bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۹۵۵
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۲۲ - ۱۹ شهريور ۱۴۰۱
یاسمن خلیلی‌فرد از رمز و راز جدیدترین کتاب داستانی‌اش می‌گوید:
نازنین فروغی: «یاسمن خلیلی‌فرد» در زمره‌ نویسنده‌هایی‌ است که می‌داند مخاطب اکثریت را چطور راضی نگه دارد. او برای اکثریتی می‌نویسد که دغدغه‌ خواندن داستان دارند نه صرفا گذران وقت،

دنیای رنگ‌های ناشناخته با «بنفش مایل به لیمویی»


نازنین فروغی

واژه‌ «عامه» در کتاب‌خوانی، دربرگیرنده‌ آحاد مردمی است با سلیقه‌‌ای متمرکز با موضوعی موردپسند اکثریت‌. یک نویسنده زمانی موفق است داستانی بنویسد که اکثریت افراد کتابخوان با آن ارتباط برقرار کنند.

«یاسمن خلیلیفرد» بعد از چاپ سومین کتاب حوزه‌ داستانی و یک کتاب تخصصی در زمینه سینما نشان داده که در زمره‌ نویسندههایی‌ است که میداند مخاطب اکثریت را چطور راضی نگه دارد. او برای اکثریتی مینویسد که دغدغه‌ خواندن داستان دارند نه صرفا گذران وقت، در نظر گرفتن سلیقه‌ همین اکثریت همیشه با چیزی که نویسنده نوشته همسو نیست.

نویسنده در مورد نوع ادبیاتی که در تازهترین اثرش «بنفش مایل به لیمویی» به کار برده توضیح میدهد قصهگویی برایش خیلی مهم است و دوست دارد در قالب یک فرم درست و ساختار متناسب یک قصه را سلیس بیان کند. او عقیده دارد یک نویسنده باید بداند تکنیکهای نوشتن یعنی چه. اگر نویسندهای تکنیک را نشناسد و نداند اصول اولیه و بنیادین داستان چیست، نمیتواند داستان خوبی بنویسد. از نظر خلیلیفرد استعداد، علاقه و پشتکار ِصرف نمیتواند تعیینکننده باشد.

موقعیت و جغرافیای داستانی

یکی از اصول مهم داستاننویسی داشتن اطلاعات کافی از موضوعی است که نوشته شده. داشتن تسلط کافی روی جغرافیای داستانی، یکی از مهمترین فاکتورهای داستانی است ولی دلیل خوب از آب درآمدن یا به عبارتی موفقیت صفر تا صد کار نیست؛ مهم است ولی همه‌ ماجرا نیست. جغرافیای «بنفش مایل به لیمویی» مربوط به شهر پاریس است. خلیلیفرد در توصیف این جغرافیا موفق عمل کرده و توصیفها در حد انتظار واقعی است؛ این گزاره درست است ولی همه‌ ماجرا نیست. از نظر من رسالت ِاصلی نویسنده چیز دیگری بوده. در تکمیل این گفته خلیلیفرد میگوید: وقتی داستان در یک موقعیت مکانی خاصی اتفاق می‌افتد که از قضا پرریسک هم است و جایی است ناشناخته برای اکثر مخاطبین، اولین چیزی که دقت زیادی طلب می‌کند توجه به این مسئله است که در نوشتن داستان رئالیستیای یک نویسنده نمیتواند در مورد جزئیات مکان خطا کند. اگر بنا بر آوردن نام یک مکان در داستان رئالیستی باشد، و به تصویر کشیدن آن مکان، نویسنده باید رفتن به آن مکان را تجربه کرده باشد، در غیر این صورت برای مخاطبی که حتی اگر به آن محیط نرفته باشد و تجربه‌ زیسته در آن مکان نداشته باشد یا حتی تجربه‌ سفر کوتاه به آنجا نداشته، ناملموس درمیآید.

خلیلیفرد عقیده دارد این‌همه‌ ماجرا نیست و همواره یک سختی مضاعف برای داستاننویس هست. یک نویسنده باید فضای داستانی خودش را درست خلق کند که در وهله‌ اول اصولهای ژانری و سَبکی رعایت شده باشد.

خیال، واقعیت یا وصل ِ این دو

مورد بعدی در داستانهای رئالیستی، نشان دادن خیال به‌صورت واقعیت طبق تعریف داستان‌گویی است. به‌کارگیری و پرورش موضوعی که به ملموسترین شکل ممکن رئال است و پیادهکردن آن در قالب شخصیتها و اَعمال و رفتار آنها -لزوما هم نباید وجود خارجی داشته باشند- یعنی گرتهبرداری شده باشند. شخصیتپردازی درست «بنفش مایل به لیمویی» از نخستین خصیصه‌های داستانی این رمان است که درست انجام شده است.

خلیلیفرد ایفای نقش افراد تکافتاده‌ قِسمی از اجتماع یعنی هنرمندان خاص را بر عهده‌ شخصیتهای داستانش گذاشته. او در مورد قصه‌ زندگی هنرمندانی در قالب داستان گفته چون محیط کار و رشته‌ تحصیلی‌اش «سینما» ست، دغدغهها، مشکلات و آسیبهای آدمهای این عرصه برایش ملموس بوده‌ است. از نظر او همیشه یک بُعد خیلی ایدهآلیستی از زندگی هنرمندان در ذهن همه وجود دارد که در بیشتر دنیا این‌طور است. او میگوید در ذهن همه این است هنرمندان زندگی شادی دارند، هیچ مشکلی ندارند و از نظر مالی متمول‌اند در صورتی که شاید یک هنرمند مشکل مالی نداشته باشد ولی خودش به عینه دیده که هنرمندان در برهههای مختلف زمانی در کشور خصوصا دهه‌ شصت آسیب دیدهاند.

او در داستانش سعی نکرده فقط روی هنرمندان این دهه متمرکز شود و شاید خیلیها بگویند داستان زندگی «شیانه» برگرفته از یک زندگی واقعی بوده؛ خلیلیفرد این گفته را رد میکند. او میگوید قصه‌ «بنفش مایل به لیمویی» ادای دِینی است به هنرمندان دهه‌ شصت.



نامهایی که بی‌جهت انتخاب نشدهاند

خلیلیفرد نه‌تنها در «بنفش مایل به لیمویی» بلکه در داستانهای دیگرش هم تکیه میکند بر انتخاب نامهای خاص برای شخصیتهای داستانش. اگر ریشه‌ معنایی نامهای انتخابی از جانب نویسنده مرتبط با پردازش درست شخصیت ِمربوطه باشد، برای نویسنده یک حُسن به حساب میآید.

«شیانه» یک بازیگر معروف تئاتر و سینما از نسل قدیم است. شیانه در متون کهن به معنای پیدایش است و این بهوجودآمدن و پیدایش در لحظهلحظه‌ زندگی گذشته و حال این شخصیت به خواننده نشان داده میشود. شخصیت دیگر «موعظ» است. موعظ از وعظ می‌آید یعنی کسی که پند و اندرز میدهد.

در تکمیل این قسمت خلیلیفرد عقیده دارد ممکن است انتخاب اسمها در بعضی موارد هوشمندانه باشد و یا کاملا اتفاقی و میشود از آن خوانشهای مختلفی داشت. از نظر او رمزگشاییهای داستان اغلب توسط مخاطب و منتقد انجام میگیرد. راجع به «شیانه» خلیلیفرد این اسم را در واقعیت یکبار شنیده که متعلق است به نوه‌ استاد ِ برجسته و بزرگ تئاتر مصطفی اسکویی و همسر ایشان مهین‌ اسکویی. انتخاب اسم «موعظ» از جانب او تعمدی بوده تا بار معنایی خاصی به مخاطب منتقل شود و در طول داستان سعی کرده از اسامیای استفاده کند که در واقعیت اسم ِ شخص خاصی نباشد تا شائبهای بهوجود نیاید.

فرار از حقیقت یا مهاجرت برای رسیدن به آرامش؟!

شیانه و نادر و موعظ و دیگر شخصیتهای فرعی، هرکدام میتوانند به‌تنهایی یکی از هنرمندان ایرانیای باشند که دیگر در این کشور نیستند و یا اگر در ایران زندگی میکنند با محدودیتهای بیشماری مواجه‌اند.

خلیلیفرد در مورد ِ موج مهاجرت اجباری در برهههای مختلف زمان و مشهود بودن آن میگوید: موافق این است این مشکل در تمام اقشار و حرفهها وجود دارد و علتش فشارهای بیشمارِ واردشده به افراد است و هرچه افراد موفقتر باشند این فشارها بیشتر و پررنگتر است و این مورد میتواند آسیب زیادی به بدنه‌ هر جامعهای که افراد مستعد و پرافتخار دارد، بزند.

به گفته این نویسنده ممکن است این فشارها اصلا داخلی نباشد و واقعا فشار صنفی باشد و همان‌طور که میبینیم مشکل شیانه و نادر در داستان به خاطر اتفاقهایی است که اطرافیان آن‌ها رقم زدند. او اضافه میکند رفتن با دل ِشکسته چیز دردناکی است.

گمشدن مرز بایدها و نبایدها

تکتک شخصیتهای این کتاب به مرحلهای از زندگی رسیدهاند که دیگر توانایی جداسازی مرز بایدها و نبایدها را ندارند. توانایی تشخیص به-اصطلاح سفید ِمطلق را از سیاه ِمطلق از دست دادهاند. تمام‌رنگ‌های زندگی آنها با هم ادغام شده و زندگیای را مقابل خودشان میبینند بدون مرز و با رنگی ناشناخته! نویسنده‌ کتاب «بنفش مایل به لیمویی» از ارتباط این تحلیل با نام ِ انتخابی کتابش و درست و غلط بودن آن میگوید: دلیل انتخاب این اسم مساله‌ رنگشناسی و در واقع ویژگیهای روانشناختی رنگها و ویژگی نمادین هر رنگ و البته تضاد رنگهای زرد و بنفش است. او عقیده دارد وقتی از میل ِ دو رنگ متضاد به هم‌صحبت میکنیم این خودش میتواند کلید راهنمای خوانش و درک بسیاری از فراز و فرودهای این داستان باشد.


نام:
ایمیل:
* نظر: