bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۲۴۵۲
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۱۴ - ۱۴ دی ۱۳۹۴


آب «مایه حیات» است و هر نفسی هم «ممد حیات». با این احوال در تابستان، آب را هدر و در زمستان دود را ول می‌دهیم. انگار نه انگار که سلسه‌ بوی دود حلقه‌ دام بلاست و ارج و قرب آب، خارج از این ماجراست!
همین است دیگر؛ کلا لجبازیم و ساز مخالف زنیم. می‌گویند نزن؛ می‌زنیم! می‌گویند: آلودگی است «اتو» نزنید، در هوای آلوده با «اتو» بیرون نزنید؛ سر ضرب، به سرمان می‌زند تا کلکی سوار کرده و سواره بیرون بزنیم! می‌شویم مصداق «دمی را به خمره زنی»! هر جا هستیم باشد، خوراکمان پیچاندنی است! تحریم، دورزدنی ... قانون جرزدنی و اندرز، برایمان، بگذریم که چی چی زدنی! باید نشان داد: ما زدیم و شد تا بگویند: ایول، چه دستِ بزنی!

حیف است مثل آدم‌های ماست و پاستوریزه با چیزهای ممنوع و مضر، لاس نزنیم! کی گفته، دود سمی نیش‌زدنی است؟ مگر به قلیان و چپق، پک نمی‌زنیم؟ کو آن گوشی که شنید ما دودی شدیم و دمی را زار بزنیم؟ چرا خوشی را رقم نزنیم؟ چرا سر خودمان را گول بزنیم؟ چرا با دود رابطه‌مان را بهم بزنیم؟! اصلا یک چیز... بیایید و خدا وکیلی حرفش را نزنیم!

اما ... حکایت همچنان باقیست، حکایتی که به شرح زیر، مثال زدنی است:
روزی به نقل از یک بنگاه سخن پراکنی، می‌شنویم آنچه را که ناگفتنی است! از سوی منبعی که کارش هست درست، نقل می‌شود: منشاء دود را در جای دیگر باید جست! این دود که رفته به چشمانمان فرو، نیست حاصل ماشین‌ها و بیا و برو! یعنی، دسیسه است، زوری است، چپاندنی است. یعنی دودمان توطئه‌ای است غیر وطنی! در چنین مواقعی با مشتی گره کرده و زدنی، داد می‌زنیم از آن دادها که می‌شود پشت دشمن لرزیدنی! که ای هوار از این دودمان، می‌دهیم دودمانشان را بر باد! این رگ غیرت را می‌بینید؟ بیرون می‌زند؛ آن‌هم چه زدنی! کافه به‌هم می‌ریزیم، تحصن می‌کنیم، کمپین می‌زنیم. شعار می‌دهیم و زیر تک‌تک طومارها امضا می‌زنیم، وااای چه بزن بزنی! برای اجانب خط و نشان می‌کشیم و برایشان زنگ درس عبرت می‌زنیم تا بفهمند چیست عاقبت تجاوز و دو به‌ هم زنی! این‌گونه دود آنها را نقش بر باد می‌کنیم و باز با دود خودمان همچنان حال می‌کینم! راستی، مگر دود آنها گودزیلاست است و دود خودمان عقیق یمنی؟ بگذریم ... به هر حال باید بایستیم و برای این وطن پرستی دست بزنیم!! تاریخ مان پر است از سیبیل‌هایی که دود شد اما دودهایی که شدند مثل مو در دماغمان ماندنی!

خلاصه در دود دست و پا می‌زنیم. در بستر مرگ غلت می‌زنیم؛ ولی باز هم بی‌گدار به آب می‌زنیم. از مرگ آنی مثل موش می‌ترسیم ولی مثل وزغ گیلاس به گیلاس مرگی آرام و خاموش می‌زنیم. همان وزغی که از آب داغ بیرون جهید و در آبی که آرام داغ شد ماند و پخت و شد: یک قورباغه صد در صدخوردنی! اسم این مرگ‌ها را می‌گذاریم مرگ شیرین و به هشدارها پوزخند می‌ز‌نیم. در برابر آمار مرگ و میر، خود را به بی‌خیالی می‌زنیم. شعر از ماست که برماست را از بر داریم اما باز هم به جاده خاکی می‌زنیم. داعشیم، قاتل فرزندان همدیگر، چون آلوده‌ایم از این هوای نحس وطنی! تا کی می‌خواهیم خود را به کوچه‌ سلمان چپ بزنیم از دیدن ندیدنی‌هایی که هست حق هر بشری!
بخدا آلودگی هوا آزمون است. هوا هست اما واژگون است وقت تقسیم شادی‌ها همین حالاست باید دید چه گلی به سر خودمان می‌زنیم.

برچسب ها: پورمحبی ، طنز ، آب
نام:
ایمیل:
* نظر: