بامدادجنوب- الهام بهروزی: «آخرین بار کی دیدمت گندم»؛ نمایشی از جنس افسانههای مدرنشده جنوبی است که در جایجای نمایش با بازی غافلگیرکننده بازیگرانش لحظات شیرینی را تجربه میکنید. این نمایش آیینه تمامقدی است از زندگی جاشویی دیار جنوب با طعم سنت و جادوهای موجود در این منطقه که احمد آرام با مهارت و به کمک هنرمندی و خلاقیت بازیگرانش موفق شده به این سنتها و باورهای متروک و گاه نزدیک به زندگیهای امروز، جامه نو بپوشد و طرحی نو در اندازد.
این نویسنده، پژوهشگر و کارگردان تئاتر بیش از آنکه به زشتی و شوم بودن این باورهای غلط و جادوهای کهن توجه داشته باشد، تلاش کرده تا به کشف زیباییهای نهفته شده در لایههای زیرین این سنتها بپردازد. با گرههای کوری که در نمایش تعیبه کرده است، مخاطب را غرق در فضایی میکند که رد سنتها در آن پررنگ است اما به شکلی نو. طراحی صحنه و موسیقی نمایش «آخرین بار کی دیدمت گندم» با بازی روان بازیگران نمایش هماهنگی و همخوانی عجیبی دارد.
این نمایش پویاست و در چندین پرده مدام ذهن مخاطب را به کندوکاو میکشاند، بازی فوقالعاده بازیگران و معماهای موجود در نمایش از آغاز تا پایان نگاهها را به خود میخکوب میسازد، بهطوری که با تمام وجودت کنجکاوانه خواهان رسیدن به پاسخ این معماها هستید. در این نمایش زمانی که گندم (سیمین پورنجار) رو به تماشاگران خطاب به دریا از ناگفتههای درونش سخن میگوید، نوعی پیوند چشمی میان مخاطب و تماشاگر اتفاق میافتد که تاثیرگذاری این نقش را دوچندان میکند.
«آخرین بار کی دیدمت گندم»، نمایشی است که در ذهن مخاطب نوعی ابهام و پیچیدگی را نقش میزند اما با هنرمندی جهانشیر یاراحمدی در نقش «تاها» که دانای کل این نمایش است، تمام این گرهها یکی پس از دیگری گشوده میشود. نقطه کمال این نمایش آنجاست که زشتی و شومی این سنتهای غلط دیده نمیشود و تنها زیبایی آنها را میبینید. سیمین پورنجار بهخوبی در نقش گندم فرو رفته و با بازی قوی و هیجانیاش تصویری از زن خائنی را ارائه میدهد که وجودش آبستن احساسات متنقاضی است و مغزش گنجایش پذیرش این احساسات را ندارد و لحظههای پر از گناه و آلوده زندگیاش را شب یا سیاهی میداند... .
احمد آرام در این نمایش با گریزی محسوس و ظریف جایگاه دریا را در زندگی مردمان این دیار به تصویر میکشد و این نکته را برجسته میسازد که مردم بوشهر همواره به «دریا» چون مونسی رازدار مینگرند و با بیان درونیات خویش به دریا نوعی آسودگی و آرامش را تجربه میکنند.
نمایش «آخرین بار کی دیدمت گندم» به نویسندگی و کارگردانی احمد آرام است و عباس جوادی، ماندانا احمدیشکریفرد، جهانشیر یاراحمدی، سیمین پورنجار ، عباس بارونی، امین زندهبودی، احمد چاهکوتاهی و ناهید ثناگو در این نمایش به ایفای نقش میپردازند. دیگر عوامل این نمایش عبارتند از: ماندانا احمدی شکریفرد (دستیار کارگردان)، جواد صداقت (طراح صحنه)، کریم آبادی (ساخت موسیقی)، مزدک زنگویی، مهدی جلالیسروستانی، کریم آبادی، احمد حیاوی، سیدحامد هاشمی و شیرین محمدیان (نوازندگان)، ماندانا احمدی و الناز پورمحمد (طراح لباس)، مریم کمالیان، رضا ریشهری، پوریا بهرامنژاد، محسن خرمایی، علی فریدنیا، حسین حیدرپور (عکاسان)، پوریا بهرامنژاد (طراح پوستر)، حسین مظفری و سهیل عباسی (نور) و شیرین محمدیان (تبلیغات و مدیر رسانهای).
این نمایش از چهارشنبه 22 اردیبهشت در پلاتوی استاد صغیر بهروی صحنه رفت و تا یکم خردادماه (شنبه) اجرا خواهد داشت. در این زمینه گفتوگویی را با احمد آرام و جهانشیر یاراحمدی صورت دادیم که در ادامه میآید.
کارگردان نمایش «آخرین بار کی دیدمت گندم» در گفتوگو با بامداد جنوب گفت: در این نمایش شما با سه عنصر روبهرو هستید؛ 1) افسانههای دریایی بومی بوشهر، 2) داستان و 3) سبک و ژانر رئالیسم جادویی. ما در این نمایش تلاش کردیم تا تلفیقی از سنتهای غلط، افسانه و داستان را در یک ژانر خاص ارائه بدهیم، برای اینکه برخی از این سنتها غلط هستند که باعث میشوند مردم بهاشتباه به سمت و سویی بروند که درست نیست. در واقع این نمایش از سنتهای غلط صحبت میکند، سنتهایی که باعث از هم پاشیدن خیلی از زندگیها میشوند.
احمد آرام با بیان اینکه تم نمایش «خیانت» است، در این نمایش موجودی بهدنیا میآید که دندان دارد و مردم میگویند که نحس است و دختر «منمنداس» است، افزود: همین دیدگاه اشتباه باعث میشود که ستمهای زیاد به او شود؛ ستمهایی که این دختر را به مرگ نزدیک میکند.
وی با اشاره به اینکه درست است که ما در این نمایش به جادوهای و سنتهای غلط اشاره کردیم اما نباید فراموش کنیم که این سنتها ریشههای زیباشناسی خاص خود را دارند، خاطرنشان کرد: این سنتها وقتی در ادبیات دراماتیک و داستانها وارد میشوند، بهطور غیرمستقیم به آنها اشاره میکنیم اما بهطور مستقیم زیباییهای آنها را بیرون میکشیم، چون همه این سنتها داستانهایی هستند که مردم خلق کردهاند اما ما میگوییم که این سنتهای غلط نوعی زیبایی دارند که سعی کردیم آنها را نمایش دهیم. در دیار جنوب از دیرباز نفرینهایی نظیر پاشیدن آب مرده روی شخصی، سوزن زدن به صورت عروسک و ... هست که بخشی از این سنتهای غلط است اما همین سنتهای غلط و نفرینها وقتی اجرا میشوند، زیبا از آب درمیآیند و فضای کار ما را محکمتر میکنند.
آرام در خصوص انتخاب بازیگران این نمایش گفت: بازیگرانی را که تشخیص دادم در این نمایش میتوانند موفق باشند، انتخاب کردم اما خیلی برای نقش گندم وسواس داشتم و در نهایت سیمین پورنجار را انتخاب کردم و از همان آغاز میدانستم که بازیگری است که در روند تمرین میتواند کار فوقالعادهای را انجام دهد و دیدید که چقدر انرژی و بازی تاثیرگذاری داشت.
این نویسنده و پژوهشگر هماستانی با بیان اینکه ما برای این نمایش حدود پنج تا ششماه تمرین کردیم و انشاءالله فیلم نمایش را برای حضور در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر به دبیرخانه این جشنواره ارسال خواهیم کرد، یادآور شد: من در این نمایش دنبال انتقال پیام نبودم، چراکه اعتقاد دارم مردم خودشان پیام نمایش را از درون آن بیرون میکشند. ما در این نمایش «خیانت» و سنتهایی را به تصویر کشیدیم که ما را از پا در میآورد و اگر میخواهیم در زندگی مدرن امروزی خوب پیش برویم، باید زیباییهای این سنتها را ببینیم نه نکتههای منفی آنها را.
احمد آرام با اشاره به اینکه برخی از هنرمندان و نویسندگان افسانههای بومی جنوب را بهطور مستقیم وارد نمایش میکنند، این اشتباه است، تصریح کرد: ما باید برداشتهای خود را از این سنتها نشان بدهیم، این سنتها را مدرن، آنها را به همان شکلی که است، نمایش ندهیم، چراکه مردم این داستانها را میدانند و بهتر از هر هنرمندی میتوانند آن را تعریف کنند اما وقتی این سنتها پالوده و مدرن شوند، از زاویههای گوناگونی به آنها نگاه میشود و تفسیری مختلفی از آنها صورت میگیرد، در نتیجه این پژوهشها بدنه ادبیات نمایشی ما محکمتر میشود. بنابراین ما باید در زمینه افسانههای جنوب و سنتهای بومی مطالعه و پژوهش کنیم، چراکه بوشهر شهری است که امکانات فرهنگی آن گسترده است، ما باید در این مسائل پژوهش و کندوکاو کنیم و اصولا جنوب ایران مملو از داستانها و افسانههای فوقالعاده زیباست که باید آنها را پیدا و به پتانسیلهای آنها توجه کنیم و وقتی آنها را خوب شناختیم میتوانیم از آنها بهرهروی کنیم.
وی در ادامه افزود: از 15 یا 16 سالگی بود که در حوزه فولکور بوشهر کار کردم و هنوز هم درگیر پژوهش در این حوزه هستم و یک زمانی این سنتها را به همان شکل خودشان نشان میدادم اما از وقتی که کتابهایم را چاپ کردم و این افسانهها وارد داستانهایم شدند، سعی کردم آنها را تغییر بدهم، زیرا کسانی که علاقهمند به فرهنگ شهرشان هستند، معمولا گامهای استواری را در راستای شناخت ویژگیهای این سنتها برمیدارند.
کارگردان نمایش «آخرین بار کی دیدمت گندم» با بیان اینکه خوشحال میشوم که تئاتر بوشهر همیشه روی صحنه باشد و این چراغ خاموش نشود، در خصوص اینکه چرا زمان اجرای نمایش تنها به چند روز محدود شد، گفت: چون خردادماه فصل امتحانات است اما احتمال دارد بعد از پایان امتحانات دوباره این نمایش در تئاتر شهر به روی صحنه برود.
جهانشیر یاراحمدی که در این نمایش نقشی کلیدی و ماندگاری را بازی میکند، در مورد شخصیت «تاها» به بامداد جنوب گفت: همانطور که دیدید در نمایش «آخرین بار کی دیدمت گندم» نقشی را بهنام «تاها» بازی میکنم. تاها شخصیت گنگ و مرموزی در قصه نمایش است که در واقع دانای کل قصه است و از تمام ماجراهای پیشآمده آگاهی کامل دارد و به همین خاطر نیز گرههای داستان را او با دیالوگهای صحنههای پایانی برای مخاطب روشن میکند. «تاها» شخصیتی است که در عین سادگی پیچیده است و در عین پیچیدگی، ساده.
این پژوهشگر هماستانی در پاسخ به این پرسش که چه عاملی پیوند میان افسانه و واقعیت را در این نمایش زیباتر کرده است، افزود: هنر نویسنده و نوع نگاه و زاویه دیدش از سویی و اندیشه بازآفرینی و زایش دوباره یک افسانه بومی از سوی دیگر به گمانم سبب خلق این اثر شده است، در واقع قرار است این اثر سرآغازی باشد برای تئاتر«مکتب جنوب» که خلق آثار نو با نگاهی به آداب و آیینها و فرهنگ قومی و بومی را تحت پوشش قرار میدهد. پیوندی که شما بدان اشاره کردید، در واقع سیالیت ذهن نویسنده در خواب و بیداری یا به عبارت بهتر، شب و روز است و این خود اشارت روشنی است به شیوه نگارش که همان رئالیسم جادویی است.
یاراحمدی در پایان خاطرنشان کرد: معمولا نقشهایی را که بازی میکنم، اجازه میدهم خودش خلق شود و پا به عرصه بگذارد. بهعنوان نمونه، برای این نقش بعد از بحث مفصل با کارگردان و نیز تحلیل متن، شروع به تست زدن در پیش روی کارگردان در جلسات متعدد کردیم و این نقش را صیقل دادیم. آنچه شما الان روی صحنه میبینید، نتیجه تلاش بسیاری از دوستانی است که اکنون دیده نمیشوند، خلاصه اینکه من با تجربه به این نتیجه رسیدهام که باید اجازه داد نقش خودش در وجود بازیگر متولد شود.