بامدادجنوب: ادبیات پارسی دوران پر فراز و نشیبی پشت سر گذاشته است و آنچه این ادبیات فاخر و ریشهدار را از گزند حوادث و دسیسهها حفظ کرده است، وجود ادیبان و شعرای صاحبسبک و اندیشمند بوده، شاعرانی نظیر فردوسی، عطار، سعدی، مولانا، حافظ، جامی و... از قرنها پیش با خلق دفترها و مجموعههای شعری و ... کوشیدند تا ادبیات پارسی را از ورای تمام حوادث ویرانگر تاریخی نظیر حمله اعراب و بعدها یورش مغولان به ایران و بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله به آیندگان این دیار بسپارند.
بنابراین نقش نگارندگان تاریخ کهن و نویسندگان و شعرا این سرزمین را در حفظ و معرفی ادبیات و تمدن پارسی نمیتوان انکار کرد اما در این میان نمیتوان کار هیچکدام را بیعیب و نقص دانست ولی در اینجا آنچه حائز اهمیت است، این است که بسیاری از رویدادها و اتفاقات، شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع و همچنین افکار حاکم بر آن جوامع را از طریق همین آثار بهدست میآوریم که گاه بهدلیل تعصب و حب و بغضهای نویسنده از حقیقت فاصله گرفتهاند اما با وجود همه اینها ادبیات غنی پارسی همچنان درخشید و همپای گذر قرون به ما میراثداران کنونیاش رسیده است. سیروس نیرو از نسل شاگردان نیما یوشیج حرفهای زیادی درباره تاریخ ادبیات و شاعران دیروز و امروز دارد. وی در این باره میگوید: خارجیها و امریکاییها به ما رسوخ کردند و پدرمان را درآوردند. فرهنگ و ادبیات ضامن تمدن است و الان که وضعمان اینگونه است، برای این است که ادبیات و فرهنگ نداریم.
به گزارش ایسنا، وی که از شاعران سالهای دور است که محضر نیما را درک کرده است. بهتازگی کتاب «گنج مراد؛ شرح غزلهای حافظ»» را منتشر کرده است. پیشتر هم کتاب «نیما» را منتشر کرده بود که البته میگوید: بهدلایل نامعومی در کتابفروشیها توزیع نشد. در حال حاضر، در آستانه 88 سالگی در خانهاش مشغول تحقیق و پژوهش است و کتابهایی هم آماده انتشار دارد. حرفهای زیادی درباره تاریخ ادبیات دارد و معتقد است تاریخ ادبیات ایران پر از حرفهای ناراست است.
نیرو با بیان اینکه من دو گره مهم ادبیات ایران را باز کردهام؛ یکی حافظ، یکی نیما. درباره حافظ با کاری که در کتاب «گنج مراد» انجام دادهام، معتقدم دیگر حافظ تمام شده و کاری نمانده که روی حافظ انجامنشده باقی مانده باشد، گفت: قرآن را 25 بار از ابتدا تا انتها خواندهام، بسیاری از نسبتهایی که به عربها میدهند، درست نیست. تولستوی میگوید: «وقتی فرهنگ و ادبیات و شعر و هنر یک مملکت درست شد، این فرهنگ ضامن تمدن بهتر آن مملکت میشود». در عربستان هم همینگونه بود که آنها در مدت 70 سال توانستند هم ایران را شکست دهند و هم رومیان را. این پیروزی بهخاطر رشد فرهنگیشان بود. اعراب از راه ابریشم به قسطنطنیه و اروپا میرفتند، آنها حدود 800 سال بزرگترین امپراتوری را داشتند و بعد هم امپراتوری عثمانی روی کار آمد. پس اینها که میگویند، اعراب فلان و بهمان بودند، تهمتهایی است که در اذهان مردم جا گرفت. در تاریخ دروغهای زیادی وجود دارد. اعراب دنیا را با دو چیز گرفتند؛ یکی النظافه من الایمان و دیگری اینکه فرقی بین سیاه و سفید نیست.
وی درباره بسیاری از شاعران هم نظرات خاصی دارد و میگوید: همه شاعران اوایل کارشان شعرهای خوبی گفتهاند اما وقتی کارشان رونق گرفته، شعرهایشان ضعیف شده؛ مثل اخوان ثالث یا مولوی. به نظر من مولوی یکی از شاعران شفاهی است و بعضی وقتها شعر مولوی بسیار نزول میکند، بهعنوان مثال در این شعر: «آن غریبی خانه میجست از شتاب/ دوستی بردش سُوی خانه خراب/ گفت او این را اگر سقفی بُدی/ پهلوی من مر تو را مسکن شدی/ هم عیال تو بیاسودی اگر/ در میانه داشتی حجره دگر» تمام شعر مزخرف و پر از اشتباه است. برای اینکه مولوی در این زمان دیگر خسته شده بود. یکی دیگر از این شاعران سنایی بود. سنایی هم شاعر شفاهی بوده. با خیام بد بود. اصلا دشمن قسمخورده خیام بود. میرفت در خانه خیام و میگفت: «تو را بس ناخوش است آواز لیکن اندرین گنبد/ خوش آوازت همی دارد صدای گنبد خضرا...» همه شاعران همینطور هستند. توللی هم همین گونه بود. اصلا کم شاعری پیدا میشود که تا آخر کارش خوب باشد.
این شاعر درباره نقش و جایگاه فرهنگ در بین ملتها نیز معتقد است، ببینید هر مملکتی برای خودش فرهنگی دارد. مثلا نویسندگان کتابهای «خشم و هیاهو» یا «صد سال تنهایی» نوبل گرفتند، برای اینکه اینها با هم فرق دارند. هرکدام هم از یک فرهنگ آمدهاند. چون فرهنگ اینها با هم فرق دارد. حرف نیما هم این بود. حالا یکی از این شاعران جوانتر عروض بلد نیست. اصلا نمیدانند شعر چیست. فرهنگ ایرانی میگوید باید وزن عروضی را رعایت کرد. الان دیگر کسی شعرهای فروغ فرخزاد را نمیخواند. چون از این بدترش آمده و آنها را میخوانند! ببینید حافظ میگوید: «میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی خویش/ از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت» شما با چکش هم نمیتوانید جای غیرت هیچ چیزی دیگری بگذارید ولی در شعرهای اینها بهجای هجوم واژه جنگ را بگذار، هیچ فرقی نمیکند. اینها اصلا نمیدانند، تحکیم ابیات یعنی چه. نیما گفت شعر باید به نثر نزدیک شود. اینها گفتند نثر به شعر نزدیک شود. اگر چیزی در ایران باشد و خود ایرانیها آن را گسترش دهند، جواب میدهد.
نیرو میگوید: ادبیات کانون و موجب تمدن است. کشوری که ادبیات نداشته باشد، تمدن ندارد. وقتی میگویند کتابها نباید چاپ شود، همین میشود. من الان سر پیری دارم کتابهایم را چاپ میکنم که دیگر کسی هم نمیخواند. همه مردم سرشان در موبایلهایشان است.