کریم جعفری
دوران طلایی دو سوی آتلانتیک به پایان
رسیده؛ اما به سرعت هم روی نخواهد داد و زمانبر خواهد بود. با این اوصاف باید گفت
که امریکا و اروپا از یکدیگر طلاق عاطفی گرفتهاند و طرفین بهصورت اجبار در کنار
هم زندگی میکنند و آن نیز ناشی از یک ترس و تهدید مشترک است. آنها از ترس روسیه
ناچار در قالب یک ائتلاف نظامی با هم همکاری میکنند و حتی در این زمینه هم اروپاییها
دچار تردیدهای شدید شدهاند. اظهاراتی که از برخی از اندیشکدههای اروپایی شنیده میشود
هر چند در کشور ما به اندازه اندیشکدههای امریکایی سروصدا نمیکند؛ اما نشان از
شروع فصل جدیدی از روابط جهانی دارد.
اعلام خبر ناگهانی پیمان موسوم به
«آوکوس»AUKUS میان
انگلیس، امریکا و استرالیا و اعتراض سنگین فرانسه نشان داد که کشورهای اروپایی
عملا در جریان تشکیل چنین ائتلافی نبودهاند. هر چند این ائتلاف بهنظر برای
مقابله با چین صورتگرفته، اما عملا کشورهای اروپایی از این سازوکار کنار گذاشته
شدهاند که دلایل آن میتواند جالب باشد. در مورد مفاد این توافق و آنچه که قرار
است در آن روی دهد میتوانید با یک جستوجوی ساده موارد را پیدا کنید؛ اما چرا
استرالیا به ناگهان انتخاب شد؟ کشوری که فقط 25 میلیون نفر جمعیت دارد؟ در این مورد
چند دلیل را مورد اشاره قرار خواهم داد.
هدف این پیمان دفاعی، مقابله
با چین است. روزگاری انگلیس به تنهایی نیمی از چین را در اشغال خود داشت و دو جنگ
سخت را بر این کشور تحمیل کرد، امریکا تا همین چند سال پیش مهار اقتصادی چین را بهشدت
کشیده بود و به تنهایی اژدهای زرد را حریف بود، اما امروز چین چنان قدرتمند است که
برای مقابله با آن نیاز به ائتلاف و پیمان دارند. امریکا و انگلیس که سابقهای
طولانی در جنوب شرق و شرق آسیا دارند با کمک کشورهای همپیمان خود تلاش گستردهای
برای مقابله با چین داشتهاند. از کرهجنوبی، ژاپن، تایوان، تایلند، مالزی، اندونزی
و فلیپین میتوان بهعنوان متحدان یاد کرد.
اما یک تجربه
عجیب از گذشته دور وجود دارد، از جنگ جهانی دوم. ژاپن به تنهایی همه این کشورها را
در کنار کامبوج، ویتنام، برمه، لائوس به همراه چین اشغال کرد. قدرت امروز چین به
مراتب از ژاپن جنگ جهانی دوم بسیار بیشتر و مهلکتر است، بنابراین امریکا به هیچ
عنوان نمیتواند امیدوار باشد که این کشورها بتوانند در هر جنگی در برابر چین
مقاومت کنند.
نکته دیگر برای طرف امریکایی
این است که بهجز کرهجنوبی، ژاپن و تایوان هیچ یک از کشورهای مورد نظر ثبات سیاسی
ندارند و نمیشود بهعنوان یک متحد قابل اعتماد روی آنها حساب کرد. در حالی که این
سه کشور روی هم به اندازه یک استان چین مساحت و جمعیت ندارند، سه کشور اما به لحاظ
اقتصادی بسیار قدرتمند هستند ولی نزدیکی آنها به خط لجمن میتواند تمام داراییهای
آنها را که پشتوانه لازم برای تشکیل ارتشی قوی و مدیریت میدان جنگ است به سرعت از
بین ببرد. بهصورت ساده باید گفت کشورهایی که نام بردیم فقط و فقط میتوانند زمان
بخرند، نمیتوانند مقاومت کنند.
همه این مسائل باعث شد تا
امریکا و انگلیس به سراغ استرالیا بروند، کشوری که هزاران کیلومتر از چین فاصله
دارد و ششمین کشور پهناور جهان با بیش از هفت میلیون کیلومترمربع وسعت، عمق بسیار
وسیعی را در اختیار این کشورها قرار خواهد داد تا بتوانند میدان جنگ را مدیریت
کنند. در واقع استرالیا در طول جنگ جهانی دوم نیز همین نقش را بازی کرده بود. نکته
مهمتر آنکه استرالیا سر تا پا غربی است و هر دولتی هم بر سر کار بیاید، بخشی از
غرب است و هیچ توفیری در سیاستهای کلی آن روی نخواهد داد و آنها نگران آینده سیاسی
آن نیستند.
در طول سالهای گذشته روند مسلح
کردن کشورهای متحد امریکا در جنوب شرق و شرق آسیا به شکل عجیبی سرعت گرفته است.
اگر علاقه داشته باشید و خبرها را پیگیری کنید متوجه خواهید شد که بودجه نظامی جزیره
تایوان که فقط 36 هزار کیلومترمربع وسعت دارد به 17 میلیارد دلار برای سال 2021 رسیده
است و این عدد در ژاپن و کره جنوبی به شکل باورنکردنی رشد داشته است. به زبان دیگر،
امریکا برنامهای را که موفق نشد در اروپا پیاده کند خیلی سادهتر در آسیا پیگیری
میکند. اگر کشورهای اروپایی حاضر به هزینه هنگفت نظامی در قالب ناتو نشدند؛ اما
آسیاییها خیلی ساده این کار را کردند.
امروز نیروی هوایی تایوان، ژاپن و کره جنوبی رویهم رفته
قدرتی برابر با نیروی هوایی چین دارند، در حوزه دریایی و زمینی نیز آنها هزینههای
سرسامآوری کرده و امریکا به ژاپن و کره اجازه ورود به حوزههای ممنوعه را داده
است. شاید بپرسید: شما که بالا نوشتی عمق سرزمینی وجود ندارد؟ بله وجود ندارد؛ اما
بهنظر میرسد که طراحان امریکایی و انگلیسی از این کار دو مقصود دارند: نخست معطل
کردن چینیها در هر جنگ احتمالی و دوم بردن بخشی از توان باقیمانده به استرالیا
برای ادامه مقاومت. به همین دلیل انتظار میرود که در شمال استرالیا شاهد ساخت
لنگرگاههای بزرگ و فرودگاههای متعدد برای روز مبادا باشیم.
در این میان استرالیا نیز با توجه به داشتن اقتصادی
قدرتمند خیلی ساده میتواند ارتشی بزرگ تدارک ببیند. خریداری 12 زیردریایی اتمی در
کنار قراردادهای سنگین با کمپانیهای امریکایی و انگلیسی برای تولید مشترک سلاح در
خاک این کشور بهزودی استرالیا را تبدیل به قدرتی بسیار مدرن و مجهز خواهد کرد.
حالا که امریکا و انگلیس به لحاظ اقتصادی به بنبست خوردهاند، دلارهایی که از
استرالیا میرسد، میتواند نجاتبخش باشد. کما اینکه انتظار میرود کانادا و نیوزیلند
هم در آیندهای نه چندان دوره به این پیمان پیوسته و عملا ائتلاف نژادی و فرهنگی
آنگلوساکسونها برای جنگ بزرگ را تکمیل کند.
اما در مورد اروپاییها باید گفت که هر چند سر
فرانسه بیکلاه ماند؛ اما آنها مسیری خاص را خواهند رفت. در اروپا اتفاقهای عجیبوغریب
سیاسی بزرگی روی داده و روی خواهد داد (پیروزی بیسابقه چپها در انتخابات نروژ) و
شاهد ائتلاف سیاسی، اقتصادی و نظامی جدیدی در این کشورها خواهیم بود. بهنظر میرسد
آنها تلاش خواهند کرد تنشهای خود را با روسیه (بهعنوان اصلیترین بهانه امریکا
برای چلاندن اقتصادی این کشورها و جمع کردنشان تحت پرچم ناتو) را کم کنند. خروج
انگلیسیها از سیستم تصمیمگیری اتحادیه اروپا دُزِ روسیستیزی را در آن پایین
خواهد آورد و هرچه قاره سبز بیشتر تحت فشار امریکا قرار بگیرد، میزان گریز آنها
از دایره قدرت کاخ سفید هم بیشتر خواهد شد.
در مجموع باید گفت آنچه در ائتلاف «آوکوس» AUKUS روی داده بهشدت بهنفع ما
خواهد شد. در فضای فراهم شده ما میتوانیم بهتر و عمیقتر تنفس کنیم، قدرت خودمان
را بیشتر کرده و از مواضع اختلافی برای محکم کردن موقعیت خودمان نهایت بهره را بگیریم.
سخنرانی رئیسجمهور چین در نشست دوشنبه بیسابقه بود و استبقال پکن و مسکو از حضور
کشورمان در سازمان همکاری شانگهای نشان از شکلگیری جهانی جدید دارد. جهانی که میتوان
با حوصله، دقت و تصمیمات دقیق و صحیح بیشترین
امتیازها را برای کشور حاصل کرد. در این درگیریها ایران بهعنوان ابرقدرت نوظهور
تعیینکننده خواهد بود.