بسیاری به کشور به چشم غنیمت جنگی نگاه میکنند، غنیمتی که به دست آنها افتاده تا فقط و فقط کاسبی کنند، این لب مطلبی است که به ذهن متبادر میشود. در ادامه سلسله سرمقالههایی که در طول دو روز گذشته در این ستون نگاشته شده، امروز به موضوع مهمی بنام منفعتگرایی جمعی اشاره میکنم تا شاید مساله برای آنهایی که فکر میکنند کشور غنیمت جنگی است، روشن شود.
بنده خدایی تعریف میکرد که یک ایرانی در لندن تجارتخانهای داشت که یک انگلیسی هم در آن کار میکرد. این تاجر ایرانی یک روز صبح زود با کارمند انگلیسی خود و متن استعفایش مواجه میشود. دلیل را که میپرسد جواب میگیرد که در طول چند وقتی که اینجا کار میکردم، خیلی تلاش کردم صرفهجویی را به شما یاد بدهم، اما شما لامپهای زیادی را روشن میکنید، آب زیادی مصرف میکنید و اتاق را همیشه بیش از اندازه گرم نگه میدارید، شما دارید به بنیانهای کشور من ضربه میزنید و من نمیتوانم پیش شما کار کنم.
کاری به صحت و سقم این روایت ندارم، هدف پیامی است که در این روایت نهفته است. نگاه مصرفگرایانه و اصرافگرایانه ما به مسائل چنان چندشآور شده که گاهی اوقات یادمان میرود همه در یک کشور زندگی میکنیم. یارانه میدهند، همه در صف هستند، مرغ گران میشود همه ردیف شدهاند، کافی است پفک دو روز کم شود، قاچاق آن راه میافتد،در تابستان دمای اتاق آنقدر سرد است که زیر پتو هستیم یا در زمستان آنقدر گرم که با لباس زیر میگردیم. وقتی پست یا سمتی میگیریم چنان حریصانه با آن برخورد میکنیم که یک اشغالگر با کشور دیگر رفتار نمیکند، وقتی کاری دستمان است چنان آن را میپیچانیم که نفر بعدی بههیچ عنوان نتواند بیاید یا اگر آمد دو روز هم جرات ماندن نداشته باشد.
این نوع نگاه و این رفتارهای اشتباه که در آن وطندوستی، منفعتگرایی جمعی و کمک به کشور در آن وجود ندارد، میتوانند نه تنها امروز ما، بلکه آینده فرزندانمان را هم ویران کنند. اینکه فردی دنبال پورسانت هر کاری است و برای هر اقدام خود ویژهخواری میکند، فامیلبازی میکند و چشم ندارد پیشرفت دیگران را ببیند، این میشود که در همه مسائل گرفتار درجا زدن هستیم.
واقعیتهای دنیای پیرامونی ما این مساله را ایجاب میکند که اول به ایرانی بودن خود افتخار کنیم و بعد هم به مسوولیتهای اجتماعی بهعنوان یک فرد ایرانی عمل کنیم. این مسوولیتها ابعاد بسیاری دارد و از کوچکترین کار که همان نریختن زباله در شهر است تا سختترین کارها که شاید کارگری در بدترین شرایط آب و هوایی باشد، را شامل میشود. بدون شک راه رسیدن به کمال مطلوب داشتن شخصیت ملی است تا زمانی که این شخصیت پیدا نشود و نتوانیم خودمان را برای حال و آینده آماده کنیم، گذشتهای که آیندگان از ما خواهند ساخت همانند دوره قاجار و پهلوی است و یا شاید هم چیزی بدتر و زشتتر.
در استان بوشهر هم ما باید دنبال الگوهای جدیدی برای خودمان باشیم تا بتوانیم استانی بسازیم که شایسته مردم آن باشد، فکرمان سالم باشد و یاد بگیریم که قرار است در کنار هم برای سربلندی کشورمان و نه پر کردن جیبمان کار کنیم.