bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۳۰۳
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۱۷ - ۰۳ مهر ۱۴۰۰
منوچهر آتشی، شاعر از یادرفته‌ها و طبیعت بکر جنوب؛
الهام بهروزی: «کجای جهان بگذارمت/ تا زیباتر شود آن‌جا؟/ بنویس می‌آیم/ تا آشیانه به گام و به دست و سلام/ آراسته شود» (منوچهر آتشی)

الهام بهروزی

«کجای جهان بگذارمت/ تا زیباتر شود آن‌جا؟/ بنویس می‌آیم/ تا آشیانه به گام و به دست و سلام/ آراسته شود» (منوچهر آتشی)

او زاده دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای دهرود از توابع بوشکان شهرستان دشتستان بود. شاعری که در شعر به اقلیم و زادگاهش با عشق نگریست و با عشق وصف‌ناشدنی از آن نوشت. منوچهر آتشی شاعر با طبعی بالا و نکته‌سنج بود که مطرودها در شعرش مورد نواخت قرار می‌گرفتند: «... خوشخوان باغ شعر من، زاغ غریب است/ نفرینی شعر خداوندان گفتار/ فواره گل‌های من مار است و هر صبح/ گلبرگ‌ها را می‌کند از زهر سرشار/ من راندگان بارگاه شاعران را/ در كلبه چوبین شعرم می‌پذیرم/ افسانه می‌پردازم از جغد/ این كوتوال قلعه بی‌ برج و بارو/ از كولیان خانه بر دوش كلاغان/ گاهی كه توفان می‌درد پرهایشان را/ از خاك می‌گویم سخن، از خار بدنام/ با نیش‌های طعنه در جانش شكسته/ از زرد می‌گویم سخن، این رنگ مطرود/ از گرگ این آزاده از بند رسته/ من دیوها را می‌ستایم...»

شعر «آهنگ دیگر» وی، در حقیقت خاستگاه مهر او به طردشده‌‌های دنیای آدم‌هاست؛ شاید این شعر تعریضی به برخی نگاه‌ها به خودش و افکار و منش سیاسی‌اش باشد. به‌هر روی این شعر در بطن خود موجوداتی را مورد نوازش و توجه قرار داده که در زندگی عادی خوشایند کسی نیستند. بدیهی است منوچهر آتشی زندگی و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است ولی او تمام زخم‌های زندگی را با پناه بردن به هامون شعر و طبیعت به‌شکلی پراحساس و رمانتیک و گاه تلخ و گزنده به تصویر کشیده است.

آتشی شخصیتی چندوجهی داشت که از جمله آن‌ها می‌توان به «آتشی شاعر»، «آتشی مترجم»، «آتشی نمایشنامه‌نویس» و «آتشی بازیگر» اشاره کرد. در این میان اما وجه «آتشی شاعر» از سایر وجوه دیگر او برجسته‌تر و شاخص‌تر است؛ چراکه در طول پنج دهه شاعری گام استواری در حوزه شعر برداشت. او آگاهانه مسیر نیما را برای شاعرانگی برگزید و با اشراف به شعر پارسی از آغاز تاکنون و شناخت عمیق از اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی و جغرافیای این سرزمین پا در وادی شعر گذاشت و توانست به چهره موثری در ادبیات معاصر کشور به‌ویژه شعر جنوب بدل شود.

سیدقاسم یاحسینی، نویسنده و مورخ اجتماعی در این خصوص در یادداشتی نوشته است: «منوچهر آتشی در ادبیات معاصر جنوب ایران، همان نقشی داشت/ دارد که نیما در شمال ایران ایفا کرد. آتشی خود را شاگرد و پیرو نیما می‌دانست. گرچه در غزل و قصیده و دوبیتی هم ید طولایی داشت و غزل را به‌قول خودش سعدیانه و حافظانه می‌سرود؛ اما عمده اشتهارش به‌ شعر نو و نیمایی بود. او را باید از جمله پیشگامان بومی‌سرایی در شعر جنوب نامید. کافی است دو کتاب اول شعرش را «آهنگ دیگر» (1338) و «آواز خاک» (1346) و حتی «دیدار در فلق» (1348) را بنگرید تا به‌خوبی تشخیص بدهید منوچهر شاعر تا چه اندازه تحت‌تأثیر فضا، اقلیم، جغرافیا و البته فرهنگ و آیینهایی جنوبی بوده است. او حتی این توان را داشت تا مسائل و زد و خوردهای روزمره سیاسی- اجتماعی روز مناطق روستایی را ساحت اسطوره بخشیده و به‌ ماندگارترین شعرهای حماسی- تراژدیک معاصر تبدیل کند؛ نگاه کنید به ‌شعرهای «اسب سفید وحشی» و «ظهور» (عبدوی جط) و «عمو فایز»... بدون هیچ‌تردید منوچهر آتشی از دهه سی تا نیمه اول دهه هشتاد قرن چهاردهم شمسی، برجسته‌ترین، معروف‌ترین و مشهورترین روشنفکر و شاعر بوشهری در سطح ایران بود. اگر از من، به‌عنوان یک مورخ و بوشهرشناس پرسیده شود مشهورترین شاعران بوشهری در سطح تاریخ ادبیات معاصر ایران چه کسانی هستند، بدون تردید نام سه نفر را خواهم برد: فایز دشتی، منوچهر آتشی و علی باباچاهی.»

وی در ادامه این یادداشت به اجحافی که در حق منوچهر آتشی صورت گرفت، اشاره و تصریح کرده است: «اما ما با منوچهرمان چه کردیم؟ انقلاب که شد، رادیکال‌ها و تندروها او را از کار در روزنامه «سروش» بازداشتند و خانه‌نشین کردند! حتی حقوق بازنشستگی او را قطع کردند! رها و گرسنه، چندی در تهران ماند؛ اما وسوسه کوه‌های پُشت‌کوه، پلنگ‌های دره دیزاشکن و طعم شرجی و گرمای بوشهر، آتشیِ میانسال را از تهران و پایتخت‌نشینی به بوشهر کشاند؛ همان شهری که عاشقش بود و عاشق هم مُرد.

چندی «دوستان قدیمی» در پالایشگاه جم (ولیعصر فعلی) کاری حقیر برایش دست و پا کردند. دل خوش به آب باریکه و تکه نانی برای خود بود. نان بازویش را می‌خورد و صدها شعر می‌سرود. حتی ده‌ها شعر از شاعران کُره‌‌ای ترجمه کرد. گاهی غزل هم می‌گفت. شبی که به‌منزل ما آمد، غزلی را که تازه در روستای جم سروده بود، برایم خواند. غزلی که به‌­یک معنا می‌توان تاریخ نمادین ناکامی روشنفکری در ایران و شخص آتشی نیز قلمدادش کرد: «چه مایه شوق، شگفتا در این سپنجی جای/ مرا به پای سفر گشته این چنین زنجیر/ قفس به وسعت دنیا اگر بُوَد، قفس است/ چنان که مرغ گرفتار اگر همای، اسیر/ که خواهد آمد؟ کی می‌رسد؟ چه خواهد گفت؟که کس نگفته و نشنیده‌ای به دیّ و پَریر!/ افق تهی است، میاویز چشم خسته در او/ سراب تافته را برکۀ زلال مگیر!/ نه هرچه، بال و پَر او را، عقاب و سیمرغ است/ نه هرکه نعره زَنَد، هست در مقام بشیر/ زچرخ چاره‌/ / / نیاز بر درِ نودولتیان مبر زنهار/ که زر نیابی و مانی از آبروی فقیر»

اما باز همان «نارفیقان» -که آتشی در عبدوی جط از آنان نالیده بود- نگذاشتند آبِ خوش از گلویش پایین برود و از کار و کارگری در پالایشگاه اخراجش کردند. منوچهر چند صباحی دفتردار یک موسسه ساختمانی در بوشهر شد! چه شغل شاعرانه‌ای! اما باز... منوچهر ۱۰ سال آخر، بدترین سال‌های تمام عمرش بود. هفتاد و چند ساله بود که برادرش باقر را که آتشی در منزل او زندگی می‌کرد، چون خود خانه و کاشانه مستقلی نداشت، از دست داد. شهر برای منوچهر به‌ قفس تبدیل شد. جای‌جای خانه و شهر بوی برادر می‌داد و این برایش تحمل‌ناپذیر بود. بیکاری و فشار اقتصادی هم بود. اگر همت چند روزنامه‌نگار و «دوستان قدیمی» نبود، آتشی از گرسنگی، فقر و نداری مُرده بود...»

