bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۷۴۰
تاریخ انتشار: ۱۳ : ۰۰ - ۱۵ آبان ۱۳۹۹
نادر مشایخی (آهنگساز و رهبر ارکستر) در گفت‌وگوی با بامداد جنوب:
داود علیزاده: نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ایرانی است.دوران انزوای کرونا، نگاه وی به موسیقی فیلم و البته درگذشت استاد شجریان بهانه‌ای شد تا بامداد جنوب با این آهنگساز گفت‌وگویی داشته باشد که در ادامه خواندن آن خالی از لطف نیست.

داود علیزاده

نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ایرانی است. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در تهران، به هنرستان عالی موسیقی راه یافت و پس از آن تحصیلات خود را در دانشگاه موسیقی وین در اتریش و در رشته آهنگسازی، رهبری و موسیقی الکترونیک ادامه داد و با درجه ممتاز فارغ‌التحصیل شد.

از دیگر فعالیت‌های این آهنگساز شرکت در جشنواره‌های موسیقی در اروپا، آمریکا و آسیا، رهبری ارکستر سمفونیک تهران و اجرای کنسرت با این ارکستر در اتریش (دو بار) و آلمان، تدریس در دانشگاه تهران، دانشکده موسیقی دانشگاه هنر و... اشاره کرد.

دوران انزوای کرونا، نگاه وی به موسیقی فیلم و البته درگذشت استاد شجریان بهانه‌ای شد تا بامداد جنوب با این آهنگساز گفت‌وگویی داشته باشد که در ادامه خواندن آن خالی از لطف نیست.

اگر موافق باشید از دوران کرونا شروع کنیم. وضعیت شما در دوران کرونا چطور است؟

کرونا اوایل بیشتر روی من تأثیر داشت؛ به‌خصوص در سه چهار ماه اول. کرونا باعث شد دوباره سراغ بعضی آثار دهه شصت(میلادی) بروم و به ویژگی‌هایش توجه کنم و تازه فهمیدم که چه المنت‌هایی در این کارها بوده که ما به خاطر شرایطی که به‌صورت واقعی تجربه نکرده بودیم؛ احساسش نمی‌کردیم و یا مدت‌ها بود که دیگر با آن‌ها ارتباط نمی‌گرفتیم. دیگر جذب نمی‌شدیم.

مثل کدام آثار، کمی برای مخاطبان توضیح می‌دهید؟

مثلاً موسیقی پوچ یا در ادبیات کارهای بکت، ما انسان‌ها استرس واقعی را گذاشته بودیم کنار و کرونا باعث شد که باز برگردیم به انزوا و بعضی موقعیت و احساسات را به‌صورت واقعی تجربه کنیم و این المنت‌های درون این کارها را حس کنیم که مدت‌ها بود احساسش نمی‌کردیم.

شاید چون ناامنی و استرس محیط کرونایی همه ما را احاطه کرده؟

آره، مثلاً در واقع آن استرسی که در نمایشنامه «انتظار گودو» (بکت) هست یا در «آخر بازی» (بکت) هست ما دیگر درک واقعی از آن نداشتیم و کرونا باعث شد که حداقل من دوباره این حس را پیدا کنم و بفهمم جریان چگونه است. یک‌بار دیگر علاقه‌مند شدم به آثار هنری دهه شصت و ... یک المنت‌هایی که در آن کارها بود که فقط در همان کارها بوده و الان دوباره برای ما مطرح شد.

این المنت‌ها در کارهای جدید شما هم تاثیر گذاشته است؟

آره تاثیر داشت و دوباره در کارهای جدیدم استفاده کردم که البته ببینم کی اجرا خواهد شد.

کرونا یک پیامد دیگری هم که داشت، گسترده شدن فضای مجازی بود. حتی بعضی کنسرت‌ها آنلاین پخش شد؟ نظرتان در این‌باره بفرمایید؟

من کار در دنیای مجازی را اصلاً خوب نمی‌بینم.

الآن خوب نمی‌بینید یا اصلاً تمایلی هم به آن ندارید؟

تمایل به این دارم که با این ابزار کارکنیم؛ اما نه اینکه سالن کنسرت را بخواهیم با فضای مجازی نشان بدهیم و همان کار را بکنیم؛ بلکه باید از این ابزار و امکانات و دینامیکی که این ابزار دارند باید استفاده کرد. آن‌وقت باحال می‌شود.

شاید شبیه اکران اینترنتی فیلم‌های سینمایی است که مخاطب کیفیت روی پرده، جذابیت و هیجان سالن را در مانیتور کوچک ... تجربه نمی‌کند!

دقیقاً همین‌طور است؛ مثلاً تصور کنید سمفونی هشت مالر را بخواهید روی موبایل بشنوید. اصلاً هیچ جوری نمی‌شود. شدنی نیست. این‌قدر لایه‌های صدایی زیاد هست که شما نمی‌توانی در یک بعد درکش کنی.

متأسفانه در مدت اخیر موسیقی ایران استاد شجریان را هم از دست داد؛ البته شما و ایشان، دو دنیای موسیقیایی بسیار متفاوت داشتید. بااین‌وجود پیگیر موسیقی ایشان بودید؟

اتفاقاً دوستش داشتم. وقتی حالش خوب بود همدیگر را می‌دیدیم و این را باید بگویم، من از شجریان خیلی یاد گرفتم. آدمی بود که سر کنسرت ما، کنسرت «یوهان اسپسیون» که دو ساعت و نیم قطعه است و تمام هم آوازی به آلمانی است، آمد و تا آخر این کنسرت نشست. سوال پشت سوال پرسید! در آن سن و ... خیلی من حال کردم. واقعاً با چنین سنی با حال بود. این برخورد با موسیقی خیلی با ارزش بود. خیلی علاقه‌مند بود و برای من جالب بود که به موسیقی‌ای علاقه نشان می‌داد که موسیقی خودش هم نبود.

اشاره کردید که از استاد شجریان خیلی یاد گرفتید، لطفاً از این آموزه‌ها بفرمایید؟

از این‌ها گذشته برای دنیای موسیقی، در کاری که خودش می‌کرد به چندین دلیل واقعاً اهمیت داشت. این را بگویم که واقعاً به‌عنوان یک خواننده تعریفی که از آواز ایرانی برای من داشت برای من سنگ محک شد. خیلی خوب بود تعریفش. تعریفی که از آواز ایرانی کرد من به این کاملی از کسی نشنیده بودم.

مگر چه برجستگی خاصی در نگاه شجریان نسبت به آواز یا به‌ویژه آواز ایرانی وجود داشت؟

من از ایشان پرسیدم: شما نظرتان راجع موسیقی ایرانی چیست؟ راجع آواز ایرانی؟ گفت: من آواز ایرانی را این‌گونه می‌بینم که با آوازم سعی کنم که جنبه‌های مختلف متن را برای خواننده ایجاد کنم و این امکان را برای شنونده ایجاد کنم که ارتباط بگیرد و برداشت خاص خودش را از آن داشته باشد. اینکه شنونده راحت‌تر بتواند آن را حس کند.

من برایم جالب بود چرا گفت جلوه‌های مختلف متن! این خیلی مهم بود برای من. یعنی یک تفسیر از متن را نمی‌خواست القا کند و مخاطب تفسیر خودش را بردارد.

شجریان باوجود اینکه موسیقی‌دان بود؛ روی این نکته دست گذاشته بود که به متن اهمیت بدهد؟

برای من هم خیلی جالب بود و مطلب مهمی بود که شجریان گفت: موسیقی برای این هست که جنبه‌های متن را آشکارتر کند. یعنی اینکه موسیقی برای شجریان جنبی بود. مطلب اصلی نبود. متن مطلب اصلی بود و شجریان می‌گفت من می‌خواهم با موسیقی متن را تفسیر کنم.

به نظرم این برداشت در مقابل تفسیری که معمولاً از موسیقی داریم، قرار می‌گیرد؟

دقیقاً روبرو قرار می‌گیرد. دیدم اینجاست که راهمان از هم جدا می‌شود. چون من راجع موسیقی این‌طور فکر نمی‌کردم. برای من متن به موسیقی اضافه می‌شود و موسیقی مطلب اصلی است. یعنی بیشتر به این قسمت فکر می‌کنم تا متن.

بااین‌وجود نظر ایشان برای شما پذیرفتی بود؟

در مورد موسیقی ایرانی پذیرفتم. یعنی گفتم خوب این موسیقی کارکردش همین است.

شخصاً آواز سنتی ایرانی سلیقه‌ام نیست، هر وقت قطعه‌ای شنیده‌ام چطور خواندن خواننده از چه چیزی خواندن برایم جالب‌تر بوده است! تعبیر استاد شجریان هم در نوع خودش جالب است!

امثال ما کمتر است. اکثریت هم متن برایشان مهم است. مثلاً من بعد از شصت سال فهمیدم چرا دنبال موسیقی ایرانی نرفتم. یکی از دلایلش هم همین بود که متن مطلب اصلی برایم نبود. من قبل اینکه از ایران بروم، خیلی از اپراهایی که می‌شنیدم نمی‌دانستم چه می‌گویند. واگنر (آلمانی) نمی‌دانستم چه می‌خوانند. بااین‌حال حتی بعضی‌ها را حفظ کرده بودم. مثلاً زیگفرید را حفظ کرده بودم یک‌قسمتی‌اش هست که دارد شمشیر زیگفرید را بهم جوش می‌دهد و جوش نمی‌خورد و عصبی می‌شود و دارد آواز می‌خواند...

برای من زیبا بود و من حفظ کرده بودم با همان کلمات آلمانی، بدون آنکه بدانم چه می‌گفت و مدام با خودم می‌خواندم. بعد که رفتم اتریش فهمیدم این متنی که می‌خوانم یعنی چه؟

به نظرم الان در ذهن مخاطبان این سوال پیش می‌آید که همان قسمت چه معنایی داشت؟

معنی‌اش را بعدها متوجه شدم که در اصل هم تمام زندگی من همان قطعه‌ بود. یعنی زحمت بی‌حاصل. تلاش بی‌ثمر و زجری که به هیچ جا نخواهد رسید. دیدم زندگی هم واقعا همین است. یک تلاش بی‌ثمر!

با این وجود دنیای موسیقیایی بسیار پرثمری دارید؛ موضوع دیگری که برایم سوال است، تا جایی به خاطر دارم به موسیقی متن فیلم گرایش نداشتید؟ چرا؟

گرایش... داشتم تا وقتی اولین بار کار کردم. بعد دیدم اصلا دوست ندارم. برای اینکه دیدم موسیقی خیلی جنبی می‌شود. من دوست دارم موسیقی‌ام شنیده شود و نمی‌خواهم سروصدا ایجاد کنم. این میان کارگردان‌ها دوست دارند فیلمشان دیده شود؛ اما من کاری که انجام می‌دادم چیزی نبود که کارگردان لازم دارد. برای اینکه چون برای من موسیقی مهم بود و در فیلم خودبه‌خود، موسیقی اهمیت زیادتری پیدا می‌کرد.

بنابراین شما دوست داشتید موسیقی برای موسیقی باشد؛ اما کارگردان‌ها معمولاً مایل هستند که موسیقی در خدمت سینما و المان‌های آن قرار بگیرد!

دقیقاً... کارگردان‌ها کمتر پیش می‌آید که چنین چیزی را قبول کنند؛ البته حق هم دارند. چون آن‌ها هم دوست دارند فیلمشان را نشان بدهند، نه موسیقی پخش کنند. مثل فیلم‌هایی که سرگئیه‌ویچ پروکفیِف و یا شوستاکوویچ موسیقی‌شان را نوشته است این‌قدر این موسیقی بار عاطفی‌اش زیاد است که فیلم مزاحم موسیقی است یا موسیقی مزاحم فیلم است. نمی‌شود جفتی باهم، من نتوانستم تا آخر نگاه کنم. همیشه حس کردم یا موسیقی مزاحم فیلم است و یا فیلم مزاحم موسیقی

در کل از حواشی دور هستید و خودتان را درگیر حاشیه نکردید با این حال نظرتان درباره مافیای موسیقی در ایران بفرمایید؟

ببینید مافیای موسیقی در همه جای دنیا هست. مختص ایران هم نیست. فقط درصد و میزانش در هرجایی متفاوت است و در ایران بیشتر است. در اتریش هم بود. هنوزم هست.


نام:
ایمیل:
* نظر: