bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۵۰۳
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۰ - ۱۷ دی ۱۴۰۰
کریم جعفری: یکی از مسائلی که در این دو سال خیلی اذیتم می‌کند، حقه‌بازی عده‌ای ریاکار است که برای حاج‌قاسم شهید بیش از فرزندان و نزدیکانش عزاداری می‌کنند! کسانی که به‌شدت به او حسودی می‌کردند، پشت سرش حرف می‌زدند و از اینکه او موفق می‌شود

کریم جعفری

یکی از مسائلی که در این دو سال خیلی اذیتم می‌کند، حقه‌بازی عده‌ای ریاکار است که برای حاج‌قاسم شهید بیش از فرزندان و نزدیکانش عزاداری می‌کنند! کسانی که به‌شدت به او حسودی می‌کردند، پشت سرش حرف می‌زدند و از اینکه او موفق می‌شود همیشه به‌هم ریخته بودند. این روزها در سالگرد شهادت حاج‌قاسم باز این جماعت را می‌بینم که چه حرف‌های مفتی می‌زنند، حالم از گفته‌های این جماعت که در همه رسانه‌ها هم پخش می‌کنند تا همه ببینند، به‌هم می‌خورد...

یاد اصغر پاشاپور به‌خیر، او هم از نیش و کنایه عده‌ای کم‌بهره نبود و چقدر آزارش دادند... گروهی که این روزها بیش از همه می‌نالند و در حال نقش بازی کردن، هستند، البته باز هم در دل از حاج قاسم ناراحت هستند که چرا بعد از مرگش هم این همه محبوب بود؛ اما هیچ‌وقت نمی‌خواهند در مورد دلیل این محبوبیت به خودشان مراجعه کنند و یک سوزن هم به خودشان بزنند تا بدانند که داستان از چه قرار است که مردم مرده حاج قاسم را به زنده آن‌ها ترجیح می‌دهند...

پاسخ خیلی ساده است، حاج قاسم با خدا روراست بود، در بندگی نفاق نداشت، حاج‌قاسم را نه به‌عنوان جسم بلکه به‌عنوان یک راه و روش اگر در نظر بگیریم، در راه و روشش نامردی و خیانت نبود، برایش مهم نبود دیگران چه می‌کنند و به‌جای فضولی و حسودی به دیگران، سرش به‌کار خودش گرم بود. هیچ‌وقت از رسانه برای بزرگ شدن استفاده نکرد، بلکه پشت خاکریزهای عراق و سوریه آرام آرام همه با چهره او آشنا شدند و فهمیدند چه کسی را از دست داده‌ایم...

اگر نیاز به معرفی شدن، داشت و اگر یک‌هزارم کاری که حاجی در جنگ 33 روزه کرده بود، این مدعیانِ همیشه بر منبر انجام داده بودند آن وقت متوجه می‌شدید داستان از چه قرار است. یادم می‌آید در سال 93 یا 94 دوستان هر کاری کردند که حاج‌قاسم بیاید و در تلویزیون صحبت کند، بیاید و به‌صورت رسمی موضع بگیرد، حاضر نشد؛ اما چون عزت و ذلت دست خداوند عزیز است، همین رزمنده‌ها با گوشی‌های خودشان به اذن خداوند او را جاودانه ساختند.

شاید برخی‌ها بپرسند که این عده چه کسانی هستند، اصلا دوست ندارم در این زمینه حرفی بزنم، یا مطلبی را به‌صورت خاص ذکر کنم، اما خیلی دلم می‌خواست این افراد کمی شرافت داشتند و در مورد حسادت‌ها و زیرآبی رفتن‌های خود علیه حاج قاسم می‌گفتند... هر چند در حیات حاجی هم از کاریزما و جایگاهش به‌شدت واهمه داشتند و در هر جمعی زبان باز نمی‌کردند؛ اما آن‌ها به‌شدت از به قول خودشان «قاسم» عصبانی بودند...

زنده حاج‌قاسم آن اندازه پربار بود که شد «مکتب حاج قاسم»؛ اما بروید و نگاه کنید که در کشور ما آن‌هایی که هستند، مسوولیت و جایگاه دارند چقدر موفق به جذب شدند و چقدر دافعه ایجاد کردند. داستانی که در مورد آن صحبت می‌کنیم مال همین امروز است، هنوز کهنه نشده است. ایجاد فکر و مکتب، داشتن جایگاه فکری و اندیشه‌ای، داشتن موقعیت اجتماعی و فرهنگی و بهره بردن از آن به‌منظور انسجام درونی در کشور ویژگی همه‌کسی نیست و شایستگی خاصی می‌خواهد.

آدمی که توانست به مرحله «سرباز» بودن برسد در حالی که بسیاری در تلاش هستند تا «سردار»، «امیر»، «دکتر» یا «آیت‌الله» بمانند، به‌نظر من هفت شهر عشق را گشته و به عرفان کامل رسیده است. جنگیدن و در کنار آن عارف بودن و عبور از همه این مراحل واقعا کار ساده‌ای نیست. خیلی دوست دارم بدانم کدام یک از ما دو مرحله را می‌توانیم عبور کنیم! برای رسیدن به هر یک از این مراحل باید از خودگذشتگی را در حد اعلی داشت.

قاسم سلیمانی بین ما نیست، خیلی‌ها این روزها برایش منبر می‌روند و از او می‌گویند. ترسم این است که این عده او را هم مانند بسیاری از مسائل دیگر منحرف کنند، او را هم به شکلی تحریف کنند که چند سال دیگر برای شناختش باید دست به تحقیق زد. این موضوع به ما می‌گوید که آنچه که هست و آنچه که وجود دارد را باید به شکل صحیح و درست سازماندهی و مکتوب کرد. هر چیزی که گفته می‌شود باید به شکلی قابل قبول تدوین شود تا آیندگان بدانند در دنیای ما چه کسی زندگی می‌کرده است.


نام:
ایمیل:
* نظر: