکمیت برای نوع شعری به وجود آورد که بهدلیل ساختاری خود قرار بود مورد توجه قرار بگیرد و آن هم شعر کلاسیک که بعدها موجز شد به غزل. از جمله در هرمزگان. منتهی در کنار آن، نیروهایی هم جذب شعر مدرن میشدند که عمدتا نگاهی مستقل در هنر داشتند که چندان هم مورد عنایت نبود. لااقل من میتوانم از رفتار شعری در هرمزگان بگویم که تجربت و عینیام بود. نبود بستر و فضا برای شعر مدرن که نگاه کم و بیش مستقل داشت، بهویژه فقدان مکان و فضا برای تنفس این نوع شعر. پس همه نیروهای فعال را به آن مکان کشیده بود و یا در انزوا.
البته آنجا فضای کاملا دوستانه، درهمجوش و رفیقانهای به وجود آمده بود. مثلا خود من که کارهایم را بر حسب اتفاق کیوان نریمانی دوست شاعرم در شیراز دیده بود و آنجا در ویژهنامه عصر پنجشنبه بخش ادبی روزنامه عصر شیراز چاپ میشد. در نتیجه با درخواست دوستان شاعرم احمد بروجردی، ناصر سلیمانی، حسن مرتجا و از همه مهمتر رضا عابدینی به آنجا رفتم. هرچند بیرون از آنجا عزیزانی مثل عدنان انصاری هم با من ارتباط گرفته بودند. آن فضا دیگر از تیول کلاسیک در آمده بود که من آن را نشستهای سهشنبه نام گذاشته بودم؛ چراکه عنوان انجمن خود بهخود نگاهی سنتی و کلاسیک را تداعی میکرد و میکند. با همه فضا و اتمسفر دوستانه و یگانگی که در آنجا حاکم بود، مباحث شعری در آنجا شروع شد. عمده نیروهایی که نسل جدید بودند و از درون تحولات اجتماعی و سیاسی بیرون آمده و دنبال رفتارهای تازه شعری که مطالبات نو جامعه و نیروها بود، جمع شدند؛ اما نیروهای مدرن که مستقل بود در آن جلسات تاثیر بر شعرکلاسیک هم گذاشته بود که به تحول آن کمک میکرد. این انجمن باعث معرفی شعر در هرمزگان به ادبیات این سرزمین شد و از قبل همین تحول و معرفی، کنگره شعر و قصه جوان هرمزگان که مستقلترین کنگرههای اینچنینی تا امروز هم هست، پا گرفت. هرچند آن نیروهای شعر مستقل در آن، نه جایی داشتند و نه سهم و این جزء خصیصههای انجمن هم بود. گفتم به لحاظ رفتاری روابط نیروها با هم همچنان رفیقانه و درهم جوش بود که تا امروز هم هست. به لحاظ رفتاری بین آنها تمایزی غیر از اثرهایشان نیست؛ چراکه داد و ستد دوطرفه بود. یکی مکانش داشت. آن دیگری تجربه و نگاه تحولخواه و دانش نظری و نقد. با تحولات اجتماعی از سویی و جایگاه یافتن نیروها در شعر و هنر و فرهنگ جامعه از سو دیگر آن مکان ظرفیت و قابلیت خود را از دست وا مینهاد و شاخصهای شعری و داستانی ضمن پیگردی نحلهها و شیوهها و رفتارهای متفاوت و امکان داشتن مکان مستقل. عملا انجمنها دچار فقدان علیت وجودی شدند.
بهخصوص که محصول آن نشستها تحول، پیشرفت و معرفی استعدادها بود که با نقد و نظرهای درونی که بار عمده آن بر شانه شعر مدرن و مستقل بود. با حضور نیافتن آنان عملا هم از بار معنایی نشستها کاسته شد. هرچند انجمنها همچنان وجود دارند. فعال هستند که این خوب هم هست؛ اما در واقع برای دنبال کردن شعر در هرمزگان میبایست شاعران در هرمزگان را دنبال کرد و چند و چونی آن که ای بس فعال انجمن هم باشد .
اگر بخواهد برای شعر هرمزگان دو یا سه نسل شعری در نظر بگیرد که امروز شعر هرمزگان این جایگاه را دارد، چگونه تقسیمبندی میکنید ؟
متاسفانه یا خوشبختانه من این تقسیمبندی را تقریبا در کتابی که پیش از این حرفش را زدم (شعر معاصر هرمزگان از آغاز تا پنجاه و شش) و ماحصل چهار پنج سال کار بود، انجام دادهام. نسل اول (که گفتوگویی هم با آن عزیزان که در دسترس بودند و زنده لااقل تا آن زمان گردآوری کردهام)، جز تنی معدود مثل زندهیادها مپگاه (محمدعلی موحدی)، حسن کرمی، ابراهیم منصفی (رامی) و عزیز بزرگوار احمد رفیعی که آثارشان در نشریات معتبر ادبی همان سالها حدود انتهای دهه چهل چاپ میشد، باقی دیگر جز در محافل دوستانه و خصوصی انعکاسی نداشت. عزیزانی چون زندهیاد اشرف بنیهاشمی، سیدمحمد عقیلی، عبدالله هوشمند، علی رضایی، مهناز رحیمزاده که بیشتر هم در آن نشستها برای خود میخواندند. نسل دوم که تقریبا در نیمه دهه پنجاه سربرمیآورند و بیشتر هم بهدلیل غالبیت امر سیاسی و بهخصوص نگاه چپگرانهای که داشتند بلع معضلات اجتماعی میشوند که من آن را نسل پرپر نام گذاشتهام و تنها مسعود فرح هست که در انتهای دهه پنجاه در نشریاتی مثل لوح اثر چاپ میکنند. باقی همچنان در محافل دوستانه و حصوصی فعال هستند. البته حالا دیگر مجموعه خیلی از این عزیزان هم چاپ شده؛ حسن کرمی، منصفی، اشرف بنیهاشمی ، علی رضایی، مسعود فرح. ناگفته نماند احمد رفیعی در همان دهه انتهای چهل و آغاز پنجاه سه مجموعه شعر ارائه میکنند از جمله تکاپو. نسل سوم که از درون منازعات و تحولات اجتماعی – سیاسی سر برمیآورند. در واقع همان عزیزانی که صدای شعر هرمزگان را به ادبیات امروز معرفی کردند و پیش از این نام آنها برده شد و نسل چهارم که امروز بهکار شعر مشغولند و در شکلها و شیوهها و رفتارهای متفاوت فعالیت میکنند .
شما افزون بر شاعری دستی در داستان کوتاه هم دارید، از نگاه شما کدام یک سختتر است؟
باز هم متاسفانه و یا خوشبختانه داستان هم کار میکنم. در شکلهای مختلف هم کار میکنم و از شیوههای متفاوت بهره میبرم و تجربه میکنم. شاید یکی از آغازگران داستان مینیمال در ایران هم باشم؛ چراکه در انتهای دهه هفتاد قرار بود مجموعهداستان مینیمالم بهنام «وضعیتها» را نشر روزگار چاپ کند و بهدلیل لاغری کار چون مینیمال فوقش یک صفحه میبرد و به صد صفحه نمیرسید منتشر نشد. مجموعهداستان کوتاهم نیز قرار بود نشر مرغ آمین در بیاورد در همان زمان که نشر دچار مشکل سانسور و مسائل عدیده شد و آن مجموعه دست دوست عزیزم آقای خامنهای مدیر نشر ماند که حتی نسخه دیگری از آن هم ندارم. مجموعه دیگر هم بهنام «پروانه سیاه» دست نشر نگاه هست که چند سال است که مجوز نمیگیرد. بههرحال اولین مجموعه داستانم بهنام «گزارش موسینا از پشت شمشادها» نشر آوای کلار بیرون آورد. همچنان که بعد رمانهای «داستان اسکلهها»، «خانواده جمعه» (نشر نیماژ) راهی بازار کتاب شد. مجموعه شعر «مرا گریه کن همچون سیب» و رمان «ساز زن بزرگ» هم که دوسالی است دست نشر هشت است که مجوز نمیدهند. منظور که داستان را در اشکال مختلف همچون شعر تجربه میکنم.
اینکه کدام سختتر است؟ خب، هرکدام جنسهای مختلفی هستند که سازهها و رفتارهای خاص خود را دارند؛ ویژگی، ساختار، حس و حال خود را دارند که به هم ارتباطی پیدا نمیکنند، مگر هر دو را زیرمجموعه هنر کلامی بشناسیم که درست است. مثل آنکه بگوییم مکانیکی سختتر است یا نجاری. هر دو هم کارهای فنیاند. البته فکر میکنم این سوالهای ذهنی عزیزان از درون مبحث اشتباه نظری آب میخورد؛ چون هر دوی این هنرها در کلام شکل میگیرند، خلط مبحث شده و دوستان آنها را درهم میآمیزند. یکی از مشکلات تئوری و نقد و نظر هم این است. رجوع شود به نقد و نظر بزرگانی چون سپانلو، براهنی بر داستان. با همه زحماتی که آن عزیزان کشیدهاند و الحق در معرفی آن عرق روح ریختهاند اما نگاه آنها از منظر شعریت با داستان است و البته تا امروز هم هم دنبالهدار است.
پس خلاصه کنم برای نگاه و کار حرفهای هر دو سخت است و شاید جانکاه. مساله این است که نخواهی بنویسی یا بگویی بلکه بخواهی چگونه بگویی و چطور بنویسی؛ چراکه هرکدام آموزش، تجربه، دانش، اجرا و احساس خاص خود را دارند که کاملا از هم سوا هستند؛ اما چون همه اینها را برای خود فراهم کردی، پختهمند و سهل و آسان میشود. با توجه به نزدیکی این دو با هم بایست قاطی نکنی. هوشیاری را در هر کدام که کار میکنی با خود داشته باشی. ورنه کار از دست میشود. از طرفی میتوانی برای نوآوری و قدرت از تکنیکهای هریک در دیگری بهره ببری! این هم شاید از امتیازهای آن باشد .
توصیه شما به جوانان علاقهمند به شعر و ادبیات چیست؟
هیچ توصیهای برای همه بهتر از مطالعه و خواندن نیست. این افراد میبایست به خود، به استعداد و به توانایی خود اهمیت بدهند. خود را جدی بگیرند و توصیهام مطالعه مطالعه و دست آخر یادگیری است. پذیرش نقد در هر گونهای. نقد نقد است خوب و بد، با نیت و بینیت هم ندارد. کسی اشکال و ضعفی در من دیده البته از خیل ضعف و اشکالها ، فوقش آن را درشتنمایی کرده، بزرگنمایی کرده. لااقل آن لطف داشته که آن را رو کرده. وگرنه در من میماند و ای بس رشد میکرد و من هم متوجه آن نمیشدم. نقد هم اینگونه یا آنگونه، آرام و تند، منطقی و غیرمنطقی هم ندارد. بایست انسان نقد را بپذیرد، اگر می خواهد رشد کند و پیشرفت داشته باشد. هرجا و با هرکس که میتوانیم از آن بیاموزیم تعلل نورزیم. بزرگی سختمندی و رنجهای خاص خود را دارد.