bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۴۸۵۰
تاریخ انتشار: ۴۹ : ۱۳ - ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
فردا روز خبرنگار است، اما می‌خواهم امروز چند نکته‌ای را در این مورد بنویسم. روزنامه بامداد جنوب آرام آرام به شماره 450 خود می‌رسد، عدد و رقمی که شاید در طول 18ماه، باور کردنش آن هم در بوشهر سخت باشد.
کریم جعفری: فردا روز خبرنگار است، اما می‌خواهم امروز چند نکته‌ای را در این مورد بنویسم. روزنامه بامداد جنوب آرام آرام به شماره 450 خود می‌رسد، عدد و رقمی که شاید در طول 18ماه، باور کردنش آن هم در بوشهر سخت باشد. در طول 18 ماه به معنی واقعی کلمه با خبرنگار سر و کار داشته‌ام و تلاش کرده‌ام به‌عنوان یک سردبیر، به خبرنگارهای روزنامه نگاه حرفه‌ای بدهم. حوزه‌های خبری در بامداد جنوب از هم منفک است، اما جدا نیست، صفحه آرایی روزنامه یک هارمونی تمام عیار دارد، اما در محتوا متفاوت است، صفحه‌های یک روزنامه از هم متفاوت می‌شوند اما تلاش‌مان این است که خسته‌کننده نشوند.

با این وجود در طول 18 ماهی که بامدادجنوب را سردبیری می‌کنم، نکات متعددی ذهنم را آزار داده است، نکاتی که هر از چندگاهی دلم می‌خواهد بنویسم، اما دستم به قلم نمی‌رود. از نگاه اجاره‌ای، رهنی، وقفی و هبه‌ای به روزنامه‌نگار بدم می‌آید، نگاهی که برخی از روسا و مدیران دارند و فکر می‌کنند رسانه‌ها نوکر بابایشان هستند. برخی‌ها آن اندازه دماغشان بزرگ شده که حتی جلوی پایشان را هم نمی‌بینند و چون چهار ریال پول دستشان است، فکر می‌کنند روزنامه‌نگار باید مجیزشان را بگوید و البته این تقصیر برخی از دوستان عزیز ماست که به جای کار رسانه‌ای.... 

این چند کلمه آخری را ننوشتم چون دوست ندارم دوستانم را ناراحت کنم. دوستی داریم که نشریه‌ای دارد، خودش هست و خودش. یک نفر هم وسط هفته اگر آگهی داشته باشد برایش چهار صفحه را می‌بندد و با عکس این آقا و آن خانم می‌رود چاپخانه و کسی هم روی دکه قیافه‌اش را هم نمی‌بیند، اما بیش از همه ما ادعا دارد و مدعی رسانه‌ای بودن است. آقای انتظامی معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در جلسه‌ دو هفته پیش خود در تهران با مدیرکل‌های ارشاد گفته بود که رسانه‌های با چهار پنج نفر نیرو را به‌عنوان رسانه به رسمیت نمی‌شناسد.... 

چند کلمه بعدی را هم نمی‌نویسم تا باز هم حرمت نگه دارم. فردا روز خبرنگار است و دو خط هم برای خبرنگارانی که در جنگ‌ها کشته می‌شوند، فحش می‌خورند، متهم می‌شوند و اهل کاسبی نیستند، می‌نویسم. دوست خبرنگار سوریه‌ای دارم که برای پوشش خبرهای جنگ دو سه بار زخمی شده است. اسمش احمد علی و فعالیت خوبی هم دارد. بعضی وقت‌ها دو سه روزی پیدایش نمی‌شود. وقتی ازش می‌پرسم کجا بودی؟ پاسخش خیلی ساده است، هیچ‌جا، خسته‌ام، خسته‌. این خستگی را حتی در کلام احمد هم می‌توان یافت چرا که پنج سال است به‌جای گزارش از دستاوردها، موفقیت‌ها، جشن‌ها و هنرها دارد از جنگ و خونریزی و ویرانی در کشورش گزارش می‌دهد.... 
ما هم در استان‌مان وقتی می‌خواهیم از دستاوردهایمان گزارش بدهیم نمی‌دانیم آن حرف‌های مفت پارسال در استانداری را یادمان بیاید که کاسب‌کارها می‌خواستند با پتک سراغمان بیایند یا اینکه محبت‌هایی که مدام از تهران به‌گوشمان می‌رسد. بهتر است فعلا زبان در کام گیرم و حرفی نزنم که این روز خبرنگار بیش از آنکه روز بچه‌های خبرنگار باشد، روز مدیرانی است که با یک کارت هدیه 50 تومانی می‌خواهند همه چیز را بخرند. ما تا تخصصی شدن، حرفه‌ای شدن و حرف حساب داشتن خیلی فاصله داریم و این فاصله به سادگی قابل طی شدن نیست و اراده می‌خواهد. 

نام:
ایمیل:
* نظر: