اسماعیل
مسیحگل
«گاهی
فکر می کنم، ماهی بیرونش فقط آب است/ بدن ماهی، انگار
سراشیبی زندگی ست/ بودن در شب سیاهی/ -چرا باید
آسمان آفریقا بالای سرم باشد؟!/ ماهیها، تهنشین دریا شدهاند/
آبششاش،
زیربنای آب بود با چشمان به کار رفته در دریا/ -جهان،
درون نهنگ است/ گاهی فکر میکنم، آسمان را بردهاند جایی دور/ هر جا که پا میگذاشتم
احساس میکردم بر آبشش ماهی پا گذاشتهام/ بالا آمدن دریا نوعی انتخاب زندگی ست/ زندگی،
توی پوستم سوزن سوزن میشد/ -آدم، توی دریا از خودش که حرف میزند لای دندههای خودش
گیر میکند/ آب را پیچیدهتر میکردی وقتی پاشیده میشد بهصورتت/ دنیای روی نهنگ را
به زیر آب آوردیم/ -دانته دنیایم را جهنم کرده/ -بهشت و جهنم زیر آب با هم تفاوتی ندارند/
هر چیزی را برای سوختن درون دریا میانداختند/ قلب؛ ذخیره یک نهنگ است/ جاهایی از نهنگ
فرو ریخته/ حالا دریا، فقط یک سوخت است/ رویا چنان واقع میشد که دندانها در آن میشکستند/
-ماهی برای هر روزش صورتی تازهتر میخواهد/ خشکی صورت، مجالی برای فتح آن صورت میداد/
آب و زندگی قابل تشخیص از هم نبودند/ تنها حالت درونی که از او باقی میماند آبریزگاهی
ست که در جمجمهاش است/ دنیا را از روی آب گرفتند...» (صدیقه سالاری)
صدیقه
سالاری، مترجم و شاعر سپیدسرا متولد1361 در شهرستان جیرفت است. وی دانشآموخته رسته
مترجمی زبان انگلیسی و فعالیت ادبی خود را از هفده سالگی آغاز کرده است. سالاری
نخستین مجموعه شعریاش را به نام «جهان به گرده ماهی» در سال 94 به همت نشر نصیرا به
چاپ رساند. دومین کار وی که شعر بلندی به نام «گزارش روزانه خورشید» است در سال 13
به همت نشر «دوات» به چاپ رسید. سومین اثر سالاری هم شعر بلندی به نام «ماتسیا» که
برای چاپ آماده شده است. در ادامه گفتوگویی را با صدیق سالاری شاعر جوان کرمانی
صورت دادهایم که خواندن آن در ادامه خالی از لطف نیست.
خانم
سالاری نخست برای ما بگویید چطور شد که جذب دنیای شعر شدید؟
برای من
نبوغ همان است که آلبرکامو گفته است: «نبوغ همان قدرت مردن است.» وقتی در آغاز خلائی
هستی که آن با چیزی جز مردن برابری نمیکند، تنها آنچه تو را به ماندن وامیدارد نوشتن
است. نوشتنی که آمیخته به جنون میشود و این تو را به دنیایی میبرد که از هر ناگزیری
به نوشتن روی آوردن است و این گونه از ناگزیر زندگی و مرگ به نوشتن روی آوردن است.
نظرتان
در مورد آینده شعر سپید چیست؟
در مورد
آینده شعر سپید همین قدر بگویم که دقیقا ما در آینده شعر سپید ایستادهایم، اگر شعر
سپید را از مجموعه شعر من فقط «سپیدی اسبها را گریستم» احمدرضا احمدی به حساب بیاوریم،
شعر دهه هفتاد و پس از آن را میتوان آینده شعر سپید به حساب آورد.از طرفی به گمانم
ابتدا باید تعریف شما را از شعر سپید بدانیم چون ظاهرن شما شعر دهه هفتاد و امروز را
هم جزء سپید به حساب میآورید که به نظر صحیح نمیرسد.
شعر سرودن
آیا برای کودکان امر راحتی است؟
هر گروه
سنی زبان خاص خودش را دارد، کشف زبان کودک و کشف زبان غیر کودک به یک میزان نیازمند
تلاش و مطالعه و نگاه عمیق است. سخت و آسانش را نمیدانم فعالیت ادبیات در هر زمینه
محتاج تلاش بیوقفه و هزینه کردن های از خود و زیستن است. مشکل جای دیگری است؛ مشکل
این است که تکلیف ما با خودمان روشن نیست، اگر تکلیفمان با خودمان روشن باشد که بالاخره
قرار است چه کنیم، سختی راه را هم به جان منتپذیر میشویم و حقگذار.
از
دید شما قالب سپید معضلی برای این گونه شعری به شمار نمیرود؟
اولا شعر
سپید قالب ندارد و فرم دارد. قالب، مربوط به شعر کلاسیک میشود و در شعر مدرن سخن بر
سر آنتی قالب و فرم هست. معضلی در شعر مدرن نمیبینم و معتقد نیستم که هر کسی میتواند
شعر سپید بنویسد، شعر اگر به شعریت رسیده باشد دیگر کار هر کسی نیست. احتمالا شما متنهای
ادبی را مدنظرتان است که به شعریت نرسیدهاند که خب دیگر بحث معضل منتفی است.
خانم
سالاری ماههاست کرونا در کشور همهگیر شده و این ویروس همه حوزههای زندگی را تحت
شعاع خود قرار داده، آیا شعر و ذهن شما هم درگیر این ویروس شده و به کار شما لطمه
زده است؟
طبیعتا
شاعر هم از سایر انسانها جدا نیست و همان طور که پدیدهای مثل این بیماری پیامدهایی
برای دیگران پیش میآورد، برای شعر و ذهن شاعر هم همان اتفاقات کم و بیش میافتد. اگر
شخصی بخواهم پاسخ بدهم خب دچار نوعی قرنطینه زیستنی شدم که البته عامل اصلیترش نه
کرونا که بیماری سانسور بوده و هست و آن هم جلوگیری از انتشار مجموعه شعر آماده چاپم
بود. بیماری در هر شکلش اثر منفی خودش را میگذارد
وضعیت
مخاطبان شعر سپید را چگونه ارزیابی میکنید ظاهرا مخاطبان آن در فضای مجازی بیشتر
است تا عالم واقع!
این پیشداوری
شما را در مورد مخاطب مجازی و واقعی شعر امروز (بهجای عبارت شعر سپید گفته از طرف
شما) برای من قابل درک نیست. به نظر نمیرسد استقرا کاملی پشت این حرف شما باشد. شعر
امروز راه خودش را میرود و خب مخاطبان خودش را هم دارد، استقلال مخاطب هم قابل درک
نیست برای من؛ یعنی چه استقلال مخاطب؟ استقلال در چه رابطهای؟ طبیعتا مخاطب شعر امروز
مثل مخاطب هر هنری در برداشت خودش آزاد است و شاعر و هیچ هنرمند دیگر نه در جایگاه
حقنه کردن حرفش است و نه عمل درستی به حساب میآید.
فضای مجازی
تا چه اندازه در معرفی شعر شما و شاعران دیگر اثر گذار بوده و اصلا بهفضای مجازی به
عنوان یک رسانه برای تیراژ بالا یک مجموعه شعر اعتقاد دارید؟
فضای مجازی
از اسمش هم مشخص است فضایی مجاز است. به گمان من فضایی است که پل حرکت به سوی فضای
واقعی است در حد معرفی بالاخره بیتاثیر نبوده اما باز هم آن کسی حرفی برای گفتن داشته
که شعر سروده و عموما هم در فضای واقعی توانستهاند، سخنی داشته باشند. نیما، شاملو،
فروغ، اخوان، براهنی، باباچاهی و بزرگانی از این دست چون شعر قوی دارند با فضای مجازی
و بیفضای مجازی زندهاند. فضای مجازی بیشتر حالت یک آرشیو را دارد و از طرفی حرکت
به سوی فضای واقعی است و لاغیر.
اگر بخواهید
از سپیدسرایان موفق که در قید حیات هستند دو نفر را معرفی کنید کدام را برمیگزنید؟
علی باباچاهی
و موسی بندری البته با حفظ کلمه صحیح شعر امروز و نه سپید. این دو بزرگ همواره و همیشه
در فضای واقعی شعر سرودهاند و حرف برای گفتن داشتهاند. شعرشان عمق دارد و هیچ وقت
به هیچ بهانهای دست از کار کردن و نوشتن و فعالیت نکشیدهاند. از طرفی شعرشان نبض
کشفهای زبانی روزگاری است که در آن میزیستهاند و نیز اینکه همیشه گامی به جلو داشتهاند.
سخن در این باب تفصیل مفصلتری میخواهد.
برای اینکه
یک شاعر بتواند شعر سپید خوب بسراید باید چه مراحلی را باید بگذراند؟
شاعر با
زبان درگیر است، وقتی از زبان سخن میگوییم از گستره تاریخ جغرافیای زیستن تاریخ ادبیات
و زیباشناسی حرف میزنیم، پس شاعر از مطالعه جدا نیست، مطالعه همه جانبه جهانزیستیاش.
خب الان لیست دادن به گمانم کار صحیحی نباشد، چون بالاخره صفحه شما هم محدودیتی دارد.
خودتان
را چه مدل شاعری میدانید؟
به گمانم
به این سوال دیگران باید پاسخ بدهند. من شعرم را مینویسم قاضی خودم که نیستم. قصه
ماست شیرین و ترش من را که نمیخواهید برایتان نقل کنم.
برای رسیدن
به درک و تجربه تازه در ادبیات چکار باید کرد؟
با ناآشنا
کردن دنیای آشنای ما و این خود در اثر ادبی ما را به فکر وا میدارد و فرم را برجسته
میکند. ادبیات و هنر ناب بر سر راه مخاطب خود موانعی میگذارد و برعکس آنچه به نظر
میرسد مفاهیم را آسانتر و قابل دسترستر نمیکند؛ بلکه حرکت را کندتر میکند و میگوید
برای رسیدن به درک و تجربه تازه باید مکث و تامل کرد؛ یعنی همان ناآشنا کردن دنیای
آشنای ما.
نظرتان
درباره ترجمه متون ادبی چیست؟
متون غیرادبی
با شیوههای علمی قابل تحلیل هستند اما متون ادبی اینگونه نیستند؛ چون فرم و ظاهرشان
اهمیت دارند. شعر پدیدهای است بر سر راه زبان، گاهی بیقاعدگی در ادبیات قاعده است
و این را توی فرم نشان میدهد. اینها از دیدگاه زبانشناسی بد فرم هستند ولی از دیدگاه
ادبی خوشفرم. فرم اصل است و باید روی تکنیکها مانور بدهیم. Lefever
میگوید ما غیر از فرم چیزی نداریم.
فرم ادبی پر از تکنیک است باید کاری کرد که بتوان تکنیکها را آنالیز کرد.
سخن پایانی؟
امیدوارم
سانسور پایش را از گلوی شعر و هنر و ادبیات بردارد تا بلکه این زمین کمی نفس بکشد و
البته مدعیان شعر و سخن هم بیشتر مطالعه کنند.