bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۳۲۱۷
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۱۷ - ۱۵ فروردين ۱۳۹۵
بامدادجنوب- امین بندری: «ما یه فامیل داریم که خیلی نفوذ داره، خیلی به درد فامیل خورده و همیشه هم سر تلمبه (همون چاهاو یا مزرعه، زمین خلاصه هر چی دوس دارین اسمش رو بزارین) دکتر جمع می‌شن و سی استان تصمیم می‌گیرن. نه ایکه قبلا نفوذ داشته باشه‌ها و یا ایکه کلا آدم سرشناسی باشه، نه اینا اصلا نیسی.»
بامدادجنوب- امین بندری: «ما یه فامیل داریم که خیلی نفوذ داره، خیلی به درد فامیل خورده و همیشه هم سر تلمبه (همون چاهاو یا مزرعه، زمین خلاصه هر چی دوس دارین اسمش رو بزارین) دکتر جمع می‌شن و سی استان تصمیم می‌گیرن. نه ایکه قبلا نفوذ داشته باشه‌ها و یا ایکه کلا آدم سرشناسی باشه، نه اینا اصلا نیسی.»
تو تاکسی داشتم میومدم بوشهر، یه بنده خدایی سر یکی از این ولات‌های دشتستان بزرگ سوار ماشین شد و گفت می‌خوام برم بوشهر. یعنی مانم پرسش نکردیم که کجا می‌خوای بری، خوش خوش دراومه و گفت: می‌خوام برم بوشهر قولم دادنه که سیم کار جور کنن و این چند سطر بالایی هم بخشی از فرمایشات اون حضرت والا بود!!
مو سیل راننده کردم، راننده سیل مو و دوتائیمون سیل طرف کردیم که ریشش رو سه تیغه کرده بود و کت و شلوار نو پوشیده بود و بوی ادکلن تندش بر بوی گازی که سمند حضرت راننده زده بود، می‌چربید و در میان باد بهاری فضا را در خودش برده بود. راننده بنده خدا از بس که هول کرده بود نزدیک بود نرسیده به میاندشت، که بزرگراه یک طرف می‌شه بره تو شکم یه هوو که دوتایی با هم فرمون رو راست کردیم.
گفتم: مردم حسابی اون می‌خواد بره سر کار، تو چته این همه هول کردی نزدیک بی به کشتن بدیمون.

پبرمرد در حالی که رو صندلیش جابه‌جا می‌شد، گفت: نمی‌فهمی بوا، نمی‌فهمی. اگه می‌فهمیدی، تریلی که سهله، می‌رفتی زیر قطار. ایکه ای جوون می‌گه که دارم میرم سر کار و تازه کیف و بند و بساطش رو آورده، یعنی که دیگه سر کاره. راننده در اومد و به اون جوون گفت: چند کلاس سواد داری؟ 
گفت: والله یه چند هفته‌ای که پیل دادمه و دیپلم گرفتمه. 
مو که ماجرا خیلی سیم جالب بی، جفت ری صندلی واگشتم و گفتم: پیل دادی و دیپلم گرفتیه، نکنه الان هم می‌خوای بری شرکت گاز، نفت یا یه پتروشیمی کار کنی؟
گفت: والله این فامیل ما که خوش کلا تو همین حوزه کار می‌کنه و به خاطر نفوذی که داره الان همه برده سر کار و تقریبا دیه بیکاری تو فامیلمون نی. فقط مو مونده بیدم که چند ماه پیش وِ بوا گفته بی که اگه دیپلمشه جور کنه، سیش یه کاری می‌کنم، البته بچه عاموم پی سوم راهنمایی رفته سر کار و برادر زن خوشم برده عسلو راننده لودر کرده!!!
پیرمرد در حالی که آب دهانش قورت می‌داد، ماشین زد کنار و گفت: مرد حسابی ای فامیل شما می‌تره سی یه سیکل و یه دیپلمی کار جور کنه، سی چه ای بچیل مو که یکیشون لیسانس دانشگاه شیراز داره و یکیشون هم فوق لیسانش دانشگاه خلیج فارس، دسشون تو سرشونه و دنبال کار می‌گردن؟ می ای مملکت هاسی به کجا می‌ره که ایقه اوضاع خر تو خر واویده...
راننده که دیه رگ گردنش ورم کرده بود و اوضاع مناسبی نداشت، رفت و آبی به سر و صورتش زد و اومده سوار واوی که بریم، پرس طرف کرد و گفت: این فامیل شما دیه کیه نهاده سر کار؟
بچه بدبخت هم که فکر نمی‌کنه هاسی تو گوش یه روزنامه‌نگار اعتراف می‌کنه گفت: والله مثل ایکه تازه‌یل یه بچه عامه‌ی داشته که قراره واوه بخشدار یه جی، هنی سیم نگفته. ای امروز رفتم و وش رسیدم، پرسش می‌کنم.
پیرمرد که دیه الان نزدیک آبپخش بیدیم، دراومده و گفت: پرسش کن، می‌خوام کنم گور بوام، یعنی می‌خوا بچیل مونه بیله سر کار... گازش و گرفت و دیه تا سه راه باغ زهرا گپ نزه. اون طرف هم می‌خواس بره خیابون سنگی.

نام:
ایمیل:
* نظر: