صادق راستگو
چند روز پیش مطلبی در مورد حقوقهای نجومی در
شرکت پلیمر پادجم از زیر مجموعههای صندوق بازنشستگی کشوری نوشتم، مطلبی که هر چند
کوتاه بود؛ اما از لحظهای که آن را نوشتهام همچنان ذهنم را درگیر کرده است. سالها
پیش علاوه بر حوزه بینالملل در حوزه انرژی هم کار خبری میکردم و همچنان یکی از
علایقم فعالیت در این حوزه است و کموبیش از
تحولات و اتفاقات روی داده در صنعت نفت، گاز و پتروشیمی کشور آگاه بوده و از نزدیک
آن را پیگیری میکنم. اینکه شاید برای خیلی از دوستان عجیب باشد چرا به این حوزه
میپردازم دلیلش این است. اما این مطالب و مواردی که درباره مافیای وحشتناکی که در
این حوزه فعالیت میکنند، مینویسم بخش بسیار اندکی از داستان تلخ و طولانی این
حوزه است.
واقعیت این است که اصولگرا و اصلاحطلب، نظامی و
غیرنظامی و مدیر اینجا و آنجا بودن ندارد؛ همه انگار درگیر هستند و بهنوعی همدیگر
را پوشش میدهند. اما گاهی میشنوم که فلانی مثلا جانباز جنگ است که الان در فلان
مجموعه مدیر است و با پنهان شدن پشت همین عنوان هر کثافتکاری که دوست دارد، میکند.
کسی که جانباز است و برای کشور جنگیده که امروز نباید جیب ملت را بزند و یا اینکه
فلانی پاسدار بوده و الان در فلان مجموعه مشغول است. این افراد نباید با آبرو و
حیثیت «پاسدار» کشور بازی کنند و بر عکس، باید بیشتر مراقبت کنند. اما آنچه در
ادامه مینویسم خون دلی است از دانستههای بسیار نگارنده که هر چقدر سعی میکنم
ننویسم، فایده ندارد. احساس میکنم دینی دارم که باید ادا شود.
پلیمر پادجم مجموعهای است که قرار بود توسط شرکت
پیمانکاری جندیشاپور در اواخر سال 1395 یا اوایل 1396 به بهرهبرداری برسد.
مجموعهای که با هزینه آن روز قرار بود به بهرهبرداری برسد با پول امروز دهها
هزار میلیارد تومان میشود کما اینکه در سال 1395 فقط یکی از قراردادهای پادجم با
جندیشاپور عدد درشت 2500 میلیارد تومان بود. این عددها فقط ریالی است که در سالهای
بعد و به بهانههای مختلف به این مجموعه تزریق شد؛ اما هیچوقت هم به بهرهبرداری
نرسید. چند ماه پیش و در حالی که این مجموعه به ادعای مسوولانش بعد از هشت سال از
زمان شروع پروژه پیشرفت فیزیکی 80درصدی!! داشت از جندیشاپور خلع ید کرد که داستان
تلخ آن را هم خواهم نوشت.
اما در جریان باشید که مجموعه جم متعلق به صندوق
بازنشستگی کشوری است و با پول بازنشستههای بدبخت و بیچاره ساخته شده که انتظار
داشتند روزی روزگاری سر پیری پولی برای آخر عمری داشته باشند. اما پادجم نه تنها
به بهرهبرداری نرسید و به این زودی هم نخواهد رسید که مدیران آن حقوقهایی میگیرند
که سر آدم سوت میکشد! مجموعهای که هنوز به بهرهداری نرسیده به مدیران تهراننشین
خود حقوقهای نجومی میدهد، آن هم از جیب بازنشستههای بیچارهای که برای یک وام 10
میلیونی باید ماهها در صف بایستند؛ اما آقایان حقوقهای چند ده میلیونی میگیرند
و به ریش همه هم میخندند.
چند روز پیش خطابم را وزیر کار، رفاه و تامین
اجتماعی قرار دادم، خدا را شکر جناب وزیر ما را بلاک کرده تا مطالب را برایش
نفرستیم و دلش را آزرده نسازیم!! در حالی که محل مجتمع و کارخانه در حال ساخت در
عسلویه قرار دارد، دفتر مرکزی شرکت در تهران است و بحمدالله همه مدیران هم در
تهران شرف حضور دارند. با نگاهی به فیش حقوقی متوجه میشوید مدیر حراست شرکتی که
هنوز راه نیفتاده و در پروژه است ماهی 70 میلیون حقوق ناقابل میگیرد!! معاون
منابع انسانی ماهی 60 میلیون میگیرد، مدیر منابع انسانی ماهی 60 میلیون و همینجور
بروید تا بقیه که همهچیز را جارو کردهاند. این مجموعه بیش از 20 مشاور دارد که
برخی از آنها ماهی 42 میلیون از جیب بازنشستهها بر میدارند و حتی مالیات هم نمیدهند!!
با انتشار فیشهای حقوقی خودتان چیزهایی خواهید
دید که برق از سرتان میپرد. طرف در تهران حضور دارد، مدیر این پروژه است؛ اما
برای اینکه از تهران به سر کار واقعی خود که عسلویه است برود برای خودشان حق
ماموریت رد میکنند!! باورتان میشود حق ماموریت!! ماهی چهار بار صبح سهشنبه با
بلیت هواپیمایی که باز هم از جیب بازنشستهها برداشته شده به عسلویه میروند و
بعدازظهر چهارشنبه به تهران بر میگردند و 10 میلیون حق ماموریت میگیرند و غیر از
آن ماهی حدود 13 میلیون اضافهکاری و 14 میلیون هم اضافهکاری «تشویقی» میگیرند...
دوست ندارم بیشتر بنویسم، طرف فقط ماهی چهار میلیون قسط از وامی که از جیب
بازنشستهها گرفته، میدهد در حالی که حقوق یک کارگر ماهی 4 میلیون است!!