راضیه علیزاده
ترومای رشدی یا بهعبارتی «آسیبهای روانیِ وارده در سنین اولیه زندگی»
پدیده شایعی است که درصورت درمان نشدن میتواند بزرگسالی پردردسری را برای فرد رقم
بزند بهطورکلی ترومای رشدی یعنی تجربه شرایط دشوار و حوادث ناگوار در کودکی. کم نیستند
کودکانی که در سنین قبل از مدرسه با تجربیات سختی مانند خشونت خانگی یا آزارهای جنسی
روبهرو میشوند و داغ این تجربیات را تا سالها بعد یدک میکشند و قطعاً ازلحاظ سلامت
روانی آسیبپذیرتر خواهند بود. در این مطلب قصد داریم به معرفی عوارض ترومای رشدی در
بزرگسالی بپردازیم و از تأثیرات این عارضه روی شکلگیری هویت برایتان بگوییم.
ترومای زودهنگام موجب تغییر مسیر تکاملی مغز میشود، چراکه پرورش در محیطهای
توأم با ترس و بیتوجهی موجب تغییراتی در مدارات مغزی خواهد شد. هرچه فرد در سنین پایینتری
با چنین تجربهای مواجه شود، شدت تأثیرات عمیقتر خواهند بود
آسیبهای دوران کودکی برمغز در حال رشد کودک اثرات مخرب غیرقابل جبرانی
می گذار که این عوامل میتواند باعث شکلگیری نامناسب شخصیت و ناکارآمدی فرد احساس
گناه بیشازحد اضطراب افراطی ناتوانی در دلبستگی و عشقورزی و رفتارهای غیراخلاقی
و خلاف قانون شود گریبانگیرترین عوارض این اختلال عبارتاند از مشکلات تنظیم عاطفی،
اختلالات خودآگاهی و حافظه، ناتوانی در خودادراکی، درک نادرست سوءاستفادهها و مشکلات
ارتباطی.
شکلگیری هویتبخش مهمی از رشد طبیعی هر فردی است و در گذران عمر اتفاق
میافتد. هویت (شامل حس خوببودن بهقدر کفایت، یکپارچگی عقل و احساس، آگاهی پایه
از وضعیت عاطفی، احساس امنیت و انسجام فردی و حتی درک فرد از اینکه اصلاً چهکسی است؟)
درنتیجه ترومای رشدی آسیب میبیند، زیرا در این حالت آنچه در اولویت قرار میگیرد،
تلاش برای بقاست و منابعی که میبایست به تکامل «خود» اختصاص مییافتند، در جای دیگری
بهمصرف میرسند.
اگر ترومای رشدی حلنشده باقی بماند، فرد هویت خود را در قالب شخصی بازمانده
خواهد یافت و در مناسبات خود با دیگران بهدلیل تلاش برای حفظ امنیت مورد آسیب مکرر
و محرومیت از تجربیات رشدمحور قرار خواهد گرفت. فرد در چنین موقعیتی با «خودِ زخمخورده»
بسیار همزادپنداری میکند. کسانی که از ترومای رشدی رنج میبرند، در همان مراحل ابتدایی
از دنیای پیرامونشان فاصله میگیرند و حتی از خودشان نیز در دوران کودکی، نوجوانی
و اوایل بزرگسالی جدا میافتند و فقط زمانی متوجه این اتفاق میشوند که انتخاب دیگری
وجود ندارد.
تجربه تروما در دوران کودکی در زندگی بزرگسالی در رفتار و کلام
بزرگسالان قابل رصد و پیگیری است. برای مثال فقدان کودکی را با عبارتهایی همچون «واقعاً
چیزی بهاسم دوران کودکی نداشتم. یا از بزرگشدنم چیز زیادی یادم نیست» در مکالمههای
یک فرد مشاهده کرد. به همین ترتیب گمکردن تکههایی از وجود خود: «همیشه احساس میکنم
که انگار یه چیزی کمه، اما نمیدونم چی.» تمایل به روابط ویرانگر: «آدمی هستم که همیشه
با افرادی ارتباط برقرار میکنم که میدونم بهضررمه.» خودداری از برقراری رابطه: «من
آدمی هستم که تنهایی برام بهتره.» اجتناب از خود: «دوست ندارم راجعبه خودم فکر کنم
و این کار فقط حالم رو بد میکنه.» دشواری درهمآمیختن هیجانات با هویت فردی: «من آدمی
نیستم که نسبت به چیزی احساسات قوی داشته باشم.»
همه اینها در روابط شخصی مشکل ایجاد خواهد کرد، چراکه هیجانات سالم
لازمه برقراری صمیمیت و نیز اتخاذ تصمیمات شغلی محسوب میشوند و میتوانند مانع پیشرفت
باشند. رنگدادن به هویت با این هیجانات، اگرچه سازنده و لازمهی رشد است، میتواند
بسیار چالشبرانگیز و همراه با ترس و تجربیات دشوار باشد.
اکنونکه با عوارض ترومای رشدی در بزرگسالی آشنا شدید، لازم است بدانید
که وقتی در پی درمان برآمدید، روند بهبود میتواند طولانیتر از تصورتان باشد. بااینکه
روند درمان طولانی است، سعی کنید بپذیرید که اهداف طولانیمدت هم میتوانند دستیافتنی
باشند و حتی اگر ممکن به نظر نرسند، باز ارزش تلاشکردن را دارند.