bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۷۴۹
تاریخ انتشار: ۱۹ : ۱۸ - ۱۷ آبان ۱۳۹۹
مریم نقیب (شاعر) در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اسماعیل مسیح‌گل: مریم نقیب شاعر جوان ارومیه‌ای و دانش‌آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی است که از نوجوانی سرودن شعر آغاز کرده است اما او به‌طور جدی و حرفه‌ای از سال ۹۳ شعر آزاد را برای سرودن برگزید و بعد از شش سال نخستین دفتر شعری خود را به نام «اینجا خورشید شرق و غرب را نمیشناسد» به همت نشر سیب سرخ در بهار ۹۹ راهی بازار شعر کرد.

اسماعیل مسیح‌گل: 

«فکر می کردم زمین جای امنی است/ هربار پروازهایم/ به خانه عنکبوت می‌رسید/ وقتی دنیا مات رخ‌های سیاه و سفید بود/ اسب‌های من/ تنها پشت به زین سواری می دادند/ و سربازهایم/ هم کیش هیچ کیش شاهانه‌ای نشدند/ حالا دیگر بال هر گنجشگی/ بند دل صدها عنکبوت را/ پاره می‌کند/ اما من هنوز اینجا/ پشتم به زمینی گرم است/ که مهره های سوخته نصیبم کرد.» (مریم نقیب)

مریم نقیب شاعر جوان ارومیه‌ای و دانش‌آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی است که از نوجوانی سرودن شعر آغاز کرده است اما او به‌طور جدی و حرفه‌ای از سال ۹۳ شعر آزاد را برای سرودن برگزید و بعد از شش سال نخستین دفتر شعری خود را به نام «اینجا خورشید شرق و غرب را نمیشناسد» به همت نشر سیب سرخ در بهار ۹۹ راهی بازار شعر کرد.

این مجموعه شعر با نگاهی فلسفی و هستی‌شناختانه خلق شده است و شاعر خیلی متبحرانه توانسته با ایجاد مساله در ذهن مخاطب، وی را با چالش‌های و چرایی‌هایی که با آن دست به گریبان است، روبه‌رو می‌کند. البته نقیب از بیان مسائل و دغدغه‌های اجتماعی‌اش بازنمانده و همچنین موتیف‌های زنانه در شعر حفظ شده است و او پرتره جامعی از زنانگی و عشق را با لحنی هنرمندانه و شاعرانه در سروده‌هایش ارائه کرده که برای مخاطب امروزی ملموس است.

خود او در خصوص لحن این مجموعه‌شعر گفته است: «معتقدم نوشته‌ای که به عنوان شعر معرفی می‌شود، باید حامل شعریت باشد. در شعرهایم سعی کرده‌ام ضمن استفاده از بازی‌های زبانی و عناصر ادبی حاکم بر شعر از افتادن به ورطه‌ سادگی و تکلف دور بمانم هر چند شاید بعضی جاها این اتفاق ناخواسته افتاده باشد ولی در کل مایل هستم زمانی که مخاطب، اشعارم را می‌خواند، بداند که با یک شعر روبه‌رو است نه یک‌ قطعه ادبی یا متنی پیچیده و غیرقابل فهم.»

نقیب که سعی کرده در مجموعه شعر «اینجا خورشید شرق و غرب را نمی‌شناسد...» مسائل روز جامعه در بطن اشعارش حضور داشته باشد؛ از این رو، او مسائلی را که بیشتر شامل رنج انسان و شرایط موجود است به تصویر کشیده است. مسائلی که ممکن است مخاطب با این رنج‌ها همذات‌پنداری کند و برداشت‌های آزادی از آن‌ها داشته باشد.

در ادامه با این شاعر گفت‌وگویی را پیرامون نخستین دفتر شعری منتشر‌شده‌اش و همچنین وضعیت شعر امروز صورت داده‌ایم که در ادامه می‌آید.

خانم نقیب نخست برای ما بفرمایید که در مجموعه شعر «اینجا خورشید شرق و غرب را نمی‌شناسد...» آیا در کنار مباحث فلسفی به مسائل روز جامعه هم توجه داشته‌اید؟

هر چند محوریت اشعار این کتاب مسائل فلسفی و هستی‌شناسانه‌ای است که به‌نظر خودم انسان امروز خواسته یا ناخواسته با آنها دست به گریبان است و در کلیت مجموعه هم سعی کرده‌ام با به چالش کشیدن یک‌سری المان‌ها و باورهای تثبیت شده در ذهن خودم و انسان‌های معاصرم دیدگاه متفاوتی نسبت به جهان را در پیش روی مخاطبانم قرار دهم؛ اما با وجود این، این محوریت باعث نشده از پرداختن به مسائل اجتماعی و مضامینی چون عشق و زنانگی غافل شوم.

یکی از مسائلی که همیشه در حوزه شعر مهم است، بحث ساده و متفاوت‌بودن آن است، از دید شما یک شعر ساده و متفاوت باید چگونه باشد؟

ببینید آنچه که یک شعر را از یک متن ادبی متمایز می‌کند، شعریت است. حال بعضی شعریت را به‌قول شما در سادگی و بعضی در متفاوت بودن می‌بینند؛اما مساله اینجاست که ما نباید سادگی را با سهل‌انگاری و تفاوت را با پریشان‌گویی و پیچیدگی‌های نامفهوم اشتباه بگیریم؛ یک شعر خوب شعری است که در عین برخورداری از عناصر و آرایه‌های شعری دارای متنی روان و قابل فهم برای مخاطب باشد.

به‌نظر می‌رسد شعر امروز از وجه اجتماعی فاصله گرفته و بسیار خصوصی شده است؛ یعنی ما دیگر با آن تاثیری که شعر در دوره‌ای داشت، مواجه نیستیم حتی به‌نظر می رسد شعر شاعرانی هم که در کارشان مضامین را می‌توان دید آن تأثیر سابق را بر مخاطب ندارند! اساسا انگار شعر مخاطب خود را از دست داده است، نظرتان در این باره چیست و اگر با من عقیده موافق هستید به‌نظرتان چه عواملی در شکل‌گیری این وضعیت نقش داشته است و چرا؟

سوال شما در حالت کلی اگر از دیدگاه روانشناسی و جامعه‌شناسی بررسی شود باید بگویم ما با نوعی فردگرایی در سطح کل جامعه که شاعران هم از آن مستثنی نیستند، روبه‌رو هستیم و این معضل هم به مشکلات و جو حاکم بر جامعه برمی‌گردد که اینجا مجال بحث در مورد آن نیست؛ اما اگر از منظر ادبی به این مساله نگاه کنیم، ما در این دوره اکثرا با شاعرانی مواجه هستیم که می‌خواهند صاحب یک سبک و جریان ادبی مخصوص به خودشان باشند و این باعث شده که دغدغه یک شاعر به‌جای رسالت شعری، دستکاری‌های عجیب و غریب در فرم و محتوای شعر صرفا برای متمایز بودن باشد. در واقع شاعران ما بیشتر از آنکه برای مخاطبشان شعر بگویند، شعر می‌گویند که فقط شاعر باشند.

شعر پدیده‌ای است که همواره در دوره‌های مختلف تاریخی تاثیر اجتماعی داشته است، از دید شما بیشترین تاثیر آن را در کدام دوره می‌توانیم ببینیم؟

نمی‌توان گفت شعر در یک دوره خاص موثرتر ظاهر شده است؛ زیرا شعر جریان سیالی است که در طول تاریخ جاری می‌شود و در هر دوره راه خود را از میان چال‌شها و فراز و نشیب‌های آن برهه از زمان به دوره‌های بعد می‌گشاید؛ اما می‌توان گفت که سیر تحول شعر در دوره معاصر در مقایسه با گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته است. از آنجا که ظهور جریان‌ها و سبک‌های ادبی ابتدا در طول چند سده اتفاق می‌افتاد، سپس این دگرگونی به یک سده و به مرور به دهه‌ها رسید و به‌قول عزیزی در این دوره نزدیک است به ساعت و دقیقه برسد.

خانم نقیب این‌گونه به‌نظر می‌رسد که در شعر بعد از انقلاب فردیت نقش برجسته‌تری پیدا کرده است برعکس دوران مشروطه تا دهه ۵۰ که انگار روح جمعی را انعکاس می‌داد، از دید شما چه عاملی در این زمینه دخیل بود؟

همان‌طور که پیش‌تر گفتم این رویکرد انزواطلبی و فردگرایی در دهه‌های اخیر مربوط به جوی می‌شود که بنا به دلایل و عوامل متعددی ایجاد شده و ریشه آن را نمی‌توان صرفا در عرصه شعر و هنر جست‌وجو کرد اما به نظر من، این مساله مطلق نبوده و هنوز شاعرانی را می‌توان یافت که دغدغه‌مند و متعهدانه نسبت به جامعه و بشریت قلم‌فرسایی می‌کنند، هرچند تعدادشان اندک باشد‌.

چه تفاوتی میان رویکرد اجتماعی در شعر شاعران متعلق به نظریه هنر برای هنر و نحوه طرح مسائل اجتماعی در شعر شاعران طرفدار شعر متعهد می‌توان قائل بود و این تفاوت را بیشتر از چه بعدی می‌توان دید؟

‌تفاوت این دو گروه در نگاهی هست که نسبت به اصل مقوله هنر دارند. شاعران متعهد به‌شدت دغدغه‌مند نسبت به مسائل اجماعی هستند و اثری را که خلق می‌کنند نماینده نیازهای جامعه خود می‌دانند! درحالی که شاعران پارناسیسم از خلق هنر تنها به‌دنبال رسیدن به یک زیبایی آرمانی و آزاد و در نهایت رساندن خود هنر به کمال هستند. هرچند گاهی ممکن است در اثنای خلق اثر ناخودآگاه به برخی مسائل اجتماعی حتی بهتر از شاعران متعد بپردازند ولی در حالت کلی هیچ رویکردی اعم از اجچتماعی و غیر اجتماعی برای هنر قائل نیستند.

منظومه و شعر روایی قالبی بوده که در شعر اجتماعی پیش از انقلاب کاربرد داشته است؛ آیا می‌شود امروز هم از این ظرفیت و قالب استفاده کرد؟

این بستگی به نظر و سلیقه شاعر دارد؛ بله می‌توان در این دروه هم منظومه و شعر روایی سرود ولی چون این قالب از شعر اغلب دارای متنی طولانی است، شاعر باید در پردازش محتوا و هماهنگی آن با فرم و زبان شعر به اندازه‌ای قوی عمل کند که ایجاد ملالت نکند؛ چون اطناب و زیاده‌گویی و تکرار مکررات از حوصله مخاطب امروز خارج است.

چرا دهه ۸۰ یا حتی ۹۰ مثل دهه ۷۰، در زمینه تولید نقد و نظریه ادبی شکوفا نشد؟

نقد ادبیات یک علم است و مانند تمام علوم نیاز به تحصیل و کسب تخصص دارد. پیش از این تنها افرادی به خودشان اجازه می‌دادند در زمینه نقد دست به قلم ببرند که دارای سواد و دانش کافی در این زمینه بودند اما در دهه‌های اخیر امر برای بعضی چنین مشتبه شد که با مرور سطحی دو کتاب نقد و خواندن یک مقاله در اینترنت می‌توانند خود را ملقب به لقب استاد کنند و صاحب نظر مطلق در این عرصه باشند. با این اوصاف، نمی‌شود انتظار چندانی برای شکوفایی این علم داشت.

خاطرنشان می‌کنم آنچه گفتم به این معنا نیست که ما در این دوره‌ها منتقد خوب نداشته یا نداریم اما تعدد و خودنمایی گروه اول مانع از دیده شدن و مطرح شدن نظریه‌ها و نقدهای تاثیرگذار در شعر و ادبیات این دوره می‌شود.

سخن پایانی؟

سخنی نیست جز اینکه امیدوارم در این آشفته‌بازاری که همه می‌دانیم شاهد درخشش شاعران و هنرمندانی باشیم که بتوانند بار هنر این دوره را هوشمندانه بدوش بکشند و پیامی روشن از این زمان و جامعه را با هنری موجه برای دوره‌های بعد به‌جا بگذارند.


نام:
ایمیل:
* نظر: