داود علیزاده
اگر اهل کتاب و به ویژه ادبیات داستانی باشید، حتما نام کتاب «مردی
به نام اوه» از «فردریک بکمن» را شنیدهاید. کتابی که در سالهای اخیر یکی از
پرفروشترین کتابهای جهان و البته ایران بوده است. بر اساس این کتاب، فیلمی هم به
همین عنوان در سال 2015 به نویسندگی و کارگردانی «هانس
هولم» ساخته شد.
این فیلم سینمایی به عنوان
فیلم منتخب سوئد برای جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان در هشتاد و نهمین دوره جوایز
اسکار شرکت داده شد.
«فرناز تیمورازف» برای اولین بار، با ترجمه کتاب «مردی به نام اوه»،
«فردریک بکمن» را به مخاطبان فارسی معرفی کرد. سرآغازی که باعث شد این مترجم آثار
متعددی از این نویسنده سوئدی را ترجمه کند و همچنین بعدها مترجمان بسیاری سراغ
آثار این نویسنده سوئدی بروند.
تیمورازف مترجمی است که به ترجمه کارهای دستاول و بکر علاقهمنداست
و معرف نویسندگان و آثار مختلفی به فارسیزبانان بوده است.
مردی به نام اوه، بریت ماری اینجا بود، ما در برابر شما، تمام آنچه
پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند و من دوستت داشتم از «فردریک بکمن»، امیل و کاراگاهان
و امیل و سه دوقلو از «اریش کستنر»، ابلیس آبیپوش از «والتر
ماسلی»، مرگ به پمبرلی میآید «از پی.دی. جیمز»، یافتن جوهر درون از «کن رابینسون»
و «لو آرونیکا»، قتل ساقدوش از «روت رندل»، شبان
از «فردریک فورسایت» و... از جمله آثاری است که تیمورازف ترجمه کرده است.
وی هماکنون مدرس زبان فارسی و مترجم ادبی آثار آلمانی، انگلیسی، کشورهای
اسکاندیناوی، اروپای شرقی است. درباره
آثار در دست ترجمه و کتابهایی که در گذشته ترجمه کردهاند با وی گفتوگویی داشتهایم
که در ادامه خواندن آن خالی از لطف نیست.
خانم تیمورازف در کارنامه
کاری شما، آثار متعدد و متنوعی دیده میشود، بهخصوص درزمینه آثار داستانی. چطور
به سمت ترجمه بهویژه ادبیات داستانی رفتید؟
رشته تحصیلیام در دانشگاه مترجمی زبان انگلیسی بود و در دوران
دانشجویی یک رمان نوجوانان ترجمه کردم، بیشتر بهمنظور تمرین و یادگیری و به
پیشنهاد یکی از دوستان ترجمهام را به نشر چشمه نشان دادم و اتفاقا از کارم خیلی
خوششان آمد و مایل به همکاری بودند، منتها در آن زمان به دلیل تدریس در آموزشگاه
زبان و حجم زیاد درسها برای ترجمه وقتی نداشتم. پس از پایان دانشگاه رمان «ابلیس آبیپوش»
را برای مجموعه پلیسی دایره هفتم ترجمه کردم، این مجموعه در نشر نیلوفر منتشر میشد؛
اما رمان نامبرده از سال- اگر اشتباه نکنم- 88 در صف مجوز و انتشار است. سپس کار
ترجمه را بهصورت حرفهای با نشر جیحون با ترجمه کتابهای روانشناسی آغاز کردم و
پس از مهاجرت به خارج از کشور ترجیح دادم بیشتر رمانهایی را ترجمه کنم که خودم از
خواندنشان لذت میبرم و بهاینترتیب خوانندگان فارسیزبان را در این لذت سهیم
کنم.
به نظر میرسد «مردی به نام اوه» خوشاقبالترین کتابی بود که ترجمه کردید؟
نظر خودتان در این باره چیست؟
این کتاب اولین کار فردریک بکمن، نویسنده
سوئدی، در سرتاسر دنیا با استقبال فوقالعادهای روبهرو شد. من اصولا تمایلی به
خواندن و ترجمه آثار پرفروش ندارم؛ اما به دلیلی کاملا عجیب این کتاب در ویترین کتابفروشی
من را به خودش جلب کرد و پس از خواندنش به این نتیجه رسیدم که ارزش ترجمه کردن را
دارد. به ناشر پیشنهاد دادم و خوشبختانه در ایران هم مورد استقبال خوبی قرار گرفت.
و البته بعدها کتابهای دیگری هم از این
نویسنده ترجمه کردید، از دلایل انتخاب بکمن... بگویید؟
بهشخصه علاقه زیادی به ادبیات سوئد دارم،
آثار پلیسی- جنایی این کشور جزء بهترینها در دنیاست؛ اما ظهور طنزنویسانی مثل
یوناس یوناسون و فردریک بکمن جنبه دیگری از ادبیات سوئد را به نمایش میگذارد و
ثابت میکند که نویسندگان این سرزمین علاوه بر قلم منحصربهفردشان، از قریحه طنز
بالایی نیز برخوردارند و آثار این کشور و کلا کشورهای اسکاندیناوی در ایران، حداقل
تا چند سال پیش، نسبتا ناشناس بودهاند. به همین خاطر و بعد از محبوبیتی که بکمن
در بین خوانندگان ایرانی پیدا کرد، تصمیم گرفتم آثار دیگر این نویسنده را هم ترجمه
کنم که البته ارزشش را هم دارد.
شما نخستین مترجمی بودید که بکمن را به
خوانندگان ایرانی معرفی کردید؛ ولی امروز
وقتی بازار کتاب ایران را رصد میکنیم، وفور آثار ترجمههای تکراری از این کتاب را
میبینیم. البته این مساله برای کتابهای پرفروش دیگر هم اتفاق افتادهاست. نظرتان درباره
این آسیب چیست؟
این به نظر من آسیب نیست. بهدلیل نبود قانون
کپیرایت در ایران چنین اتفاقی زیاد رخ میدهد که از یک اثر ترجمههای متعددی در
بازار موجود است؛ اما بیایید جنبه مثبت قضیه را در نظر بگیریم. اینجوری خواننده
حق انتخاب بیشتری دارد و میتواند بنا به سلیقهاش ترجمهای را انتخاب کند که با
آن راحتتر ارتباط برقرار میکند یا از آن بیشتر لذت میبرد. همینطور در موارد
بسیاری میبینیم که ترجمهای از یک اثر در سطح مقبول نیست و بعد مترجمی مسلطتر آن
را دوباره ترجمه میکند یا اثری را که قبلا از زبان واسطه ترجمهشده بوده، یک نفر
از زباناصلی مجدد ترجمه میکند و تمام اینها از نظر من مزیت بهحساب میآیند.
البته منظورم از آسیب آن بخشی است که به سرقت ترجمه و
بازنویسی ترجمه دیگران به نام خود رخ میدهد. به نظرشما
با پذیرش قانون کپیرایت این مساله حل میشود؟
همانطور که اشاره کردم عدم قانون کپیرایت اصلیترین
علت این اتفاق است؛ اما در نظر بگیرید اگر چنین قانونی در کشورمان وجود داشته
باشد، به نظر من؛ احتمالش خیلی زیاد است که ناشرهای بزرگتر بلافاصله حق چاپ
بسیاری از آثار را به نام خود ثبت کنند و کتابهای موردنظر سالیان در صف انتشار
بمانند. چنین وضعیتی اصلا جالب و مطلوب نخواهد بود.
این
نگاه شما به مساله کپیرایت هم در نوع خودش جالب است، به خصوص اینکه پاشنه آشیل
اعمال قوانین در کشورهایی همچون ایران را نشان میدهد. برای ترجمههای شما از نویسنده یا ناشر صاحبامتیاز
مجوزی گرفته شده است؟ نویسندگان در جریان ترجمه شما قرار گرفتند؟
این کار به عهده ناشر است و من بهعنوان
مترجم فقط وظیفهدارم کتاب را درنهایت وفاداری و دقت ترجمه کنم. اگر ناشری تمایل
به اخذ مجوز یا موافقت داشته باشد معمولا خودش اقدام میکند و مترجم در این مساله
دخیل نیست. مسلما ترجیح میدهم اثری که ترجمه کردهام با مجوز یا دستکم موافقت
نویسنده یا صاحبامتیازش منتشر شود اما معمولا انجام این کار را به عهده ناشر میگذارم.
سهم مترجم از ترجمه چگونه است؟ مثلا کتابهایی
هستند که بارها و بارها تجدید چاپ شدند، حقوق مترجم در این تجدید چاپها رعایت میشود؟
راستش را بخواهید سهم مترجم اصلا منصفانه
نیست. تصور کنید مترجمی برای ترجمه کتابش ماهها وقت و انرژی میگذارد و مراحل چاپ
کتاب از ویرایش گرفته تا اخذ مجوز و... چندین ماه و حتی در برخی موارد چندین سال
طول میکشد و تازه مترجم معمولا چند ماه پس از انتشار یا فروش کتاب به درصد ناچیزی
از قیمت پشت جلد برمبنای تیراژ میرسد. با توجه به تورم و افزایش قیمتها و این مدتزمان
طولانی از ترجمه تا پرداخت حقلترجمه، مترجم عملا نمیتواند خرج زندگیاش را از
این راه تامین کند. ترجمه برای من صرفا جنبه تفریح و تفنن دارد. اگر با ناشرهای
معتبر و خوشقول کارکنید مطمئنا تمام حقوحقوقتان رعایت خواهد شد.
ترجمه آثار داستانی متعدد میل به نگارش
داستان را در شما ایجاد نکرده؟ اینکه خودتان خالق داستان باشید؟
همیشه، از زمانی که به یاد دارم، آرزو داشتهام
خودم داستان بنویسم و ایدههای زیادی دارم که مدام در خیالم به آنها شاخ و برگ میدهم؛
اما در حال حاضر خودم را در چنین سطحی نمیبینم. ترجیح میدهم فعلا همان مترجم در
سطح بالا باقی بمانم تا اینکه نویسندهای بشوم در سطح متوسط یا پایین. شاید در
آینده داستانی هم نوشتم، چه کسی میداند؟
از آخرین اثری که برای ترجمه در دست دارید کمی
بگویید؟
رمان ما در برابر شما از فردریک بکمن در
مراحل پایانی است که بهزودی از سوی نشر چترنگ منتشر خواهد شد. قرار بود کار این
کتاب خیلی زودتر از اینها تمام شود؛ اما به دلایلی کار ترجمه را برای مدتی کنار
گذاشته بودم. همچنین قرار است کتاب شبان از فردریک فورسایت در نشر چترنگ منتشر
شود. ترجمه امیل و سه دوقلو از اریش کستنر در دست نشر ماهی است و خدا میداند چه
زمانی چاپ شود. در حال حاضر مشغول ترجمه یک رمان پلیسی هستم، از این نویسنده تابهحال
اثری به فارسی ترجمه نشده و اگر خدا بخواهد من معرف این نویسنده در ایران خواهم
بود، به همین دلیل فعلا نمیتوانم نامی از این نویسنده و کتاب بیاورم!
سخن پایانی؟
حرف
خاصی ندارم. ممنون از شما و کسانی که وقت میگذارند و این مصاحبه را میخوانند.
امیدوارم شرایط جوری باقی بماند که بتوانم به کار ترجمه ادامه بدهم و نویسندگان و
آثار جدید را به خوانندگان عزیز کشورم معرفی کنم.