bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۴۹۳۸
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۲۱ - ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
دیروز براتون نوشتم که هم تکریم شدیم... نمی‌دونم خوندید یا نه. پریشب نمی‌دونم اثر این حرف‌های سردبیر ما بود که عرش تهران به صدا در آمد و حضرات آقایان به مرغی و منوپادی و فلش و پاوربانکی ملت رو به خانه معلم‌ها بردند، یا این‌که واقعا برای این جماعت سالی یک روز، باید همین کار را کرد.
دیروز براتون نوشتم که هم تکریم شدیم... نمی‌دونم خوندید یا نه. پریشب نمی‌دونم اثر این حرف‌های سردبیر ما بود که عرش تهران به صدا در آمد و حضرات آقایان به مرغی و منوپادی و فلش و پاوربانکی ملت رو به خانه معلم‌ها بردند، یا این‌که واقعا برای این جماعت سالی یک روز، باید همین کار را کرد.
حالا هر چه گشتم که کجاش تکریم خبرنگاران بود، نفهمیدم. اول که اون مشاور پیر تو یه جایی به این همکارای ما گفته بود که دروازه باز بوده تا هر که می‌خواد بیاد، بعد هم این همکار ما براش شاهد آورده بود که به فلانی تلفن کردید، که منکر می‌شه تا فلانی میاد و می‌گه به من گفته بودند.... 

خلاصه اوضاعی بوده واسه خودش. نمی‌دونم چرا عکساش درست منتشر نشد. فقط دیدم که این خلف بیچاره همچین زیر دوربین را گرفته که انگار می‌خواد رکورد المپیک را بشکنه، گفتم الان که خلف و حسین دست به دست همدیگه دادن و یه 500تا عکسی از این جلسه پربار منتشر کردن که نگو. اما هر چه گشتم کمتر یافتم. البته این‌که فرموده بودن شکایت نکردیم، برید از اون خدابیامرزی که رفت کرج بپرسید که اون موقع چه ولوله‌ای بود برای شکایت از این سردبیر ما.... اگه باز هم می‌گن شکایت نکردیم، علی جنتی که زنده است، برید بپرسید. به قول مرحوم آسپیرال غیاث‌آبادی دروغ چرا، تا قبر آ آ آ آ، دروغ نمی‌گید؟ ما گوشامون درازه.

البته اگه سردبیر بفهمه که من اینا رو نوشتم عمرا اجازه چاپش رو نمی‌ده و دوباره باید دزدکی قالبش کنم به صفحه آخر. حالا ما کار نداریم به ‌خدا اما حالا که می‌خواستید شام بدید و دوستان با اهالی و خانواده تشریف آورده بودند به این اداره محترمی که مفت و مجانی این همه وسیله در اختیارتون گذاشته بود توصیه می‌کردید تعداد را بیشتر می‌گرفت، مگه اشکالی داره؟ آخه اون شبی یه عده‌ای از دوستان بحث می‌کردند که فعلا چیزی به اونا نرسیده و خیلی گله داشتند، از همین‌جا می‌خواستم اعلام کنم که اون اداره محترم می‌تونه یه خورده بیشتر محبتاش و بیشتر کنه شاید به همه رسید.
خان عمو هم تماس گرفته و تاکید داشتند که هیچ‌وقت سعی نکنم جایی برم، چون به زعم حضرت آقا ما کلا خانواده باکلاسی هستیم و دور از شان خانواده بندری‌ها است که برای یک پرس مرغ با برنج هندی نیششون تا بناگوش باز باشه. البته ایشان حرف‌های بسیار مهم‌تر دیگه‌ای هم زدند از جمله اینکه چون پسر خوبی بودی و نرفتی، مهمون خودم تو رستوران شناورِ هتل شناور به صرف ماهی در قفس. بعدش هم می‌ریم یه دست والیبال تو یکی از اون 400 زمین ساخته شده تو دارقوز آباد شمالی می‌زنیم.... 

برچسب ها: بامدادیه ، طنز
نام:
ایمیل:
* نظر: