فردی را میتوان دارای سلامت روانی دانست که: توانمندیهای خود را بشناسد و توانایی مقابله با استرسهای روزمره خود را داشته باشد و به شکل مفید و موثری با جامعه پیرامون خود مشارکت و فعالیت داشته باشد.
انتخاب مدیرانی که سلامت روانی نداشته باشند، باعث میشود با انتقال استرسها به بدنه مدیریتی خود و عدم درک توانایی سیستم با ازکارانداختن عملکرد پیوسته سیستم وجزیرهایسازی سیستم تحت امر خود را دچار مشکل جدی کند. اینگونه مدیران از آنجایی که بهسمت تواناییهای خود و افزایش تواناییهای سیستم و افراد در ارتقای سیستم پیش نمیروند، علاقه زیادی به مقبولیت دیگران و اطاعت محض و کورکورانه دارند، از این رو تحمل نقد را نداشته و با بستن فضا و تحمل نکردن نقد از اصلاح روند کار و مشکلات هراس داشته و بهسمت طیفهایی تمایل پیدا میکنند که به تواضع غیر واقع نسبت به اقدامات صحیح و یا غلط آنها داشته باشند، معطوف میشوند.
شرایط بررسی روانی یک مدیر
آرامش: بدون تردید اولین شرط، روان سالم است و در سایه آن میتوان به شکل متعادلی به سایر امور عادی و گامهای رو به جلو هم رسید. البته منظور از آرامش، آرامش نسبی و نداشتن دغدغههای متعدد و گاه فلجکننده است. امروزه هیچکس بدون گرفتاری و مشکلات روزمره نیست اما نکته مهم این است که مدیران بتوانند خارج از دغدغههای فراوان و حواشی شخصی بهدرستی شرایط سیستم را ارزیابی و برای رفع وکاهش نگرانیهای سیستم آرامش نسبی ایجاد کنند. نداشتن آرامش باعث تزریق استرس به پرسنل تحت امر و ترویج طاعونوار بیماری ترس مواجه با مدیر و سلب آرامش عمومی میشود.
مدیریت هیجان: سلامت روانی، توانایی کنترل بروز مناسب هیجانات و احساسات است. بروز احساسات باید بهگونهای باشدکه از یک طرف فرد نخواهد احساسهایش را سرکوب کند و از طرف دیگر مهار گسیخته آن را بروز ندهد. کنترل نکردن هیجانات و بروز افسارگسیخته آن موجب میشود جهانبینی و درک پیرامونی مدیران از وقایع درست و واقعی نبوده و در نتیجه اقدامات مناسبی را نیز برای آنها اتخاذ نکنند. انسان با کمک تواناییهای پنجگانه خود محیط را درک و با کمک مغز آن را تحلیل میکند اما روان ناآرام شرایط بیمارگونهای ایجاد میکند که فرد درک درستی از عالم خارج نداشته باشد و در موارد حاد چیزهایی را میبیند و یا احساس میکند که وجود خارجی نداشته است. این موضوع در صورتی غیر طبیعی خواهد بود که این موارد تکرار شود. تاثیر بلندمدت این امر را میتوان در توهم دسیسه و خطرات واهی و اعتماد نداشتن به محیط کاری و همکاران دید.
شناخت: منظور از شناخت، مجموعهای از تواناییهایی مغز شامل هوشیاری، توجه و تمرکز، حافظه و زبان و.... است که هر فرد با توجه به شرایط خود از آن بهرهمند است.
تاثیر سلامت روانی مدیران در افزایش سلامت اداری
احترام به کارکنان: محترم شمردن کارمندان و خانواده آنها، رفاه نسبی آنان و همچنین توجه به عوامل اثرگذاری همچون معنویت، شادی و غم کارکنان نیز نقش بسزایی در سلامت اداری دارد.
پاسخگویی: منظور از پاسخگویی، مسوولیتپذیری و گزارشدهی دستگاهها در خصوص عملکردشان است، بهگونهای که مسوولان باید در رابطه با ارائه خدمات به همه مردم، نمایندگان آنها یا مراجعان خود متعهد باشند. پاسخگودی دربرگیرنده گزارشدهی عملکرد است. پاسخگویی سازمانها را برای موفقیت بیشتر در آینده ملزم به هدفگذاری میکند. آنچنان که گفته شد مدیرانی که دارای سلامت روانی نباشند بهعلت شناخت ناکافی تواناییهای سیستم و نداشتن درک دقیق و شناخت توانایی فردی و کنترل نکردن هیجانات و خشم خود سعی در پاسخگو نبودن دارند، زیرا در برابر نقد و استرس نقد توانایی کنترل خود را ندارند و از آنجایی که خود نیز بهعلت ذهن درگیر شناخت دقیقی از مشکلات ندارند، از این امر امتناع میورزند.
ریسکناپذیری و اصلاح سیستم: یکی از نشانههای ذهن روان و سالم، شناخت محیط توانایی اصلاح بهتر امور براساس جهانبینی است. ذهن بیمار ضمن شناخت ناکافی و درک غیر صحیح از پیرامون خود و اعتماد نداشتن به توانایی حقیقی سیستم باعث میشود تا نسبت به تغییر روشها و نظامهای سنتی هنوز در بیشتر ادارهها، محور گردش کارها به حساب میآیند، اقدامی صورت نگیرد و در این سیستم سنتی همواره راه فرار برای متخلفان باز بوده است. ارائه یک نظام مطمئن و تعریف شده اداری به شکلی که مدیران موظف باشند تمام اموال اداری و اجرائی را در قالب نظامی مدون، اجرا، تشکیل پرونده و بایگانی کنند و هر لحظه بتوان کلیه اطلاعات را بهدست آورد، یکی از راهکارهای جلوگیری از بروز تخلف اداری است.
جریان آزاد: اطلاعات :ناآگاهی ارباب رجوع از آییننامهها و مقررات موجود در سازمانها و ارائه نکردن اطلاعات لازم به مراجعان، احتمال تخلف را افزایش میدهد و اطلاعرسانی و جریان آزاد اطلاعات باعث جلوگیری از تخلف خواهد شد .آنچنان که گفته شد روان غیر سالم از قرار گرفتن در شرایط بروز احساسات و هیجانات بهعلت واکنش منفی خودداری میکند، به همین دلیل این مدیران این امر را یک تهدید دائم دانسته و از آن بهجد پرهیز میکنند.
در موارد اشاره شده در این متن سعی شد از تجربیات عینی در این خصوص گردآوری شود و هدف این یادداشت بیان نقش سلامت روانی مدیران در عملکرد یک سیستم است که امروزه متاسفانه در انتخاب مدیران به این امر توجه نمیشود و به نظر بنده حضور یک روانپزشک در مصاحبه حضوری مدیران و یا بررسی سلامت سوابق پزشکی و روانپزشکی مدیران بهعنوان مغز یک سیستم است.
محمد پاپری زارعی