بشیر علوی
اسماعیل علیپور دو دفتر «گلولههای
برفی من» با نشر هشت و «به گلهای کاغذی
پشت دیوار» را با نشر هرمز در سال 1399 به چاپ رساند. وی شاعری سپیدسراست که پیش
از این دفتر «به رقص رقص مولوی» را سال 1383 با نشر شروع با 34 قطعه در قالب سپید
به چاپ رسانده است. این شاعر سال 1388 اثر
دیگرش به نام «من ملوان خوابهای خودم هستم» را با انتشارت داستانسرا در 48 صفحه
و هزار نسخه به چاپ رساند. علیپور معمولا نام دفترهای قبلی خود را در دفترهای
جدید خود ذکر میکند؟
«نه بادها را میشناسم/ نه میدانم-/ در
کدام جهت./ من ملوان خوابهای خودم هستم/ بر پهنه دریایی که-/ آرام نمیگیرد.» (علیپور،
1399:58)
زبان دفتر «به رقص رقص مولوی» سمت و سوی
نوگرایی دارد و برای فهم بعضی از اشعار، تأمل و تعمق بالایی نیاز است. در بعضی از
محورها فردیت شعر زیاد شده است. شعر هایکویی هم دارد هر چند که ویژگی هایکویی
ندارند؛ ولی طرحواره سروده شدهاند و ظریف و ژرف هستند: «لبهایت/ شکل آبیست/ که
میگذرد» (علیپور،1383: 50)
محصول اصلی این مجموعه نوگرایی واژگانی
است که با ورود واژههایی مانند «کیف میکردم»، « کوچه علی چپ»، «تیر چراغ برق»، «اتو»،
«کیفش کوک بود»، «فیلمنامه»، «پلان اول»، «بلند شدن از دنده چپ»، «آنتن»، «چک»، «بیوگرافی»،
«تراس» و دهها واژه دیگر که نقش موثری در تولید تصاویر و مفاهیم نو متن داشتهاند
و گونههای نو تولید کردهاند. (علوی، 1398: ج2: 321)
و زبان دفتر «من ملوان خوابهای خودم
هستم»، دلنشین و جذاب است بهویژه در شعرهای کوتاه این مجموعه که عموماً با واژههای
اندک و ساده و پیامهایی در حوز فردی و اجتماعی و انسانی ارائه کرده است. (همان:322)
«چشمانم را/ به سقف دوختهام/ تا به خاطر بیاورم» (علیپور، الف1388: 18)
دفتر «گلولههای برفی من » دارای 156شعر کوتاه سپید است که به اتفاق هر شعر بهجز
چند مورد سه مصراع بیشتر نیستند. زبان سالم و رو بهجلو و واژههای خوب در دو محور
همنشینی و جانشینی از جمله تلاش خوب این متن و مجموعه بهشمار میرود. زبان بسیار
ساده و چکشکاری شده و حساب شده ورود کرده، روانی و سلاست متن از ویژگیهای خوب آن
است. جملات بهخوبی پیام و عاطفه را انتقال میدهند. احساس و اصالت عطوفت و سادگی
مجموعه و ویژگیهای این متن را معلوم کرده است.
در محور نوگرایی با واژگانی در این متن
همراه هستیم. واژگانی نو در ساختار تصویرسازی متن ورود کردهاند و نگاه نویی به
متن بخشیدهاند. واژگانی مانند جرنگی، زنبیل، جرقه زغالها، تفاله چای، کف فنجان،
آدامس، پاشویه، لیموی ترش، لامپ، کامباینی، خمیازه، موزه تاریخ طبیعی، درون بطری،
بالا تنه، لوبیا، قوطی، فالگوش، کف اتوبوس، قشقزقی و... از جمله واژههایی هستند که رنگ و لعاب متن را
نو کرده و گونههای نوآوری بهره شعر کردهاند.
«زیر آفتاب تابستانی/ دو پرنده/ جِرِنگی»
(علیپور، 1399: 153)، «لَی لَی شاخهها/ لیموهای ترش/ هنوز نمیافتند» (همان: 131).
از نوگرایی نحوی نیز بهره برده است: «گلدانی/ تکاناش میدهم/ پژمردهس» (همان:
135).
از عمده تلاشهای راوی در این متن حضور
تصاویری بدون ارائه فعل است. در این تصاویر، عاطفه بدون فعل بیان شده است که این
باید در ایستایی متن تأثیر منفی میگذاشت؛ ولی سادگی واژهها و دلنشینی ایماژهها
و حضور عوامل بیانی پویا و واژههای حسی باعث شده است که متن به این آسیب دچار
نشود و با متنی پویا و جاندار سروکار داشته باشیم. بهنظر میرسد این تلاش تعمدی
صورت گرفته است و راوی/ شاعر به عمد از متنی بهره برده که خالی از فعل باشد تا ذهن
خواننده، خود بهدنبال معنا و ترسیم تصویر در ذهن باشد. این رویکرد را میتوانیم
از رویکردهای موفق این متن بدانیم که حرکتی و نمودی ویژه به این متن در این دفتر
بخشیده است. راوی/ شاعر در ترسیم تابلویی نقاشی یا سکانسی سینمایی بوده است که در
یک لحظه زودگذر از دید خواننده/ بیننده میگذرد و لذتی و بهرهای نصیب وی میکند.
«حیاط روستایی!/ زنجیرهی حشرات/ گرداگرد
لامپ» (همان: 129)، «شمعدانیهای جوان/ نگاهشان به آب/ لبخندهای مشترک» (همان:
132)، «باد گرم جنوب/ گُل قرمز باغچه/ سایه دیوار» (همان: 134)، «ماه خردادی/ دست
روی بینی؟!/ خنده پشت شیشه» (همان: 136)
در هر دو مجموعه
جدید علیپور، پختگی واژگانی و زبان، نخستین چشماندازی است که در این مجموعه میبینیم.
واژهها شسته و رفته و دستچین و حسابشده و در ترکیبات جا خوش کردهاند. در مرحله
دوم، موفقیتهای دو محور همنشینی و جانشینی جای پای محکم خود را در متن نشان میدهند.
زبان محصول تجربه سالها دستگاه زبانسازی ادبیات فارسی است. اشعار این مجموعه، حد
تعادل را در نظر گرفتهاند، نه با اشعاری کوتاه و نه با اشعاری بسیار بلند مواجه
میشویم. رویکرد زبان و عاطفه همراه و همسوی هم هستند و این، جنم و شمای خاص این
متن است. این مجموعه پرحجم و پر واژه است. «پژمرده میشوی و/ موهایات/ شانه نمیشوند/
باران نمیریزند/ روی سَرَت/ میترسی و/ بر سقفهای زندانیات/ ثیر میکشی» (علیپور،
1399ب:28).
در محور عاطفه هر سه عاطفه در هر دو دفتر اخیر
وی وجود دارد. عواطف فردی که تقریبا بسامد بالاترینی را دارد و در کنار آن عاطفه،
شاعر به عاطفه انسانی هم پرداخته است و آن را هم دیده است. برای شاعری که در این سطح بتواند عاطفه انسانی و اجتماعی
را هم ببیند. جای بسی پسندیدگی است.
در محور بومی هم با متنی رو به جلو
مواجه هستیم. متنی که لذتهای ایماژهای بومی و به کارگیری آن را در ایماژها شناخته
و از آنها بهترین استفاده کرده است. در این حوزه
پربسامدترین واژه بومی«دریا» است که به خوبی در تصویرها حضور یافته و لحظاتی زیبا
خلق کرده است.
«شب که خوابیدهاند/ موجها!/ دُم
تکان میدهند/ ماهیهای سپید» (علیپور، 1399ب:36)، «عبور موجها/ بازی!/ ماسه رنگیهایِ
کفِ دستام» (همان:48)، «دریا مرا بُرد/ دریا مرا آورد/ من مُردهام را/ پس میگیرم»
(علیپور، 1399الف:72).
دو
عامل «تشخیص» و «تشبیه"» بار اصلی
صورخیال و زیباییهای متن را بر دوش داشتهاند و عامل انتقال عاطفه به خواننده شدهاند.
در کنار همین مسأله، زاویه دید هم کاملا اول شخص مفرد است. خروج از ترکیبات سنت و نگهداشت
متن با محتوا و زبان امروزی بهسادگی در تعدادی زیادی از اشعار این دو دفتر پیدا میشود
که تلاش شاعر را برای گذر از سنت و رسیدن به زبان نو نشان میدهد: «آقای دل/ اجازه!/
میخواهم سیگاری روشن کنم.» (علیپور، 1399الف:41)، «چه راحت میگوید/ سنگین آمده
بود!/ برف» (همان:89)، «برف بازی/ نور چراغه/ برق چشماناش» (همان:113)، «یک تار سپید مادر/ روی
فرش/ چقدر او را ندیدهام؟!» (علیپور، 1399ب: 44).
از بهترین حرکت مؤلفههای این دو اثر گونههای
نوآوری است. محوری که رشد بسیار قابل ملاحظهای در این دو دفتر داشته است که از
این رویکرد ما با نوآوری و به روز بودنِ بیشتری در این دو مجموعه اخیر مواجه میشویم.
این دو مجموعه از هر نظر نسبت به مجموعههای قبلی علیپور رو به جلوتر و پیشروتر
است. زبان این مجموعه نو و روان و چکشکاریتر، تصاویر و عواطف و مؤلفههای دیگر
شعری حسابشدهتر و سنجیدهتر انتخاب و به کارگرفته شدهاند.