اسماعیل مسیحگل
«اشاره در دهان/ به
نردههای روییده بر لبه است/ -کمی بنشینیم-/ تعجیل کلمه در
ساک امانم نمیدهد/ مرا ببخش برای ازدحام این همه رنج/ برای شتابی که در کفشهای لیز/
بر سنگفرش این همه اضطراب است/ اشاره
در چشم/ به نرفتن از این همه گریز
افتاده در پاهاست/ پا نهادهام
بر گلو/ گلو برای این همه فاصله درد میکند/ گلو
گِل گرفته/ گلو!/ گل رنج در حلقومش مچاله است/ -کمی بنشینیم-/ «خوبی» در ایستاده
از صفت بیانی/ چقدر میتواند
بیان صریحش را / به
وصف سادهای از چشمان تو بکشاند/ -کمی بنشینیم -/ نشستن از اشاره در چشم و دهان/ گریز را به
شتاب پاها کشانده است.» (یدالله شهرجو)
یدالله شهرجو، شاعر سپیدسرا، روزنامهنگار و منتقد ادبی متولد بیستم
آبانماه ۵۳ در شهر میناب استان هرمزگان و دانشآموخته رشته زبان و ادبیات فارسی
در مقطع کارشناسی ارشد است. وی از سال ۱۳۶۹
فعالیت ادبی خود را آغاز کرده و در این سالها آثاری چون «یک
صندلی مقابل دریا»، «جزیره در حاشیه متن»، «شکل وارونه دریا در چشم»، «چشمانت
لابلای سطرهاست»، «قاصدک نام کوچک باد است»، «روایت پنهان در نخاع»، «زیرنویس»
و... را روانه بازار نشر کرده است.
خودش در
خصوص فعالیتهای ادبیاش میگوید: «سرودن و نوشتن را از دوران
مدرسه شروع کردم ولی به طور جدی از اواخر دوره دبیرستان این کار را ادامه دادم. در
این سالها شعرهایم در جراید و مجلات آن سالها چاپ و منتشر میشد. سال 1385 اولین
مجموعهشعرم با عنوان «صندلی مقابل دریا» منتشر شد و در فاصله این سالها پنج
مجموعه دیگر از شعرهایم منتشر شده است.» وی در حال حاضر به عنوان دبیران ادبیات
فارسی در مدارس میناب و مدرس دانشگاه علمی و کاربردی این شهر مشغول به کار است.
شهرجو در کنار سرودن در سالهای اخیر نقد و تحلیلهای مختلفی در جراید و نشریات چاپ
کرده است و حاصل این نقد و تحلیلها را در در قالب دو کتاب برای چاپ آماده کرده
است. در ادامه گفتوگویی را با یدالله شهرجو، شاعر هرمزگانی صورت دادهایم که شما
را به خواندن آن دعوت میکنیم.
آقای شهرجو نخست برای ما بگویید که چگونه شد
وارد دنیای ادبیات شدید؟
اینکه برای ادبیات ترکیب «دنیای ادبیات» را به کار بردید
پاسخ دادن را برای من آسانتر کردید. وقتی شمول ادبیات را در وسعتی بهاندازۀ دنیا
بدانیم برای ورود به آن دقیقا باید متولد شد و اگر از هرکسی بخواهیم تولد خود را
شرح دهد& بیگمان به یاد
نمیآورد؛ بنابراین برای ورود به ادبیات یا همان تولد در دنیای ادبیات چیزی را به
یاد نمیآورم جز اینکه همیشه دغدغه خلق و نوشتن داشتهام برای مقطعی نقاشی، داستان، شعر
و در ادامه هم تحلیل، نقد و هر آنچه بتواند آرامم کند.
توقع شما از ادبیات بهخصوص شعر چیست؟
بخشی از پاسخ این پرسش بدون در نظر گرفتن کارکرد و انتظار
از ادبیات در دورههای تاریخی ممکن نیست؛ چراکه در برهههای تاریخی انتظار از ادبیات متفاوت بوده، بهطور مثال در دورهای
از ادبیات انتظار تاثیرآفرینی بهکلی مشهود بوده یا در دورهای دیگر تعهدمداری در
ادبیات جایگاه ویژهای مییابد؛ اما این روزها کمتر به این گزینهها فکر میشود.
کشف و خلق زیبایی انتظاری تثبیتشده در ادبیات امروز است که بیشک بخشی از توقع من
از ادبیات را نیز شامل میشود؛ اما بهجز این دایره شمولِ گسترده در حوزه فردی،
ادبیات برای من رسیدن بهنوعی آرامش است؛ آرامشی که هر بار پس از پایان یک شعر،
داستان، متن یا آفرینش هر اثر در ادبیات به آن دست مییابم. این آرامش ارتباط
مستقیمی با زیباییآفرینی دارد که درواقع بخشی از ذات و جوهره اصلی ادبیات است؛
کشفی که در ادبیات با خلق زیبایی اتفاق میافتد آرامش روحی را به دنبال دارد.
زیبایی و آرامش حسی مشابه هستند که دستیابی به هرکدام حضور هر دو را توأمان میکند.
در همه این سالها هیچ حسی بهاندازه با ادبیات بودن و نوشتن نتوانسته است برایم
آرامش به همراه آورد.
کدام شاعران بیشترین تاثیر را بر شما گذاشتهاند؟
برای وسعت آموختن در ادبیات نمیتوان مرزی را تعیین کرد؛
این مرزبندی نه در زمان محصور میشود نه در نامها، اما بهرهگیری از نامهای بسیاری
میتواند در حوزه کمیتها قرار گیرد. برای من بهرهگیری و یادگیری از نامهای
متفاوت متاثر از هر دوره متفاوت بوده است در فصلی، برای آموختنم ادبیات کلاسیک چشماندازِ
وسیعی بود؛ نامهای درخشانی چون حافظ و سعدی برای ادبیات تغزلی، فردوسی و سرمایه
گرانسنگش در بخش حماسه و مولانا که دریای وسیعی است تا همچنان انتها و مرزی برای
آن متصور نباشم. در فصلی دیگر ادبیات معاصر بهخصوص نیما و پسازآن شاملو، فروغ،
اخوان و سهراب و در ادامه برای درک تئوری ادبیات امروز براهنی، رویایی، آتشی، باباچاهی
و برخی موجهای ادبیات امروز بهویژه موج ناب.
برخی اعتقاد دارند سانسور باعث میشود که
شاعران خلاقتر شوند، نظر شما چیست؟
من با این مساله موافق نیستم. اگر خلاقیتی اتفاق میافتد،
محصول سانسور نیست. اگر منظورتان شیوههای پنهان ماندن کنه و ذات مطالب است، بیش
از آنکه آن را خلاقیت بدانیم باید آن را تلاش بنامیم، زیرا در خیلی مواقع نهتنها
منجر به خلق زیبایی نمیشود، بلکه خط بطلانی برای آن است.
تا چه
اندازه شعرهایتان را آگاهانه یا غریزی میسرایید؟
اگر برای شعر ناخودآگاه، الهام یا هر عنوان دیگری وجود دارد
من آن را کتمان نمیکنم؛ اما به باور من این مساله تنها در نقطه شروع وجود دارد؛ یعنی
زمانی که حس سرودن شکل میگیرد و آغاز میشود. آنچه پسازآن به حس آغازین شکل و
قوام میبخشد تلاش آگاهانه است که میتواند شعری را در جایگاهی ممتاز قرار دهد. من
این شیوه را بهیقین باور دارم و آن را همسو با شعر کوششی نمیبینم؛ چراکه شعر در
نقطۀ شروع یک حس زیبا محسوب میشود، اما پسازآن به هدایت و آگاهی، دانش و دانایی
نیاز دارد که زیبایی را درنهایت ظرافت و عمق به ثبت برساند. همواره این حس را از
زمانی که سرودن برایم جدی شد با خود همراه دارم؛ حسی که شعر را معادلی و محصولی از
آگاهی میدانم.
چه دیدگاهی در خصوص جوایز ادبی دارید و چقدر خود را ملزم به
شرکت در چنین رویدادهایی میکنید؟
مهمترین عنصر ادبیات متن است؛ متنی که در سایهسار دانایی
و آگاهی خلق میشود. حواشی هم همیشه بخشی از ادبیات بودهاند؛ حواشی که حتی گاهی
از متن هم پررنگ میشوند، اما واقعیتِ ادبیات نیستند. با راهکارهای علمی و بهکارگیری
اندیشههای خلاق میتوان از ظرفیت و پتانسیل این حواشی مهم استفاده کرد. جشنوارهها
بخشی از حواشی ادبیات هستند که چون اغلب سازوکار علمی و اندیشهمحور ندارند در حدِ
همان حاشیههای رنگ و لعابشده باقی میمانند.
شما در کنار شعر، نقد ادبی کار میکنید. چه
نقدی بر منتقدان ادبی امروز وارد است و علل کمرمقی نقد ادبی چیست؟
البته من خودم را هیچگاه منتقد ادبی ندانستهام، وقتی در
مورد شعر یا مجموعهای مینویسم، بازهم از نگاه یک شاعر است؛ بنابراین همواره پارهنوشتههای
خود را در این حوزه «خوانش» مینامم تا نقدی جدی. در خصوص پاسخ به پرسش شما اجازه
دهید ابتدا به قسمت پایانی سوالتان پاسخ دهم، یعنی کمرمقی نقد ادبی در ادبیات
امروز. بهواقع نقد ادبی جدا از جریان ادبیات نیست؛ ادبیات امروز ما جریان پرشتابی
ندارد. مختصات ادبیات امروز ما بیشتر از آنکه با پویایی و تحرک همراه باشد خمودگی
را در خود مستتر دارد و طبیعی است که نقد ادبی در این شرایط پویا و رو به رشد نباشد؛
اما بخشی از علل این رخوت و بیمایگی را میتوان در نقد ادبی جستوجو کرد؛ نقدی که
در این سالها از معیارهای دقیق علمی فاصله گرفته تا بهراحتی دچار افراطوتفریط
شود. آسیبشناسی که برای شعر امروز از منظر کنار نهادن ادبیت میتوان سراغ گرفت متاسفانه
دامنه نقد ادبی را هم به همانگونه تحت تاثیر قرار داده است تا برخی تصور کنند
برای شرح، تحلیل و بررسی یک اثر ادبی با کمترین علم و اندیشه میتوان دستبهقلم
شد. در ادبیات امروز همانگونه که تعداد سُرایندگان روبه فزونی است، تعداد کسانی
که به شیوۀ غیرعلمی با تعاریف و تمجیدهای دوستانه سراغ نقد آمدهاند نیز هرروز
بیشتر میشود.
تا چه اندازه اعتقاد به مافیا در ادبیات دارید؟
در بخشهای قبلیِ حرفهایم اشاره کردم که ادبیات امروز،
ادبیات پویایی نیست و در چنین فضایی طبیعی است که قواعد بهنجار نباشد. شاید نتوان
معنای دقیق مافیا را در ادبیات امروز شرح و توضیح داد؛ اما نمیتوان زد و بندهای
رایجِ این روزها را نادیده گرفت. در حوزه چاپ و نشر، معرفیها و برنامههای حاشیه
ادبیات، همواره این رفتارهای نابهنجار دیده میشود. شاعران شهرستانی در این فضا همچنان
مورد بیمهری قرار میگیرند و گاهی نیز امکانات دولتی و حتی خصوصی در اختیار عدهای
خاص قرار دارد.
بهعنوان یک شاعر سپیدسرا چه آسیبهای امروز
متوجه شعر سپید میبینید؟
واقعیت این است که شعر امروز بهویژه شعر سپید که مهمترین
شکل شعر امروز است، دچار افراطوتفریط شده و همین مساله مهمترین آسیب برای ادبیات
امروز است. جماعتی با توجیه کشاندن شعر در میان مردم و سینه سپر کردن برای نجات
ادبیات سطح شعر را بهاندازهای نازل کردهاند که اصرار دارند سادهنویسی افراطی
را شعر معرفی کنند و در سوی دیگر، جماعتی از آنسوی بام پرت شدهاند؛ چراکه به
باور آنها ادبیات و بهویژه شعر سهلالوصول نیست و همین گزینه را چماقی کردهاند
برای کوبیدن بر سر ادبیات و شعری که بهشدت دچار مُغلقگوییهای عجیب و پیچیده میشود
تا برای یافتن عناصر زیباشناختیاش مجبور باشی لایهلایه آن را کنار بزنی و
درنهایت هم آنچه یافت مینشود شعر است و زیبایی.
در میانه همین ماه مجموعه تازهتان با عنوان «زیرنویس»
منتشر شد، این مجموعه شما به چه چیزی میپردازد؟
«زیرنویس» مجموعه هفتم من پس از دو سال از چاپ آخرین مجموعهام منتشر شد؛
مجموعهای که در ادامه مجموعههای قبلیام حاصل نگاه و بازتابی از روایت دنیای
پیرامون من است. در فرصت دو سال گذشته از چاپ مجموعه قبلی، دغدغههای زبانی برایم
بیشتر از گذشته بوده و از این منظر میتوانم بگویم کمی متفاوتتر از مجموعههای
قبلی من است.
نظرتان در مورد نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
چیست؟ نمایشگاهی که به علت کرونا امسال برگزار نشد؟
فروش کتاب، بهخصوص در حوز ادبیات اوضاع بسامانی ندارد، علت
آنهم روشن است نسل امروز، نسل کتابخوانی نیست. هجوم رسانههای فراوان بهخصوص
رسانههای دیجیتالی عرصه را برای کتاب بهمنزله یکی از رسانههای دیداری تنگتر
کرده است. نمایشگاه کتاب و برگزاری آن در همین مدت کوتاه مانند یک التیام زودگذر
برای همه این رنجها بود؛ مدت کوتاهی که شور و جوششی در حوزه کتاب و کتابخوانی
اتفاق میافتد، گرچه به خود نمایشگاه ایرادهای جدی وارد است؛ اما در فضای خمودگی
اوضاع کتاب و نشر همین فرصت اندک با استانداردهای نسبی هم غنیمت است. نمایشگاه
کتاب بهویژه در سالهای اخیر حاشیهای پررنگتر از متن داشته است. فرصت دیدار
اهالی ادبیات، نشستهای غیررسمی که در حاشیه نمایشگاه شکل میگیرد و دیدن آثاری که
حتی اگر منجر به فروش نشود، نمود پررنگتری داشته است. امیدوارم در فرصت باقیمانده
تا پایان سال این نمایشگاه برگزار شود.
سخن پایانی؟
از شما دوست خوبم و همکاران عزیزتان در روزنامه بامداد جنوب
که فرصت این گفتوگو را برای من فراهم کردید تشکر میکنم و برای تکتک شما دوستان
عزیز که در راستای پویایی و تحرک ادبیات بهویژه در جنوب ایران تلاش میکنید آرزوی
موفقیت دارم.