آشنايي من با كوه نمك از افسانهاي شروع شد كه داستانش را مدتها پيش شنيده بودم. تبديل شدن مردم به سنگ، آن هم بهدست خداوندي كه هم رحمن است و هم رحيم، برايم بسيار عجيب و غريب بود. از مردمي كه در نزديكي كاكي زندگي ميكردند پرسوجو كردم. داستانها برايم جالب و جالبتر ميشد، طوري كه تحمل صبر كردن براي ديدن اين كوه را نداشتم اما من كوهنورد نبودم؛ نميتوانستم تنهايي و بدون شناخت و بدون راهنما به آنجا بروم.
فرصت را غنيمت شمردم و عضو تيم كوهنوردي استان شدم. براي تمرين به كوههاي اطراف رفتم. تا اينكه خبردار شدم كه قرار است در ديماه همايشي در كوه نمك برپا شود. خود را به آنجا رساندم، جمعيت متحير كنندهاي بود. چندين نفر كوهنورد با لباسهاي بسيار رنگارنگ و حرفهاي مشغول بر پا كردن چادرهايشان براي اسكان در كوه بودند. كوهنوردان اينقدر شاداب و خندان بودند كه من فراموش كردم براي چه به آنجا رفتم. كمي بعد با گروه براي تماشاي غروب خورشيد به سوي بركه نمكين رفتيم. آن زمان عكاس حرفهاي نبودم فقط هر از گاهي عكسي ميگرفتم. تصوير غروب در بركه بسيار محصور كننده بود. با خود فكر كردم آيا جايي زيباتر از اينجا هم ميتواند باشد! اينجا مثل بهشت است. شب را در چادر سپري كرديم. فردا صبح همراه همان گروه به دل كوه نمك رفتيم. در كنار خوشحاليام ناراحت اين بودم كه چرا از استانهاي مختلف ايران به اينجا آمدند اما بوشهريها حتي خبر ندارند كه كوه نمك كجاست! اكنون هم هر وقت، هر جا از مردم ميپرسم كه رفتهاند يا نه فقط تعداد كمي به آنجا را ميشناسند و اين جاي نگرانيست. چندي پيش هم شنيدم كه مسوولان از تهران براي مجوز حفر چاه به شهرمان آمدند كه خوشبختانه مسوولان غيرتمندي هم هستند كه اجازه ندادند كه يه سانت هم از آنجا براي چاه حفاري شود.
خلاصه اينكه هر چه داخلتر ميرفتيم رنگها خاصتر و زيباتر ميشد.عكسهايي از آنجا گرفتم تا به خانواده و دوستان نشان دهم و به ديدن اين پديده شگرف دعوتشان كنم. در همين راستا بود كه عكاس شدم. دوربيني خريدم، تجهيزاتم را كامل كردم و به ميان كوهها، رنگها و سنگها رفتم. چندينبار به اين كوه سفر كردم. در ابتدا تصميم به برپايي نمايشگاهي داشتم اما هدفم فراتر از اين بود. كتابم را با كمك اساتيدم به چاپ رساندم و در گالري خانه عكاسان و خانه هنرمندان به نمايش گذاشتم. در بوشهر هم نمايشگاهم با حضور پررنگ رئيس اسبق محيط زيست، جناب آقاي مطهري كه از مشوقان معنوي من بودند به افتتاح رسيد.
ناگفته نماند كه برخي حاميان محيط زيست با انتشار كتاب و برپايي نمايشگاه مخالفت داشتند، چراكه ميگفتند اگر معرفي شود اين كوه خراب ميشود. بعد از مدتي طرحي جهت معرفي بيشتر كوه نمك به محيط زيست بردم. شرح اين طرح بدين گونه بود كه هر خودروي سواري كه از ورودي كوه نمك وارد ميشود موظف پرداخت ورودي باشد و در ازاي اون هزينه كيسههاي زباله دريافت کنند و در بازگشت اگر كيسههاي استفاده شده را برگردانند، نصف هزينه ورودي به آنها باز گردانده شود. اين كار فرهنگي باعث ميشود كه مردم زبالههايشان را در كوه و بيابان رها نكنند. رئيس جديد محيط زيست بسيار استقبال كردند اما متاسفانه عملي نشد و ايشون گفتند براي پرداخت حقوق محيطبان و استخدام نيروي جديد مشكل داريم. در مرتبههايي كه به كوه نمك رفتم شاهد صحنههاي بسيار زشت و زنندهاي بودم. نميتوانستم باور كنم كه اينقدر راحت اموال مملكت را در روز روشن بر ميدارند. چندين افغاني قوي با دريل چكشي و موتور شارژي به جون كوههاي بي زبان افتاده بودند و آنها را بر كول خود حمل ميكردند و به ماشينهاي بزرگي كه اول جاده منتظر آنها بودند ميبردند. هر مرتبه كه ديدم به محيط زيست گزارش دادم اما باز در مراجعه بعدي شاهد همان صحنه تكراري بودم. ناگفته نماند كه محيط زيست ساختماني نيمه كاره در اول جاده احداث كرده كه به گفته مردم محلي آنجا ٣بار ديوارش را باد برده و دوباره بازسازي كردهاند. اين كوه قدرتي دارد كه كوههاي ديگر ندارند. قدرت جذب گردشگر. گردشگر بومي، غير بومي، ملي و بينالمللي. حتي ميتواند ثبت جهاني هم شود اما متاسفانه افراد كمي دلشان براي اين كوه ميسوزد. توريست كه در خيابانها نميخوابد، غذايش را كه از شهرش نميآورد و يقينا بدون راهنما نميتواند به كوه برود، اينها همه فرصت اشتغال زاييست و بسيار در اقتصاد استان موثر خواهند بود. خوشبختانه تقريبا يك سالي ميشود كه تابلو كوه نمك در جاده نصب شده است اما هنوز هم ورودي جاده كوه نمك نامعلوم هست و حتي يك دور برگردان هم ندارد.
كمي در حق اين پديده طبيعي كم لطفي شده است. نميدانم دليل معرفي نکردن جاذبههاي گردشگري طبيعي از سوی محيط زيست چيست!؟ آيا اين صحيح و منطقي است كه ميگويند؛ اگر در معرض عموم قرار گيرد خراب ميشود !؟ استان بوشهر بسيار زيباست و بسيار جاهاي ديدني زيبايي دارد. متاسفانه جاهاي بكر ديگري وجود دارند كه آنها نيز مخفي ماندند، مثل رود حله، آهوهاي بردخون، جنگل حرا و جزيره نخيلو كه مطمئنا فقط عده كمي فقط اسمشان را شنيدهاند. كتابهاي مصوري نيز در كتابخانه اداره محيط زيست هستند كه مرتب در حال خاك خوردن و گردگيري هستند و تاسفبارترين بخش ماجرا اين است كه عكاسان بومي اجازه ورود به جزيره نخيلو و .... را ندارند اما عكاسان تهراني چندينبار مراجعه كردهاند و از حيوانات و اقسام مختلف پرندگان عكسبرداري كردهاند كه با قيمتهاي ميليوني در سايت خود براي سفارش گذاشتهاند.