bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۸۹۸
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۰۰ - ۰۶ بهمن ۱۳۹۹
نظر احمدی، شاعر و سردبیر نشریه تخصصی «نمایش شناخت» در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اسماعیل مسیح گل: نظر احمدی متولد۱۳۶۴ در کرمان، شاعر، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و مدرس دانشگاه است. وی دانش‌آموخته کارشناسی بازیگری از دانشگاه اراک و کارشناسی ارشد ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران مرکز است. احمدی از اوایل دهه هشتاد فعالیت حرفه‌ای خود را در حوزه تئاتر و ادبیات آغاز کرد و نخستین مجموعه شعر کوتاه خود را با عنوان «ارتکاب دوستت‌دارم» به همت انتشارات مروارید منتشر کرد.

اسماعیل مسیح‌گل

«من و گریه با هم/ دوقلوهای همسانیم/ البته گریه/ چند ثانیه از من بزرگ‌تر است» سروده نظر احمدی)

نظر احمدی متولد۱۳۶۴ در کرمان، شاعر، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و مدرس دانشگاه است. وی دانش‌آموخته کارشناسی بازیگری از دانشگاه اراک و کارشناسی ارشد ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران مرکز است. احمدی از اوایل دهه هشتاد فعالیت حرفه‌ای خود را در حوزه تئاتر و ادبیات آغاز کرد و نخستین مجموعه شعر کوتاه خود را با عنوان «ارتکاب دوستت‌دارم» به همت انتشارات مروارید منتشر کرد.

از دیگر آثار منتشرشده وی می‌توان به نمایشنامه‌های «بولگاد» و«اوقات سگی» اشاره کرد که به ترتیب از سوی انتشارات فرهنگ عامه و انتشارات ناظرزاده کرمانی منتشر شدند. این شاعر به زودی مجموعه اشعار بلند خود را با همکاری انتشارات مانیا هنر راهی بازار شعر خواهد کرد.

احمدی افزون بر فعالیت در حوزه شعر و انتشار آثاری در این حوزه، در عرصه روزنامه‌نگاری و مدیریت رسانه نیز بسیار فعال است. چنانکه او پس از تأسیس یکی از نشریات موفق منطقه‌ای (شامل استان‌های یزد، کرمان، بندرعباس و سیستان و بلوچستان-) با عنوان «روشنفکری» ضمن مدیریت این رسانه در قامت یک روزنامه‌نگار نیز خوش درخشید اما دیری نپاید که تصمیم گرفت که این حوزه را با علاقه دیگر خود یعنی هنر تئاتر پیوند بزند و به تعبیر فرهاد ناظرزاده‌کرمانی یکی از مهم‌ترین نشریات تاریخ تئاتر دوران معاصر را با عنوان «نمایش شناخت» پایه‌گذاری کند که اولین نشریه سراسری خارج از پایتخت ایران محسوب می‌شود که البته در حال حاضر تنها نشریه غیردولتی در حال انتشار کشور نیز است؛ نشریه‌ای که توانسته مورد توجه بسیاری از اساتید تئاتر کشور قرار گیرد و حمایت اکثر بزرگان این رشته را جلب کند.

این هنرمند پرکار اهل رسانه نیز در حال حاضر غیر از انجام فعالیت‌های مذکور، مدیریت انتشارات ناظرزاده کرمانی را هم به عهده دارد و در گروه تئاتر دانشگاه زرند کرمان نیز مشغول تدریس است. در ادامه گفت‌وگویی را با نظر احمدی صورت داده‌ایم که از نظر شما مخاطبان می‌گذرد.

آقای احمدی شما در چند حوزه کار می‌کنید از نمایشنامه‌نویسی گرفته تا شعر و روزنامه‌نگاری! اگر قرار باشد یکی از این رشته‌ها را برای ادامه فعالیت حرفه‌ای خود انتخاب کنید کدام یک را ترجیح می‌دهید؟

ببینید به نظر من این حوزه‌ها چندان با هم منافاتی ندارند؛ در واقع من کار ادبیات انجام می‌دهم و نمایشنامه‌نویسی، نوشتن در جراید و سرودن شعر همه به نوعی به ادبیات مربوط می‌شوند و من همه آنها را توامان با هم می‌بینیم و نمی‌توانم بگویم کدام‌یک نزد من از اهمیت بیشتری برخوردار است. ناگفته نماند که من به‌عنوان شاعر در لحظات بسیار خاصی قادر به سرودن هستم یا همیشه در حال نگارش نمایشنامه نیستم و در واقع کار روزنامه‌نگاری هم چنین است. تازه تدریس و کار پژوهشی را هم به این حوزه‌ها اضافه کنید که در جای خود وقت زیادی از من می‌گیرد؛ پس به نوعی همه اینها دست به دست هم می‌دهند و کل لحظات زندگی ادبی مرا می‌سازند.

شما اشاره کردید تمام این فعالیت‌ها لحظه‌های ادبی شما را می‌سازد، حال اگر برگردید به گذشته باز همین راه را می‌آید؟

واقعیت این است که برعکس تصور بسیاری، لزوما این ما نیستیم که مسیر زندگی ادبی خود را انتخاب می‌کنیم؛ بلکه در واقع این ادبیات است که ما را صدا می‌زند و در نهایت ما را انتخاب می‌کند به این معنی که من در خانواده‌ای به دنیا آمدم که همه اهل شعر و ادب بودند، چشم که باز کردم خودم را میان کتابخانه بزرگ پدرم دیدم که یکی از اتاق‌های خانه را کامل اشغال کرده بود؛ چیزی که مشابه آن را در خانه هیچ‌یک از همسالان خود نمی‌دیدم. پس این فضا کم‌کم من را به این سمت سوق داد و در واقع قدرت انتخاب را از من گرفت، به نوعی کتاب خواندن از کودکی برایم تبدیل به عادت شد، حتی اولین باری که چیزی شبیه شعر نوشتم، بی‌اختیار اتفاق افتاد. می‌بینید که در این مسیر محیط، خانواده و حتی شاید ژنتیک هم تاثیر دارد. دست‌کم برای من این‌گونه بوده است. پس من اگر صد بار دیگر هم در همین شرایط و در همین خانواده متولد می‌شدم، داستان زندگی‌ام همین گونه رقم می‌خورد.

آقای احمدی شما فصلنامه تخصصی تئاتری «نمایش شناخت» را منتشر می‌کنید که مخاطبان زیادی هم دارد، چگونه به فکر انتشار این فصلنامه افتادید؟

ابتدا این را عرض کنم که در حال حاضر فصلنامه«نمایش شناخت» تنها نشریه در حال انتشار بخش خصوصی تئاتر کشور محسوب می‌شود و اما در مورد ضرورت انتشار چنین نشریاتی تنها بسنده می‌کنم به این جمله میرزارضا طباطبایی‌نائینی موسس نخستین نشریه تئاتری کشور در صد و اندی سال پیش: «هیچ کشوری توسعه نمی‌یابد مگر با ایجاد سه چیز، اول مدرسه، دوم روزنامه و سوم تئاتر» ضرورت مهمی که حتی امروز هم پس از گذشت یک قرن چندان در کشور ما درک نشده است و شوربختانه توجه به این ضرورت خاصه در حوزه نشریات تئاتری بسیار اندک است. به گمان من، یکی از مهم‌ترین دلایل توسعه نیافتن این حوزه مربوط به نبود حمایت دولتی است؛ چراکه در همه جای جهان نشریات تخصصی تئاتر با یارانه دولتی یا در پرتو حمایت انتشاراتی‌های بسیار بزرگ و اصناف مختلف تئاتری، منتشر می‌شوند.

متاسفانه در ایران، دولت نه تنها از این حوزه حمایتی نکرده؛ بلکه خود چندین ماهنامه، فصلنامه و گاهنامه نمایشی را منتشر می‌کند که خود این امر بیان‌کننده عمق فاجعه است‌. باری در بیست سال گذشته بیش از سی نشریه تئاتری در ایران شروع به فعالیت کرده‌اند که هیچ‌یک از آنها نتوانسته‌اند بیش از ۱۰ شماره دوام بیاورند و اما من با توجه به ضرورت این امر و یا به قول شما نظر به احساس نیازی که درک می‌کردم، در حالی که از مصائب و موانع پیش‌روی باخبر بودم از سر عشق یا جنون هم شده در این مسیر پر پیچ و خم گام نهادم و خوشبختانه امروز پس از گذشت سه سال از شروع انتشار مجله توانسته‌ایم حمایت بسیاری از اساتید تراز اول تئاتر کشور را به دست بیاوریم و اکنون نمایش شناخت از جایگاه بسیار ویژه‌ای در میان اهالی تئاتر برخوردار است که امیدواریم این امر بپاید و ما هرگز به سرنوشت اسلاف خود دچار نشویم.

بحث را به سمت شاعرانگی ببریم؛ با توجه به اینکه شما شعر سپید می‌سرایید، امروز وضعیت شعر سپید را از لحاظ کمی وکیفی چگونه می‌بینید؛ اصلا شعر سپیدی را که امرزو رواج دارد، شعر می‌دانید؟

سوالتان را با پیش‌فرض عجیبی مطرح کرده‌اید! به‌واقع اگر نتوان دیگر اشکال شعری امروز را شعر نامید اما بی‌شک شعر سپید روزگار ما، نه تنها شعر است؛ بلکه شعری مترقی، مدرن و بسیار پرمحتواست. دقت داشته باشید که شعر هر روزگاری برآمده از اوضاع آن روزگار و آلام و آمال مردم آن دوره خاص است. در واقع شعر در هر عصری آیینه تمام‌نمای جامعه خود است با تمام کژی‌ها و راستی‌هایش؛ شعر در سرزمین ما همیشه جایگاه ممتازی داشته و در این دوران نیز شاعران بسیار قدری دست بر قلم دارند و اما به‌طور کلی آنچه موجب پیدایش شعر سپید شد، هوس‌های شاعرانه یک شاعر خاص نبود، بلکه ضرورت زمانه چنین امری را رقم زد.

شعر فارسی که قرن‌ها در حال درجا زدن بود و مهم‌ترین دستاورد و خلاقیت طبع‌آزمایانش پیش از گشایش‌های نیما، رجعت به شعر گذشته بود، با پای در راه نهادن نیما و سپس شاگرد خلف و هم به تعبیری نا خلف او، احمد شاملو بالاخره به حرکت درآمد و افق‌هایی تازه‌ به روی شاعران فارسی‌‌زبان گشود. فراموش نکنیم که فرم‌های ادبی هر یک ظرف‌هایی برای مظروف زمانه خود هستند، اگر ما قرن‌ها قالب‌های شعر کهن را می‌آزمودیم این بدان سبب بود که جامعه ما در عصر سنت به‌سر می‌برد اما با فرا رسیدن عصر مشروطه و ورود ما به دوران جدید، می‌بینیم که به‌تدریج افکار روشنفکران یا به تعبیری همان مظروف‌ها، تازه می‌شوند و به دنبال ظرفی نو برای قرار گرفتن خود می‌گردند و اما از آن‌جا که در عصر مدرن تغییرات بسیار سریع اتفاق می‌افتند و تفاوت دهه‌های این دوره با هم در واقع مثل تفاوت سده‌ها در عصر سنت است از همین روی ناگهان شعر فارسی که قرن‌ها سروشکل واحدی داشت، اینک هر لحظه به شکل و صورتی در می‌آید و شاعران مدام برای ارائه افکار و احساسات خود دنبال ظرف نو می‌گردند؛ پس طبیعی است که در این میان برخی افراد که نتوانسته‌اند پا به پای تغییرات زمانه پیش بروند یا گیج می‌شوند و با همان افیون وزن غزل‌ورزی می‌کنند یا درجا می‌زنند و مدام نوسرایان را به باد تمسخر و تحقیر می‌گیرند؛ اما ما باید بپذیریم که شعر سپید یکی از فرم‌های دوران جدید است که بسیاری از شاعران فارسی‌زبان توانسته‌اند در این فرم، حرف‌های تازه‌ای را مطرح سازند. به گمان من، ظرفیت‌های کشف نشده این قالب شعری بسیار است.

از دید شما شعر سپید مترقی است این در حالی است که در بیشتر شعرهای سپید این سال‌ها با یک منطق نثری سروکار داریم تا شعر؛ یعنی مخاطب، موسیقی را در این شعرها احساس نمی‌کند! آیا شما هم با این گفته من هم‌عقیده هستید؟

ببینید دوست عزیز اتفاقا مشکل شاعران نوسرا با شعر کلاسیک از همین جا شروع می‌شود. در تعریف قدما، وزن و قافیه ارکان اصلی شعر محسوب می‌شوند اما شعر مدرن فارسی برعلیه این تعاریف می‌آشوبد و اصولا چنین رویکردهایی را به رسمیت نمی‌شناسد. در واقع همین عناصر هستند که به اصطلاح دست شاعر کلاسیک‌سرا را می‌بندد و او را محصور در دایره تنگ معانی و مضامین تکرار‌شونده باقی می‌گذارند و این چنین است که شعر سنتی از هرگونه بداعت و نوآوری، عاری می‌شود؛ اما شعر مدرن عرصه‌ای است برای نوآوری و فاصله گرفتن از هنجارهای مرسوم و معمول، اصولا رویکرد شاعر مدرن به جهان و هستی از بیخ و بن متفاوت با نگاه شاعر کلاسیک است؛ اما از آن‌جا که شعر نو گستره بسیار وسیعی را شامل می‌شود برای همین گاهی برخی از طبع‌آزمایان بی‌استعداد، لاطائلاتی را به‌نام شعر می‌نویسند و بسیاری از بی‌خبران که اصولا شناخت‌شان از شعر نو به حدی ابتدایی است که سره را از ناسره تشخیص نمی‌دهند!

نوشته‌های این نگارندگان نوقلم را به پای شعر سپید می‌نویسند امری که در شعر کلاسیک به‌واسطه ساختار مشخص و لزوم تقید به وزن و قافیه چندان کار ساده‌ای نیست و در همان ابتدای کار اگر کسی از وزن عدول کند، دست او رو می‌شود اما شناسایی ساختار‌ها در شعر نو امر دشواری است و این کار اصولا از منتقدان این شعر بر نمی‌آید؛ چراکه اگر آنها درکی از شعر مدرن داشتند در صف سرایندگان شعر سنتی قرار نمی‌گرفتند و اما برسیم به موسیقی در شعر سپید، ببینید شعر سپید در واقع نوعی سروده منثور است و هیچ‌گونه التزامی به وزن و قافیه ندارد.

در واقع شاعر به موسیقی درونی کلمات توجه دارد که در اینجا مجال پرداختن به چندین و چون آن نیست. باری شاعر سپیدسرا قائل بر این است که وزن افیون شعر است و آنچنان شاعر را در نشئه و خلسه فرو می‌برد که اندیشه به خطر می‌افتد و احساسات درگیر تصنع می‌شود. از سر همین تخدیر است که شاعر سنتی با افتخار می‌گوید «یك عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است» در واقع آنگاه که شاعر سنتی در زلف چون کمند معشوق گیر کرده شاعر نوسرا درگیر و دار واقعیت‌های زندگی انسان امروزی است. البته در این باره می‌توان ساعت‌ها نوشت و گفت اما به گمانم همین قدر برای روشن شدن مطلب در این مجال تنگ کفایت می‌کند.

سخن پایانی؟

در پایان باید بگویم که متاسفانه شرایط فرهنگی در ایران چه در حوزه شعر، چه تئاتر و...بسیار اسفناک است و این پاندمی کرونا نیز اوضاع را بسیار آشفته‌تر از پیش کرده است؛ به‌طوری که در یک سال گذشته مثلا اکثر هنرمندان تئاتر بیکار شده‌اند و چنانکه می‌دانید نویسندگان و هنرمندان حتی تحت پوشش بیمه بیکاری نیز قرار نمی‌گیرند و این در حالی است که آنها هیچ منبع درآمد دیگری ندارند و واقعا باید فکری جدی در این باره صورت بگیرد. اگر هنر یک جامعه قدر ببیند و هنرمند بر صدر نشیند در آن جامعه هیچ مشکل فرهنگی‌ نخواهد بود. قطعا، ما اگر تئاتری پویا داشته باشیم میزان جرم و جنایت نیز به فراخور آن تقلیل می‌یابد؛ چراکه از طریق هنر تئاتر است که می‌توان فرهنگ گفت‌وگو را از صحنه نمایش به صحنه جامعه تسری داد، اینکه ما امروز بیش از چهار میلیون پرونده مفتوح در سیستم قضائی داریم، نشان از این دارد که ما گفت‌وگو کردن و مفاهمه را از یاد برده‌ایم، وقتی یک زن و شوهر یا اعضا یک خانواده نمی‌توانند در محیط خانه با هم گفت‌وگو کرده و مسائلشان را حل کنند، این مشکل به مدرسه، محل کار و به طور کلی محیط جامعه سرایت پیدا می‌کنند. متاسفانه ما امروز با یک جامعه عصبانی و پر از چالش روبه‌رو هستیم که این را حتما بر اساس آمار رسمی نیز می‌توان به عینه مشاهده کرد و به قول استاد تئاتر ایران بهرام بیضایی ما چاره‌ و راهی جز فرهنگ نداریم.


نام:
ایمیل:
* نظر: