صادق راستگو
12 سال دانشجو بودم و هفت سال در خوابگاه زندگی کردم. ما پس
از خرداد 76 که به قول معروف دانشگاهها دچار تغییر در فضای سیاسی و گفتمانی شدند
به دانشگاه رفتیم و از اولین دانشجویانی بودیم که علیه وضعیت سابق دانشگاه شوریده
و تلاش کردیم تا وضعیت جدیدی را رقم بزنیم. در آن سالهای آخر دهه 70 بهصورت
هفتگی میتینگ سیاسی، گفتوگو و همایشهای سیاسی بود و فعالیتهای دانشجویی در
تشکیلاتی مانند بسیج، جامعه اسلامی و انجمن اسلامی شدید بود و تقریبا همه هم
سیاسی. یعنی کسی که سیاسی هم نبود پایش به دانشگاه باز میشد خود بهخود سیاسی میشد.
در آن سالها سلف سرویس را بارها بههم ریختیم، تجمعات
مختلف برگزار کردیم، در اعتراضات حتی یکی از دانشجوها غذای ظهر را که قورمهسبزی
بود (به قول بچهها خورش چمن) در یک پلاستیک به سمت معاون دانشجویی دانشگاه پرتاب
کرد که از بیخ گوشش گذشت و قشنگ وسط صورت یکی از مسوولان حراست نشست. هر روز
درگیری سیاسی داشتیم و هر روز جایی سروصدا بود، کلاسها پر از بحث سیاسی و فکری
بود، اساتید هم باسواد بودند؛ چرا که بسیاری از آنها با گزینشهای امروزی استخدام
نشده و از نسل قدیم بهشمار میرفتند.
اما هیچوقت، دقیقا هیچوقت به یاد ندارم که در همه این سالهایی
که دانشجو بودیم (حتی در تیر 78 و حوادث بعد از آن) توهین کنیم، هتاکی کنیم و حرفهای
رکیک و زننده بر زبان ما جاری شود. ادب، متانت، حفظ حرمت و جایگاه دانشجو، بهعنوان
کسی که طالب علم و دانش است، حفظ جایگاه و پایگاه اجتماعی و آن نقش تاریخی که در
طول 85 سال گذشته -از زمان تاسیس دانشگاه تهران– و... مواردی بود
که تاکید بسیار روی آن بود. در حالی که در سطح جهان کسی که «دانشجو» است اهل فضل
و ادب است، متاسفانه ما در کشور شاهد ظهور «دانشجونما» هستیم، کسانی که همه حرمتها
و حریمها را پشت سر گذاشتهاند.
در حالی که دانشگاهی مانند تهران که به همراه علوم پزشکی و
پردیس بیش از 70 هزار دانشجو دارد، یا دانشگاه شریف که بالغ بر 12 هزار دانشجو را
در خود جای داده و سایر دانشگاههایی که تصاویر و فیلمهایی از آن منتشر شده، شاهد
حضور عده بسیار اندکی هستیم (که در خوشبینانهترین حالت حتی چهار درصد هم نمیشوند)
اما چنان هیاهو میکنند و چنان گرفتار فضای مصنوعی فکری و رفتاری شدهاند که باید
از آنها عنوان «دانشجو» را سلب و به آنها «هتاک» و «فحاش» داد. از آنجایی که
دوست ندارم چنین فیلمها و تصاویری را ببینم، اما گاهی اوقات به اجبار میبینم، از
حیرت دچار سرگیجه میشوم.
هر چند فاصله نسل ما با این تعداد قلیل اندک به لحاظ سواد،
سطح مطالعه، پیوستگی با سنتهای ایرانی و اسلامی، نوع تربیت خانوادگی بسیار متفاوت
است، آنها یک تفاوت عمده با همدورهایهای خود هم دارند، وقتی از 70 هزار دانشجو
کمتر از دو هزار نفر هیاهو میکنند و با کمک رسانههای انگلیسی و سعودی و امریکایی
برجسته میشوند آن 68 هزار نفر را نباید با این تعداد اندک یکی دانست و همراه کرد.
چندی پیش در یادداشتی کوتاه از تصمیم برای برخورد با این افراد «هتاک» و «فحاش»
نوشتم و اینکه قرار است حتی برخی از لیدرهای آنها را ممنوعالخروج نیز کنند!!!
اینکه چرا باید تعدادی معدود و محدود اینگونه
دانشگاه را به گروگان بگیرند، اصلا مشخص نیست. شک نکنید که بسیاری از این افراد از
قشر مرفه جامعه هستند، کسانی که در مدارس غیرانتفاعی درس خوانده، در کلاسهای
کنکور با هزینههای هنگفت حضور داشته و حالا میخواهند با درس خواندن در دانشگاههای
مطرح کشور مانند شریف، تهران، امیرکبیر یا شهید بهشتی و... بگویند که خیلی نخبه هستند!!
اولا
آدم نخبه هیچوقت بیادبی و هتاکی نمیکند، هیچوقت فحش نمیدهد، هیچوقت اهل عبور
از خطوط قرمز نیست، هیچوقت حرمت جایگاه دانشجو و دانشگاه را زیر سوال نمیبرد،
هیچوقت ادبیات زشت و زننده چالهمیدانی ندارد و مهمتر از همه هیچوقت کلاس درس
را تعطیل نمیکند تا بیاحترامی کند.
اینکه چرا وزارت علوم اجازه میدهد تا اینگونه سیمای
دانشگاه توسط عدهای قلیل و معدود مخدوش شود و جایگاه علمی کشور زیر سوال رفته و
این عده اندک مانع از ادامه تحصیل دانشجویان در این روزهای سخت کشور گردند، قابل
فهم نیست! آن دانشجویی که انقلاب میکرد اهل فکر بود، اهل دانش بود، ایده داشت و
قدرت جذبش بالا بود، او آیندهنگر بود و مسائل روز را خوب میفهمید، در کجای دنیا
دیدید با فحش بهجایی برسند و حکومتی را عوض کنند؟ اینها با خودشان چند چند
هستند؟.
به هر حال دانشجویی که فحش میدهد، بیاحترامی میکند،
هتاکی و بیادبی میکند، دانشجو نیست. باید او را از دانشگاه اخراج کرد و فرستاد
نهایت پیک موتوری (البته با عرض معذرت از این قشر زحمتکش و کوشا) شوند. تعدادی از
دوستان خارجی که دارم وقتی ویدئوهای دانشگاههای ایران را دیده بودند از تعجب شاخ
درآورده و میگفتند واقعا اینها دانشجو هستند؟ برخی از آنها در همین دانشگاههای
کشور تحصیل کرده و امروز در کشورهای خود مسوولیت دارند و هنوز هم تحولات ایران را
دنبال میکنند. وقتی آنها میگفتند من از خجالت آب میشدم.
هر کجای کار میلنگد باید اصلاح شود، بالاتر از دانشجو آن
استاد بیادب و لیبرال و ضدایرانی که فرق هویج و ترب را نمیداند و توسط همین
سیستم فشل و بیعرضه گزینش وزارت علوم در دولت مهرورز بهصورت کیلویی و گترهای
استخدام شده و حالا ادعایش را قطار باری نمیکشد و نقش اصلی در تحریک دانشجو را
دارد باید ادب شود و به او گفت که در دانشگاه باید تدریس کرد، نه اینکه بهجای درس
نشست و یکسره مباحث سیاسی را بهخورد فرد جوانی داد که همواره در معرض انواع خطر
قرار دارد.
در پایان باز هم تاکید میکنم باید مدارس غیرانتفاعی بهعنوان
زیرساخت اصلی بیعدالتی اجتماعی در کشور منحل شوند، هیچ دانشآموزی نباید بر دانشآموز
دیگر ارجحیت داشته باشد و همه باید از یک سیتسم آموزشی بهره بگیرند، مراکز و
موسسات کنکور باید بساشان برچیده شود، در متون درسی و آموزشی در دوره ابتدایی
باید اصلاحات شدید و صریحی صورت بگیرد و گروه بیسوادی که سالهای سال است در
خیابان ایرانشهر کنگر خورده و دارند افکار تاریک خود را بهخورد دانشآموزان میدهند
که خروجیش این روزهای کشور است باید همگی اخراج شوند....
باید یک تیم دلسوز و حرفهای که حلقههای مشاوره گستردهای
داشته باشند در این عرصه حضور پیدا کرده، وزارت آموزش و پرورش باید معیشت معلمان
را مدنظر قرار داده و از آنها کار دقیقتر بخواهند و در نهایت به کسانی که به
دانشگاه میآیند یادآور شد که اینجا محل تحصیل و علمآموزی است و اگر میخواهند
فحاشی کنند بهتر است این مکان مقدس را که قرار است آینده کشور آنجا ساخته شود، با
فحش و هتاکی، بیحرمت نکنند.