بشیر علوی
فاطمهسادات (مهرآرام سادات) حسینی، شاعر و نویسنده جوان و متولد سال
۸۲ در بوشهر است. وی سرودن غزل را بهتازگی آغاز کرده و عجیب است که در همین اوانِ
کار سرودههایش با زبانی استوار همراه شده است. حسینی افزون بر سرودن غزلی، دستی
توانا در داستاننویسی دارد و در هر دو عرصه توانسته در
مدت کوتاهی به موفقیتهایی مثل کسب مقام سوم داستاننویسی شهرستان (1396)، مقام اول
«نامهای به نویسنده» (1396)، مقام اول داستاننویسی استان در سالهای 1397و 1398،
برگزیده کشوری شعر در مسابقات کشوری (1399) دست بیابد.
از علایق وی خوانش شعر حافظ است که برای تقویت زبان خود اشعار زیادی
از این شاعر گرانقدر را حفظ کرده است که تأثیرش را در شعر وی میتوانید بهوضوح
ببینید. حسینی در رتبههای علمی نیز مانند المپیاد سلولهای بنیادی از نفرات
برگزیده کشور بهشمار میرود.
اشعار حسینی در حوزه زبان و خیال مفید و رو به جلو حرکت
کرده است و مفاهیمی خوب با حضور واژههای مناسب ایجاد کرده که این همراهی و همسویی
با کمک دو محور خوب همنشینی و جانشینی صورت گرفته است. واژهها شسته و رفته و
سنجیده، خود را به این دفتر رساندهاند و در کارایی و همسویی با عاطفه، خوب عمل
کردهاند. عنصر خیال و دلانگیزی ترکیبات از دیگر مشخصههای سرودههای وی است که موفقیتهای
مطلوب را نصیب این شاعر کرده است.
در اشعار حسینی، رویکرد واژهها و مترادفات به گونهای است
که در غزل سنتی رویکردی نو تولید میکند: «آوردهاند با این سخنهایشان کمی/ با
احترام نام تو را این ضمیرها/ تا هستههای تک تک سلولهای ما؛/ جاری شده است نفرت
دشمن اجیرها» یا «آرام میرسد همه را زیر و رو کند/ آرام میرسد خبر از رنگ آب، ماه/
آرام میروند و دل آرام میشویم/ آرام، ابر حامل درد و سراب، ماه».
قافیه و تمامی واژهها و ایماژها همراه و همسو با مفهوم
مورد نظر هستند. سختترین قافیه در تمامی شعرهای این شاعر قافیه زیر است که مفهوم
را با کمک ایماژ تشخیص به دریا ختم کرده و این از تکنیکهای خوب و مدنظر غزل است.
با این تکنیک و نیمهتمام گذاشتن مصراعها راهبرد خوبی در همراهی و همسو کردن
صورخیال با عاطفه داشته است: «طوفان زده ناچارِ به این خاتمه، دریا/ تا تن بدهد تا
تنِ هر واقعه دریا/ تاریک، به غم سینه سپر کرده و گاهی /
پاداده به اجبار ، به یک فاجعه، دریا».
توصیفات و عناصر استفاده کردن از آن در شعر این شاعر آنقدر
عینی و حسی است که فراموش خواننده میشود که شعر از یک مفهوم انتزاعی دفاع میکند.
در یک غزل انبوهی از واژههایی مانند چشمت، بهار، پاییز، گل، لب، سرخ، خونریز،
آغوش، چنگیز، مواج، صخره، خرما، شهد و... در یک رژه زبانی شرکت کردهاند و کاملا
همراه و همسو با متن شدهاند: «چشمت بهار داردو پاییز دیگریست/ از ما جداست آن
نگهت، چیز دیگریست/ گل نار نقش روی لبت را که بگذریم.../ سرخی گونههای
تو خونریز دیگریست».
از بهترین رو به جلوههای این متن به کارگیری واژههایی
سنجیده و شمرده و حساب شده است که انگار راوی در نهایت دوره واژهسازی قرار دارد و
از دالانهای تو در توی زبان گذشته و اینک به جایی رسیده که تجربه نهاییاش را تجربه
میکند؛ اما این در حالی است که راوی این متن هنوز در آغاز راه است و این شهامت
زبانی و واژهیابیِ شاعر مژده است از روبه جلو بودن و هوشیار بودنش در انتخاب زبان:
«میبینمت که از دل من سیب چیدهای/ این بار هم بهانه ترغیب چیدهای/ خورشید را به
باده گیسو نشاندهای/ مستانه واژه واژه تذهیب چیدهای».
درگیری واژههای بهموقع در زبان و همراهی محور فرهنگی و
اشارات تاریخی در ساخت عاطفه و مفاهیمی که در این اشعار ساخته میشود تا حدودی که اندازهاش
هم زیاد است نقش موثری در انتقال معنا بازی میکند. این رویکرد در شعرهایی که رنگ
و بوی زینبی و حسینی میدهد بیشتر خود را نشان میدهد: «پاییز بود، من به غمش
مبتلا شدم/ ناگاه بین مقتل این قصه جا شدم/ از زیرسایه سایه قرآن که میگذشت/ یکباره
مست سوره کرب و بلا شدم».
مهارت بلندبالای راوی در ارائه یک تصویر با در همآمیزی
تلمیحات و تضمینهای ساختاری موجود در شعر، در نهایت لطافت و زیبایی صورت گرفته
است، این رویکرد ناب باعث شده است که سرتاسر اشعار حسینی روبه جلو و خاص قلمداد
شود: «بوی احلی من العسل پیچید، یادگار حسن شهادت خواست/ مردانه میروم «قتلوا فی
سبیلِ» عشق/ یابن الشبیب آمد و شیب الخضیب رفت/ درگیر «ما رایتُ» و خاک عبا شدم/ رامم
ارباً ارباً و من بوریا شدم»
حضور نداشتن فعل که میتواند باعث ایستایی متن شود در متن
زیر چنان رونقی تولید کرده است که زبان و عاطفه از بیفعلی رنج نمیبرند و این
تکینیک و این هنر و این قریحه و قدرت از راویان هنوز چندان نمودی ندارد چیزی که
واقعا ما آن را در اشعار این شاعر میبینیم. آنجایی که کار را بدون فعل انجام داده
است به زیبایی و با قدرت از برِکار درآمده و متن را ولنگار رها نکرده است: «بیتاب،
روبه قافله، امن یجیب، آب/ مهتاب روی خاک، کمی بوی سیب، آب/ قصه اما و قصهها اما،
مهر اما و مهربان اما.../ ماه اما و تیرباران
آه؛ ماه اما و کهکشان اما».
در تولید اوزان طولانی نیز بسیار موفق عمل کرده است و از
این منظر تجربه خوبی بهدست آورده است: «بعد هفتاد و یک شهید، رسید؛ هست آیا کسی
میان شما؟/ ماجرا لحظه لحظه غمگین شد، حال خورشید آسمان، اما.../
خاک، یک رهگذر و یک لشکر، ذوالجناحی غریب میآید/ گونههایی که روی خاک افتاد، قصه
برپاست همچنان، اما».
راوی این متن وقتی به رویداد شیعه میرسد تمامی واژهها را
با خود همراه میکند تا عاطفه را مدد و به سر منزل مقصود هدایت کند: «بغضی گرفته بود
که انگار پشت در؛/ رستا به خیز میرسد این بار، پشت در/ مهتاب در مقابل و حیدر کشان
کشان/ یاسی میان هجمه دیوار پشت در..../ مادر و ما و در
به گمانم کمی کبود.../ تصویر در هبوط،
کمی تار، پشت در»
در محور فرهنگی هر چند واژههای حوا، شیراز، کرب و بلا،
زینب، ابوالفضل، یلدا، استخاره، یلدا و غیره تلاش کردهاند که بُعد فرهنگی و
اندیشگی متن را بالا نگه دارند؛ ولی در ایماژ چندان شراکتی نداشتهاند و باعث بالا
بودن سطح فرهنگی متن نشده و هنوز موفقیتهایی حاصل نکردهاند. از این بابت برخلاف
دیگر محورها که رشد خوبی در متن دارند، محور فرهنگی خوب عمل نکرده است و محور بومی
که نمودی از خود نشان نداده است، منتهی متن در محورهایی مانند عاطفه و ایماز و فنی
و هنری با رویکرد بسیار مطلوبی همراه شده است. حضور فعلهای حسی و تشبیهات کامل و
سادهگویی از جمله عوامل پویاساز و زودفهم متن هستند که در کنار انتقال عاطفه
بسیار موثر واقع شدهاند.
عاطفه اصلی این متن فردی است و با حضور در سطوح خوب عاطفه
فردی و روانی و سلاست متن مواجه هستیم. در این اشعار رشد عاطفه انسانی را به خوبی
میبینیم؛ ولی کلیت بار بر دوش عاطفه فردی است. اینکه این شاعر جوان در همین
ابتدای راه و کار در چند و چون عواطف انسانی بهسر میبرد، بسیار امیدبخش است.
در محور صورخیال، بسامد تشخیص بالاترین مؤلفه تکرار این
دستگاه ایماژی است. واژهها با این گونه بیانی در محور همنشینی رفتارهای خوبی را
در جمله تولید کردهاند و رویکرد خوبی به پویایی متن بخشیدهاند. این رویکرد با
توجه به فراوانی واژههای حسی و برتری آن بر واژههای عقلی دوچندان شده است و متن
را برای همسو شدن با عاطفه پویاتر و همسوتر کرده است.
بهکارگیری مناسب واژهها و ترکیبها که از سازههای زبانی
هستند به گونههای مختلف و با صفایی در شعر حسینی رواج دارند. وی با آمیزش واژهها
و با ساختن ترکیبات ساده و دوستداشتنی، به توسعه زبانی و خلق معانی خوب دست زده و
علاوه بر آن، این ترکیبها فضای تازهای در شعر پدید آورده و تأثیر مورد نظر شعر
را افزایش دادهاند. واژههای به کار گرفته شده، زیبا و پذیرفتنی بهسادگی در مدار
زبان قرار میگیرند و با روح آن در آمیخته، به وحدت میرسند.