حشمتالله جعفري:
یکم. این روزها آسمان سیاست کشور باز «مه آلود» شده است، انتخاب بين محمدرضا عارف و علی لاريجاني براي رياست مجلس چنان اهميت يافته كه بعضي آن را به انتخاب بين ديسكورز (گفتمان=discourse) و آنتي ديسكورز (ضد گفتمان = antidiscourse) تشبيه كردهاند. فارغ از مزيتهاي شخصي اين دو تن، اگر بگوئیم كه اين تشبيه هم درست باشد، باز توجيه منطقي براي اين ابهام و «مه آلودگي» نيست. تو گویی این «مه آلودگی» خصلت دیرینه و یکی از اُبژههای (اُبژه=object) معنابخش سیاست در ایران شده است.
این «مه آلودگی» نه از تکثر معنا و فراوانی اُبژههای سر برافراشته برای میدانآزمایی است. بلکه محصول «کم بودگی» و ابتذال معناست. از ديد نگارنده اين سطور گفتمان ذات سياست است. متاسفانه عدهای قلیل كه با امکاناتی کثیر چون گزمگان به جان اُبژهها و واژههاي گفتماني در فضاي سياست افتاده بودند و مانع از بهميان آمدن گفتمان شدند. همچنان بر روال ماضي بر اريكه بنشستهاند و واژه و اُبژه را محبوس خويش كردهاند. هر چند در آغاز ستیزشان تنها با سوژهها (سوژه = subject) بود. لیکن امروزه روز، از پس گریز و غیبت سوژههای قلمدار، اُبژهها نیز پردهنشینی پیشه کردهاند و گریزپایی. این غيبت و گريز موجب قوت بيشتر اين نوگزمگان گرديده است. تا جايي كه حتي هوس جانشيني «عَلَم» بر جاي «قلم» را نيز در سر پروراندند و به همين منظور سوژههاي قلمدار را كه در كنار اُبژه و واژه برسازنده گفتمان سياستند خانهنشين و سوژههاي عَلَمدار را جانشين كردند.
زيرا بُن مايه محافظهكاران در جهان از آغاز رجحان علمداري بر قلمداري بوده و هست. برهمگان مبرهن است. که فضای برساخته علمداران هرگز سیاست نبوده و نیست. در فضای برساخته آنان اشتلم و درشتی به کارآید. در حالیکه فضای برساخته سوژههای قلمدار نرمی و گرمی است. که علاج کار سیاست است. «ظریفی» به ظرافت با نرمی و گرمی کار دوصد «سرهنگ» میکند. امروز نیاز اولیه کشور و نظام بازگشت امر سیاسی به ساحت رسمی قدرت است. این اتفاق نخواهد افتاد مگر با بازگشت سوژههای قلمدار (اعم از متخصیصین دانش سیاست، علم الاجتماع و سیاستمداران) به درون فضای حکومت و نشستن بر کرسیهای رسمی برساخته سیاست. هرچند تجربه 14ساله حضور اصولگرایان در حکومت با نگرشی سنگری به مناصب قدرت برای بازگشت امرسیاسی معضل و مانع بزرگی است. لیکن با عنایت و اتکاء به سرمایههای اجتماعی و همکاری نخبگان آگاه کشور و دلسوزان نظام در هر دو جناح راست و چپ؛ و مخصوصا با حمایتهای رهبر معظم انقلاب که از آغاز این حرکت چه در هنگام انتخابات سال ۹۲ و چه در قضیه برجام -که اگر نبود حمایتهای هوشمندانه ایشان از این حرکت، امکان تداوم و تسری نداشت – میتوان باتدبیری مناسب از این مانع نیز عبور کرد. البته این عبور قطعا برای بعضیها که عادت به مردم سالاری ندارند، سخت و دردآور است. بعضیهایی که متاسفانه در درون دولت نیز نفوذ کردهاند و حضور دارند. بعضیهایی که با تحلیلهایی بیمایه در تلاشند. نقش حامیان اصلی دولت در پیروزی را کم و بیارزش جلوه دهند و به خیال خام خود با ایجاد دو قطبی مجددی، باز «کلیپي»، «کلید» کار فروبسته آنان میشود و مردم دلبرانه در برشان میگیرند. بدون آنکه دیگر کلیدباز و یارانش را به کلیپساز و هوادارانش نیازی باشد. زهی خیال باطل که اینان در سر پروراندهاند! گمان نمیکنند که با این تحلیلهای بیمایه موجب دوری مردم از آقای روحانی و حتی نظام خواهند شد؟
حواسشان نیست که بیتوجهی به آرای شفاف و حاوی پیام مشخص مردم پایتخت بیتوجهی به آراء تمامی ملت ایران است؟! طبق بررسیهای جامعه شناختی که به عمل آمده، مردم تهران گروه مرجع ارزشهای کشور در تمامی وجوه متصوره اعم از اقتصاد، سیاست و اجتماع هستند. تهرانیها عارف را میخواهند. امیدوارم سمنانیان نیز حواسشان به این مهم باشد که ترسم بر این منوال که عزیزان میروند چنان شود که نه از تاک نشان باشد و نه از تاک نشان.
دوم. از آغاز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲در بطن جامعه و نیز در ساحت عمومی آن، خبری پخش شد. اگر همت کنید مردانی آمدهاند. به قصد گشودن در «صندوق پاندورا» و نجات امید. در این میان برای آن کس که بیشتر از امید گفته بود و از آن نشانی میداد (حتی کلید صندوق را هم نشان داد) شرایط مهیاتر شد. عارف به استعفاء رفت تا مبادا بگویند مانع کلیددارشد. کلیپساز هم کلیپی ساخت به هوای کلید امید. اما افسوس، از پس فردای پیروزی و تشکیل کابینه، اندک اندک، یاران کلیپساز به حاشیه رفتند و کسانی چهره شدند که شاید خواب کرسیها هم برایشان آرزو بود. یا چنان پیر و فرتوت بودند که صدارتشان توهم مینمود و یا چنان دور از میدان که کرسینشینیشان تمسخر. لیکن اتفاق آن افتاد که نبایست. پیران فرتوت زمامدار شدند و «دوران» دیروز یاران خان امروز گشتند. کلید گم شد. کلیپساز ممنوع التصویر اما عارف زود دانست که خوان این خان نه برای اوست و کلید این کلیددار به هر قفلی هم بخورد به قفل صندوق پاندورايي که امید در آن محصور است نمیخورد. پس خود آستین بالا زد و از شهریور ۱۳۹۲ کار انتخابات مجلس آتی را شروع کرد. خوب هم شروع کرد، یارانی گرد آورد و همواره هم از دولت حمایت کرد. بدون کوچکترین خواستهای. در تلاش شد تا که فضای عمومی را با فرا خواندن سوژههای قلمدار پر واژه و پر اُبژه کند. واژههایی که بهواسطه تنگنظریها، بدبینیها و کژفهمیهای عدهای قلیل در ساحت رسمی قدرت ذلیل شده بودند که این خود خسرانی بود عظیم دامنگیر کشور و انقلاب. دوباره واژهها آغازیدن گرفتند.
لیکن افسوس که آن عده قلیل در پس این سالیان سنگری عظیم ساخته بودند. آن گزمگان هر چند در میدان واژه شکست خورده بودند. لیکن گلوی ابژهها همچنان در دستشان بود. زیرا که سوژههای قلمدار همچنان رمیده بودند و تا سوژههای قلمدار رمان باشند و گوشهنشین. ابژهها نیز گریزانند و ناپیدا. میدان معنا هم تهی از ابژههای توانمند معنابخش. یا که در میدان شاهد چنان ابژههای نحیفی خواهیم بود که چون خمیربازی کودکان در دست گزمگان بازیچه گردند تا که مبادا گفتمانی شکل گیرد.
علیرغم اینکه دراین چند ساله رهبر انقلاب بارها تاکید کردهاند بر لزوم توجه ویژه به گفتمان و گفتمانسازی، لیکن متاسفانه در آسمان رسمی سیاست به لحاظ تعدیات و زیادهخواهیهای اقلیتی سیاستنشناس ضدگفتمان بنشسته بر بعضی کرسیهای برساخته برای ابژهکشی مانع از بازگشت امر سياسي و امر گفتماني به فضاي رسمي قدرت ميشوند. با به ميدان آمدن ابژهها و سوژههاي گفتماني مانند ابژهها و سوژههاي گفتمان اصلاحات در قالب كلان گفتمان انقلاب اسلامي است كه ميتوان شاهد باز شدن صندوق پاندورا و رها شدن اميد در فضاي زندگاني باشيم اما بر دلسوزان و عُقلاي هر دو جريان است كه آستين افشانند تا كه سوژههاي قلمدار گفتماني امان بينند و به ميدان آيند چون اگر نه اين شود ترس آن است كه آن گزمگان ناروا بنشسته بر كرسيها بيهيچ بُنمايه گفتماني دمار از مايههاي گفتمان كلان (گفتمان انقلاب اسلامي) هم درآورند. اينان چنان در سرزمين واژهها تركتازي ميكنند كه گويي مولفان گفتمان انقلاب اينانند نه خون دل خوردهها و زندان رفتههايي چون رهبر انقلاب و آيتالله هاشمي و... اين دسته از آغاز بر آن بودند كه هر واژه كه نه به ميلشان است ممنوع شود و متروك. ليكن چون زورشان بر واژهها نرفت ترفندي دگر آغازيدند. تهي كردن واژه از معنا. يا كه انحراف مدلول از دال خويش. يكي از اين واژههاي مدنظر حضرات «اصلاح طلبي» بود. متاسفانه از اواسط سال 1392 (بلكه هم پيشتر) شاهد همراهي بعضي از اعضاء و نزديكان دولت و حتي بعضي مدعيان اصلاحطلبي با اين دسته هستيم. اينان به صرافت افتادند. حاليه كه مردم به اصلاحطلبي تمايل دارند و چكشكاريهايشان بر تن اين الماس موجب ارج بيشتر آن ميشود واژه را رها كنند ليكن جعل در مصداق كنند. تجربه «الهه راستگو» به مذاقشان شيرين آمده بود براي اينكار رژيم حقيقت و انگيزاسيون «فتنه» راه انداختند. سوژههاي قلمدار مرتبط و نامرتبط را رماندند كساني كه حتي كوچكترين ربطي به 88 نداشتند را گير دادند. همزمان نزديكان خود را از زير لايههاي متاسفانه متخلخل اصلاحطلبان عبور دادند تا كه شايد طرح و تلاش دكتر عارف شكست بخورد و آنان شادمانه جشن پيروزي گيرند غافل از اينكه نشنيدن صداي مردم همان بريدن شاخهاي است كه خود نيز برآن نشستهاند.
دوستان عزيز! عارف و اصلاحات، راه رشد و نمو درختي است كه همگان بر آن نشستهايم. گفتمان اصلاحات گفتماني ذيل گفتمان كلان انقلاب اسلامي است. ومقوم آن، گفتمانها را بايد شنيد نشنيدن و نشناختن گفتمانها عواقب سنگيني براي گوش بستگان دارد وقت آن است كه پنبه از گوش درآريد و دست از رندي بشوييد و با مردم همراه شويد. رياست عارف بر مجلس سود هر دو جريان است مردي اعتدالي، مورد وثوق رهبري، منتخب اول مردم پايتخت، محبوب ملت با مشي اصلاحطلبانه موجب آرامش فضا و امنيت قضا خواهد شد. دوستان! منافع ملي و منافع نظام حكم به اين صلح ميكند. آستين افشانيد. كه وقت است آستين افشاندن.