bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۸۶۱
تاریخ انتشار: ۱۵ : ۰۶ - ۰۳ مرداد ۱۴۰۱
حمید رضایی: اگر متوجه چگونگی گذر زمان در روزگاری که از سرگذرانده‌ایم، باشیم بی‌گمان در تنگنا زیستن، مشخصه زندگی روزمره طبقه‌های بزرگی از مردمان است و مشخصا این تنگنا در زندگیِ کارگری تفسیرهای مفصل‌تری هم دارد

حمید رضایی

اگر متوجه چگونگی گذر زمان در روزگاری که از سرگذرانده‌ایم، باشیم بی‌گمان در تنگنا زیستن، مشخصه زندگی روزمره طبقه‌های بزرگی از مردمان است و مشخصا این تنگنا در زندگیِ کارگری تفسیرهای مفصل‌تری هم دارد که تلاش می‌کنم تا با رهیافت به مضمون یک عکس، برداشته‌ احمد موسوی‌مقدم آن را بازخوانی کنم. پس در اینجا که من یک بیننده ناآگاه به شگردهای عکاسی هستم، آن چیزی که بار خواهد داد -اگر بدهد- یک مواجهه کاملا شخصی و درونی با مضمونی بسیار فراگیر است. مواجهه با چیزی که شاید آنقدر پیش چشم است که نمی‌خواهیم آن را ببینیم. می‌شود شبیه اینکه زباله‌ها را جارو زده باشیم زیر فرش که از قضا دیگر گلیمی پاره‌پاره است و به روی خود نیاوریم که این آلودگی در زندگی اجتماعی ما کاملا نشت کرده است و چه بسا دیگر زدودنی نباشد.

عکس روایت یک هزارتوی عجیب اما آشناست. قابِ بسته دوربین بر قابِ بسته کابین جرثقیل که گویی هدایت‌کننده‌اش را در زندانی فلزی، آنچنان تنگ در خود نگاه داشته است که در رو‌در‌رویی نخستین تمامِ سنگینی آن چیزی را که جابه‌جا می کند، بر تنِ هدایتگرش فاش می‌کند. پس با ارجاعی که به بیرون است و ناپیدایی آنچه که در بیرون از قاب است، گویی اشاره می‌کند به آن نیروهای نهانی که سبب این تنگنایی هستند که سرانجام بر شانه‌های کم‌توان‌ترین بخش‌های یک جامعه -اینجا برای من، کارگران- آن‌چنان باری وارد می‌کند که حتما از توانش بیرون است و چه ناهمسانی بدسرانجامی که از قضا هم او پیش‌برنده همه اموری است که آن نیروهای پنهان بیشترین سود را از آن خواهند برد. او جرثقیلی را هدایت می‌کند که سهمگین‌ترین وزن‌ها را باید که برکشد از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر. وزن‌های وزنه‌هایی که بر تنِ او بر روانِ ـن چنان سنگینی می‌کنند که گیر افتادنش در تنگنای قاب می‌گویدش.

اما آنچه ژرفای عکس را برایم بیشتر کرده است، آن نگاه به بیرون است. نگاهِ خسته و وازده هدایتگر که به بیرون قاب روایتی دیگر دارد؛ ایستادگیِ ناگزیر برای بیرون زدن از تنگنایی که زیستنِ هر روزه است و خیرگی او و شکل نگاهش و زاویه نگاهِ او شمایلی بزرگ و سنگین از آنچه است که در ذهن می‌سازد. گستره بزرگ آن رو‌در‌رویی را که پیش‌تر نوشته‌ام در میان می‌آورد و اینجاست که هدایتگرِ حاضر در عکس، نمونه‌ای می‌شود دقیق، از همه آن طبقه‌ای که کارگران خوانده‌امش.

نه اینکه بخواهم هویت فردی را خلاصه کنم فقط در کارگر بودن که اگر بخواهم هم نمی‌توانم چون‌که این کاهش دادن یکی از سازوکارهای آن نیروهای پنهانِ گسترده در آن گستره رو‌در‌رویی‌ها است. او در این نگاه و طرزی که دستش بر اهرم‌های هدایت است گویی در نبردی بی‌گمان نابرابر و چه‌بسا گاه از پیش‌باخته با هیولایی هولناک وارد شده است، واردش کرده‌اند؛ اما او با آن شیوه‌ای که در نگاه و دست و گونه نشستنش دارد حالا که ناخواسته در این نابرابری وارد شده است کاملا یادآوری می‌کند، برای مبارزه آمده است. آمده است تا بتواند فرو بریزد آن قاب‌های تنگ را و آن لحظه شگرف همین‌جا رخ می‌دهد که عکس در یک امیدواریِ نه دروغین و برساخته از آن نیروهای پنهانی که کاملا ساخته هدایتگر روایت خودش را بازگو می‌کند.

روایتِ تلاش برای نباختن در تنگنا، لهیده نشدن در هر قابی و در این هنگام قابِ بسته احمد موسویِ‌مقدم به یاری او می‌آید تا قابِ فلزی کابین را بدرد و عکس با همه بسته بودنش تبدیل به فضایی باز بشود و این را نشان بدهد که در سخت‌ترین شکلِ زندگی سرانجام او باید از همه آن نیروها ناامید بشود تا بداند که رهایی و رستگاری تنها در دستان خودِ اوست. اهرم‌ها را باید که سرانجام او هدایت کند تا وزن‌ها به آن سویی متمایل بشود که دلخواه همه آنان است و این‌چنین است که عکس بازترین نمایی است که از وضعیت باید نشان داد.


نام:
ایمیل:
* نظر: