بانو بوشهری
سوژه تکراری است،
سخن از کیفیتِ زن بودن است، از نارساییهایی که زندگی و جامعه شلاق وار بر پیکرهروح
و روانش وارد میکند اما آموخته است که فراخورِ نام زن بودنش بماند و مدارا درس اول
و آخر تمام سالهای زندگیاش باشد.
صحبت از جنس اول
یا دوم نیست، از گرایشات فمنیستی نیز، صحبت از اجحافی است که خودمان نیز به تبعیضهای
موجود اضافه کردهایم.
پذیرفتهایم که
اگر به هر نحو مجرد ماندهایم، بیمصرف و سرباریم، اگر فرزند پسر برای خانواده شوهر
به ارمغان نیاوریم، کاری از پیش نبردهایم.
فدا شدن در راس
همه امور است، حالآنکه به زنان موفق و شاد، به دیده حسادت و بغض مینگریم.
هیچگاه کسی به
ما نیاموخت که فارغ از تمکین و فرزندآوری، باید زن و مادری شاد، کتابخوان، فرهنگ مدار
و برای فرزندانمان الگوی تمامعیار نبوغ و اخلاق و انسانیت باشیم.
زن بودن نیازمند
توانِ، متکیبهخود بودن است، اینچنین زنی در کنار هر مردی، وزنه و نقطه عَطف است.
(خودت را دوست
بدار) کلیشهایترین جمله روانشناسی عصر حاضر است، جملهای که بارها به گوشمان خورده،
اما نخواسته یا لازم ندانستهایم به کار ببندیمش.
خودت را ارج نهادن
برای یک زن، اصلی است که کسی برای تربیت دختران این سرزمین به کار نبرده است یا بسیار
کم و گزیده بودهاند، والدینی که فرزند مؤنث خویش را قبل
از هر چیز یک انسان قوی و مستقل و خودپذیر بار بیاوردند.
اَدا و اِدعایِ
روشنفکری و تِزِ همهچیزدانی ندارم، امّا بهعنوان کسی که عضوی از نیمی از جمعیت یک
مملکت است، برای زنانش شوق و سواد و خانواده مداری خواهانم. اینکه به همان اندازه که
حواسمان به تغییر رنگ ماهیانه موهایمان است، گوشه چشمی به روحِ فرسودهمان که نه کتاب
به خوردش دادهایم، نه تعامل و گفتگویِ جلا دهنده به جانش ریختهایم باشد.
زن بودن سختترین
کار دنیاست، اینکه هم آشپزیات لِنگه نداشته باشد، هم خطِ اتویِ لباسِ آقا هندوانه
را قاچ کند، هم حواست به دوستانِ دورانِ بلوغ بچهات باشد، ساده نیست؛ اما سخن این
است که به زن بودنمان ویژه احترام بگذاریم.
اگر من روزی بهعنوان
یک زن، به تجرد دخترانِ فامیل نگاه حقارت گونه نداشتم، اگر فرزندانِ دختر متعدد آوردم
و دخترانم را پرستش کردم و شرمنده شوی و خانوادهاش نبودم، اگر در محیط اداره و شرکت
و کوچه و خیابان خودم را مصون از لغزش یافتم، به گمانم میشود مصداق همان جمله کلیشهای
خودم را دوست داشتن.
دنیا و مافیا،
جسارت، تو بهترینی و صعودهای پیدرپی را دربِ منزل هیچکس تحویل نمیدهد.
خوب است که زن
از توجه همسر دلش قُرص باشد و تکیهاش به کوهِ مردانگیِ مردش، اما باید باور کرد که
تا خودت را مستحقِ احترام، شادی و پیشرفت ندانی، بهره چندانی از آن نخواهی بُرد.
اگرچه عیار محکِ
مرد، زن و عیار زن طلاست، اما طلایِ حقیقیِ زنِ عشق ورزیدن به ماهیتِ خویش است، آنجا
که نگاه جنسیتیِ به توانمندیهای خود نداشته باشد، قرار نیست فراتر از توان، از جسم
و روحِ لطیف خود بهرهکشی کرد، هیچکس توقعِ انجام کارهای سترگ را از زن و به مخاطره
افتادنِ زنانگیاش ندارد، اما میشود در نُرم معقول خودت را رشد دهی، بیآنکه زمخت
و گستاخ به نظر برسی، بیآنکه به ساحتِ خانوادهات خللی وارد شود.
زن بودن سختترین
کار دنیاست، اما تو زن باش و مُروجِ شعور و آگاهی و کشفِ هزارتوی انسانیت.