با این اوصاف، زندگی روی خوشی به آتشی نشان نداده است و او شعر را مونسی غمخوار برای دردها و زخم‌هایش یافته است. از این روی است که عاطفه در شعر این شاعر فقید نمود چشمگیری داشته است. بشیر علوی، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی در این باره در کتاب «نیم‌قرن شعر فارسی در بوشهر» نوشته است: «آتشی هیچ‌وقت عاطفه را در موسیقی‌های چندگانه [اشعارش] گم نکرد و خواننده مجبور نیست با در دست داشتن چراغ صبر و مشقت خود را از لابه‌لای تاریکی‌های موسیقی شعر به ذات و مفهوم آن برساند. وزن و زبان در شعر آتشی از یک سو، قابلیت بازتاب عاطفه را دارد و از سوی دیگر، می‌تواند به‌راحتی مسائل انسان‌دوستانه و آرمان‌خواهانه را در شعر خود مطرح کند. شعر آتشی ریتمیک است؛ یعنی آهنگ و بازی‌های آن در وزن تجربه شده است. این نتیجه کارکرد آتشی در سرودن شعرهای موزون است.»

وی در همچنین این نوشتار به قدرت خیال‌پردازی آتشی در شعر اشاره و تصریح کرده است: «آتشی از نظر قدرت خیال تصویرسازی و اصولا تشخص شعری، از بهترین شاعران زمان ما محسوب می‌شود. کسی که شعر او عین زندگی اوست. او کسی است که در فضای شعر خود، کهنه را چنان نو می‌کند و از صور خیال‌های بهره می‌برد که بیشتر آن‌ها ابداعی و خاص اوست و اگر گروهی از تصویرسازی‌های وی نیز ابداعی نباشد، خسته‌کننده و بی‌روح نیز نیستند. اصولا شعر وی، شعر راستین معاصر ماست. معاصر به این معنا که شاعر می‌داند در چه زمانی زندگی می‌کند و می‌داند که باید از چه‌ تصویرهایی بهره ببرد و شعرش را از چه ایماژهایی سیراب کند، آتشی به‌صورت مستقل به صناعات ادبی نمی‌اندیشد، بلکه این صناعات خودبه‌خود طبیعی‌ترین صورت خود را در سطور جاری شعر او باز می‌تابانند. فقط با یک نگاه نو می‌توان او هنر شاعر را در ایجاد تصویرهایی زیبا و نو مشاهده کرد. وی مضمون را با عرضه ایماژها به‌وجود مي‌آورد. ايماژها در شعر آتشی برای شکوه و گله ساخته نمی‌شوند و اصولا سمبل‌ها و تصویرهایی که در ترانه‌های جنوب به کار رفته‌اند و در آوای غم‌انگیز و دلاویز شروه‌خوانان به رقص و حرکت برمی‌خیزند و جا می‌گیرند و زنده می‌شوند و درون خود را آشکار می‌سازند، بیشتر ریشه در بی‌وفایی، غداری، جفاکاری و غارتگری دارند و در هیچ‌کدام شکایتی یا نفرینی وجود ندارد.»

علوی همچنین در وصف تبحر آتشی در شعر نوشته است: «او شعر را با زندگی که کاملا تجربه است، در هم آمیخت و اعتقاد داشت که شعر امروز مسیر تجربه را طی می‌کند. او با انتشار دفتر «آهنگ دیگر» (۱۳۳۹) خود را به عنوان شاعر به ادبیات معاصر ایران معرفی کرد. آتشی از نظر قدرت تخیل و تصویرسازی و اصولا شناخت شعر واقعا شاعر زمان ماست و تسلطش به زبان در سطوح گوناگون مشخص است... شعر او معناگرا و معنامحور است. به‌طور کلی شاعرانی که در وضعیت مدرن مدرن به‌سر می‌برند، دارای این خصیصه‌ها هستند، چنانکه آتشی نیز در شعرش میان اشیا و عناصر محلی و جهانی پیوندی حاصل کرده است. او با در خدمت گرفتن مفاهیم جنوب و ارائه آن‌ها در شعر معاصر خدمتی نوین به شعر معاصر کرد.»

در پایان این گزارش یادآوری می‌شود، منوچهر آتشی، شاعر و مترجم جنوبی در نهایت روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاك سپرده شد. این در حالی است که او چند روز قبل از مرگش در مراسم چهره‌هاي ماندگار به‌عنوان چهره ماندگار ادبيات معرفي شده بود.


برچسب ها: منوچهر آتشی
نام:
ایمیل:
* نظر: