داود علیزاده
در فرهنگ ایرانی ضربالمثلهای بسیاری وجود دارد که کارگروهی را نفی
میکند؛ مانند آشپز که دوتا شد، غذا یا شور میشود یا بینمک، ماما که دو تا شد...،
دو پادشاه در اقلیمی نگنجند، شریک اگر خوب بود خدا برای خودش میگذاشت و... ضربالمثلها
در هر جامعه نمايانگر عقايد و آدابورسوم و هنجارهاي رايج است و در زندگی روزمره هم
جاری است.
با همه این احوال کار گروهی سخت است. زمانی که پای هنر و امور خلاقه
به میان بیاید وضع دشوارتر هم میشود. چون تصور براین است که کار هنری و بهخصوص
در زمینه شعر و ادبیات باید در خلوت فرد و عزلتی خواسته شکل بگیرد؛ هرچند در دهه
اخیر آرامآرام دارد این تفکرات ضد کارگروهی بهخصوص در هنر کاسته میشود و اکنون
میتوان سریالها و فیلمهایی را دید که برآمده از تلفیق ذهنی چند نویسنده است. رمانهایی
را خواند که محصول مشترک پیوند قلمهایی متفاوت است.
رمان «پل» نوشته مشترک آراز
بارسقیان و غلامحسین دولتآبادی، «علائم حیاتی یک زن»، رمان مشترکی از فرزانه کرمپور،
مهناز رونقی و لادن نیکنام و... ازایندست آثار است. رمان «کفشهای زرین روی پلکان
معبد جنگ» نیز از نمونههای رمانهای مشترکی است که مرضیه گلابگیر اصفهانی به
همراهی لیلا میرباقری دهاقانی از سوی انتشارات هزاره ققنوس بهتازگی منتشرشده است.
درباره روند نگارش رمان مشترک و همینطور رمان «کفشهای زرین روی
پلکان معبد جنگ» با این دو نویسنده گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدا لطفا برای آشنایی مخاطبان خودتان را معرفی بفرمایید؟
من مرضیه گلابگیر اصفهانی نویسنده و نقاش و مدیر موسسه خانه خورشید هستم. مینویسم
و نقاشی میکنم و هر دو را با عشق انجام دادهام. تا الان 13 جلد کتاب کودک و
نوجوان به چاپ رساندهام. نوشتن را با مجموعه داستان «دهان کاملا باز» سال 81 شروع
کردم و دو کتاب دیگرم با نام «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور شوم» و «دنیا 67» را بعد
از آن چاپ کردم و امسال هم با «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» و «سرگذشت عشق»
که کتابی پژوهشی است خودم را دوباره زنده کردم.
خانم میرباقری شما از خودتان بگویید؟
لیلا میرباقری دهاقانی هستم. اولین مجموعه داستانم سال 85 با نشر
جستجوی سپاهان به مرحله چاپ رسید؛ ولی راضی نبودم و از ادامه کار انصراف دادم.
ده سال بعد سال ۹۵ همین مجموعه با ویرایش جدید و عنوان «نامههای برگشتی» زیر نظر
محمدرحیم اخوت و بهمن رافعی بازنویسی کردم و نشر علم تهران آن را منتشر کرد. پس از
آن دو سال با فصلنامه زنده رود همکاری کردم. اولین رمانم «هَوم» به همت نشر مهری
لندن با تصویرگری گلی اصفهانی چاپ شد و بعد هم کتاب مشترکم با مرضیه گلابگیر «کفشهای
زرین روی پلکان معبد جنگ» امسال به چاپ رسید. هماکنون مشغول جمعآوری ضربالمثلهای
تابوی شهر دهاقان هستم.
اگر موافق باشید از اسم کتاب شروع کنیم. «کفشهای زرین روی پلکان
معبد جنگ» در این خصوص توضیح بفرمایید؟
در اوستا کفشهای زرین مخصوص قهرمانان و پهلوانان ویژه و خاص است. در
این داستان کفش زرین بهپای زنی است که همه را به قصهگویی ترغیب میکند تا ریشه
جنگ و خشکسالی کنده شود.
برای بسیاری از مخاطبان یک اثر داستانی، کتابی که اسم دو نویسنده روی
آن باشد و حاصل تجربه مشترک آنها باشد پدیده بسیار جالبی است. چطور یک اثر با یک
محتوا و شخصیت؛ اما با دو تفکر و نگاه نوشته میشود؟
حتما هیچ دو انسانی با تجربه زیسته مشترک و نگاه یکسان به جهان وجود
ندارد و در نوشتن هم چون قرار است به دنیای ناخودآگاه نقب زده شود این کار و این یکدست
شدن بسیار سختتر است. ما هم هر کدام با حفظ استقلال ذهنیمان و البته با پیشزمینهای
که قبول میکرد این کار مشترک است و باید دیدگاههای تکنیکیمان را در صورت توجیه
داشتن قبول کنیم. سعی کردیم بیشترین تعامل را با هم داشته باشیم و به قول قدیمیها
هر جا که لازم بود من را کنار بگذاریم و سنگ نیممن شویم.
کمی به عقب برگردیم، چرا خواستید دو نفره بنویسید؟
گلابگیر: طرح کلی و
ابتدایی داستان را سال 92 نوشته بودم. داستان باید با روایتهای متعدد از یک سری
نوجوان ساخته میشد. حتی با پرداختی متفاوت و با اسم ارواح درخت خون به ناشر هم
سپردم. ناشر برای تصویرسازی کتاب را به تصویرساز داد که با شاکله ذهنی که من از
داستان در ذهن داشتم یکی نشد و به چاپ موافقت نکردم. چند سالی در کشو میزم بود و
بعد با این فکر که اگر کسی تصویری اشتباهی از روایت گرفته شاید داستان آن پرداخت
ذهنی را نداشته تصمیم به بازنویسی آن گرفتم. لیلا میرباقری ذهن قصهپرداز خوبی
دارد و همینطور جنگ برایش از من درونیتر بود. خودم هم در این سالها دانش اسطورهایام
بالا رفته بود، پیشنهاد را به لیلا دادم و شروع کردیم به ساختن دوباره داستان و این
بار با هم.
زمان نگارش این رمان چقدر طول کشید و آیا در این مدت محل مشترکی برای
کار داشتید یا بهصورت مجزا متن نگارش مییافت؟
قسمت کار مشترکمان حدود یک سال طول کشید. هر کس بخشی را اضافه میکرد
و بعد مجبور میشدیم تمام کتاب را دوباره بازخوانی و ویرایش کنیم. این کار تبدیلشده
بود به یک حرکت توپ پینگپنگی بین ما دو نفر. هرکدام در تنهایی بخشهایی را اضافه
و کم میکردیم و کار به دیگری میداد. البته جلسات همفکری هم بین این ردوبدلها
داشتیم.
جایی از رمان هم بود که به اختلافسلیقه برسید و چطور همدیگر را قانع
میکردید؟
نه ما، من را کنار گذاشته بودیم. هرکدام نیممن بودیم برای همین کار
پیش رفت.
در نوشتن این کتاب کار به چه شکلی جلو میرفت؟ وقتی دو نویسنده داریم
این اثر داستانی چطور جلو میرود؟
داستان، قصه ما بودن، بود. برای همین به مشکلی بر نخورد. در این روایت
کل داستان بر این فرض پیش میرود که رفتن به پوسته تنهایی، خود گاهی باعث خشکاندن
درون و بیرون میشود. روایت ما، داستان برونریزی بود و شاید به همین خاطر با ما
بودن نویسندهها مشکلی پیش نیامد.
خانم میرباقری شما یک اثر هم با نشر مهری منتشر کردهاید. درباره این
اثر و همکاری با نشر مهری هم بفرمایید؟
بهعنوان اولین تجربه بد نبود. بعد از چاپ کفشهای زرین...که بدون
سانسور چاپ شد پیش خودم گفتم کاش قبل از سپردن به ناشر غیرایرانی یکبار کار را به
ناشر ایرانی سپرده بودم؛ چون فکر میکردم با سانسور زیادی مواجه میشود. بااینحال
چاپ شد ولی از کیفیت کار ناشر و پخش و حمایت ایشان راضی هستم.
خانم گلابگیر چطور شد تصمیم گرفتید از ادبیات کودکان و نوجوانان که
عمده فعالیت شما را تشکیل میداد به سمت نگارش رمان تغییر مسیر بدهید؟
من از ابتدا با رمان و داستان کوتاه، نوشتن را شروع کردم. دهان کاملا
باز مجموعه داستانهایم در سال 81 چاپ شد و همان سال رمان «آنقدر که نخواهم رئیسجمهور
شوم» هم آماده چاپ شد که در ارشاد چند سالی ماند و بعدها با ممیزیهای فراوان منتشر
شد. در این مدت به خاطر دغدغههای خودم به سمت کار کودک هم رفتم ولی نوشتن با هر
تکنیک و در هر ژانری همیشه برایم جذاب بوده است.
به نظر شما مخاطب کتاب «کفشهای زرین روی پلکان معبد جنگ» چه گروهی
هستند و با توجه به تم و بنمایه غالب براثر به چه کسانی پیشنهاد میدهید این کتاب
را مطالعه کنند؟
این کتاب در مورد نوجوانان است ولی برای نوجوانان نیست. حداقل برای
سن بالای 18 توصیه میشود. داستان فضایی اسطورهای فانتزی دارد و با این فرمت به
نگارش درآمده است.
برای نشر کتاب با موانعی مثل سانسور و مشکلات نشر و ...برخورد داشتید؟
بههیچعنوان. خودمان هم تعجب کردیم هرکدام همیشه در کتابهایمان آنقدر
از سانسور زخمخورده بودیم که وقتی بدون حتی کلمهای سانسور مجوز گرفت از خوشحالی نمیدانستیم
چه کنیم. امیدوارم این روند همیشگی باشد. سانسور به کار آسیب میزند و قصه و روایت
را مثل شیر بییال دمی میکند که تاثیرگذاریاش کم میشود.
شما دو نویسنده مجزا هستید با
دو نثر مختلف و سبقه ادبی متفاوت، بااینحال در اثر نهایی مخاطب با چه متنی مواجه
شده است؟
دوستانی که با نثر و سبک نوشتاری
هر دو ما آشنا هستند البته گاه میفهمند کجا را کدام مان بیشتر اعمالنظر کردهایم
و بهاصطلاح دمروباه بیرون میزند؛ ولی بقیه تا الان با این سوال سراغمان میآیند
که کجا را کدام نوشتهاید؟!
از استقبال مخاطبان راضی هستید؟
هنوز برای نظر دادن زود است
کتاب یک ماه نیست به بازار آمده و به خاطر متفاوت بودن متن و نوع نگارش هنوز برای
خیلیها جای سوال و پرسش دارد.
بازهم چنین تجربهای نگارش رمان
مشترک را تکرار خواهید کرد؟
کتاب دیگری را شروع کردهایم؛ ولی با توجه به درگیر بودن هرکدام به
دغدغهای شخصی و درگیریهای ذهنی شاید به این زودی به ثمر ننشیند. کفشهای زرین در
دوران پاندمی کرونا و تعطیلیهای مکرر نوشته شد و میدانید آن زمان دنیای شخصی و
تنهایی آدمها فراغ بال بیشتری را رقم میزد.