bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۵۹۵۵
تاریخ انتشار: ۲۱ : ۱۵ - ۱۶ آبان ۱۳۹۵
محمد غلامی در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
عشق به زادگاهش از تک‌تک واژه‌هایی که از دهانش خارج می‌شود، می‌بارد. حسرت و اندوه، شور و شوق، لبخند و امید، سکوت و خیره شدن به گذشته‌های دور و...
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
عشق به زادگاهش از تک‌تک واژه‌هایی که از دهانش خارج می‌شود، می‌بارد. حسرت و اندوه، شور و شوق، لبخند و امید، سکوت و خیره شدن به گذشته‌های دور و... از نگاهش می‌ترواد اما بیش از همه اینها، مهربانی و محبتش خود را به رخ می‌کشد. کیلومترها راه را در هم کوبیدم و به دیدار شاعر سپیدموی دشتستانی که به مصاحبه تلفنی اعتقادی نداشت، رفتم. مردی که در بدو دیدار چنان با مهر ما را پذیرا شد که آزردگی مسافت را از خاطرمان زدود.

 او سال‌هاست که احساسات ناب و بکرش را در لفافه الفاظ می‌پوشاند و می‌کوشد گویش دیارش را با برگزیدن واژگانی که گاه گرد کهنگی و فراموشی بر آنها نشسته، همچنان زنده و پویا نگه دارد. این شاعر پر احساس که دیری است با عاشقانه‌هایش نفس می‌کشد، بسیاری از ناگفته‌ها و حسرت‌هایش را در اشعارش فریاد می‌کشد، فریادی که در عین رسایی پر از آرامش است. او در این شعر: «گپِ عشق ِ خش ِ از بُنگِ مغرَو تا سحرگفتن/ سی باندهِ تـُو قفس خَشتر چن ِ از بال و پَرگفتن/ نویمو دردُم ِ آلِی بنالـُم تـُو بُرِمردم/ خدایا تاچق ِ سی خاطرِ درتا و درگفتن/ نواوی چاق قِیلون تا خُرنگـَل بـِلتشاویدن/ نِتِرسُم سیت بُگـُم پُی نغمه ِرقی خوَر گفتن/ شوِتیتِ یدَس کارُم فقط سی کور رخصیدن/ تـُو غـُمبَه کِل زدن دردِدلم سی گوش ِ کرگفتن/ مو اُنـّا غَچّه خشکم نوِیمُم چُوکلی عُمرَا/ گپِ تـَش محض ِ شَق کردن بُیَس سی چوِترگفتن/ نبو تـُو فکرِ رفتن اِی نمی‌خِی بُک بگیرُم سیت/ چه سَختِ قصّه چرویتِ تـُو گوش ِ کِپَر گفتن/ شکر مکتیوِ عمرُم! کِی میا روزی که بی‌پَروَند/ تـُو گوش ِ نیمبلی دل سَرکنی شروهِ ثمرگفتن» با حسرتی محسوس و لطیف از عشق سخن می‌گوید.

محمد غلامی زاده سال 1342 در روستای بنار آب‌شیرین دشتستان و بازنشسته آموزش و پرورش است. وی در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و نیز به گویش محلی شعر می‌سراید. مجموعه شعر او به‌نام «ریشه‌های روز» شامل اشعار سپید و کلاسیک در سال 1375 به همت انتشارات پروین منتشر شده و تازه‌ترین اثرش را نیز به‌نام «دشستان در آیینه شعر» فروردین‌ماه 95 راهی بازار نشر کرده است. غلامی همچنین در کارنامه خود سابقه همکاری با مطبوعات محلی را نیز دارد.
این شاعر دشتستانی در خصوص کتاب «دشتستان در آیینه شعر» به بامداد جنوب گفت: این کتاب نتیجه زحمات چندین ساله و عشق و علاقه‌ام به زادگاهم است. در این کتاب افزون بر شعرهای خودم، هر چیزی که مربوط به دشتستان می‌‌شد، اعم از مکان‌های خاص، شهرها و... را جمع‌‌آوری کردم، زیرا در جریان نوشتن این کتاب متوجه شده بودم که حجم یادی شعر در مورد دشتستان سروده شده است، به‌عنوان نمونه منوچهر آتشی حدود 70 شعر در مورد دشتستان و بوشکان سروده، هر 70 شعر وی در این کتاب آمده و این مساله باعث شگفتی دوستان شد. این کتاب در ویرایش نخست حدود 700 صفحه شد ولی به‌دلیل هزینه بالای چاپ کتاب مجبور شدم آن را به 300 صفحه برسانم. متاسفانه برای چاپ آن هیچ‌کدام از ارگان‌های دولیت از من حمایت نکرد و تنها عبدالحمید علامه‌زاده که همیشه حامی اهالی فرهنگ و ادب بوده، هزینه چاپ کتاب را پذیرفت. هدفم از انتشار این کتاب هم این بود که به نسل امروز عظمت و اهمیت دشتستان و انعکاس آن را در اشعار شاعران نشان بدهم.

محمد غلامی در ادامه درباره ملاک انتخاب اشعار این کتاب توضیح داد: انتخاب اشعار در این کتاب بر اساس دو معیار صورت گرفت؛ یکی اشعار خوب و دیگری هم شاعران شناخته‌شده بود. شاید در بخش‌هایی از این کتاب اشعار ضعیفی هم دیده شود ولی چون سروده شاعران شناخته شده بود، ترجیح دادم در کتاب ذکر شوند. هرچند در این کتاب ناچار شدم برای کم کردن صفحات برخی از شعرها یا شاعران را حذف کنم اما در آن شعر شاعرانی مطرحی چون حسین منزوی (که در وصف دشتستان به‌واسطه آشنایی‌اش با منوچهر آتشی شعر شروده)، منوچهر آتشی و... در کنار اشعار خودم آورده شده است. 
وی با اشاره به این‌که با وجود این‌که این کتاب فروردین‌ماه به بازار کتاب آمد اما هنوز مراسم رونمایی از آن برگزار نشده است، افزود: در آخرین رونمایی که از اثر حبیب‌‌الله نگهبان در برازجان صورت گرفت، از سوی اسفندیار فتحی اعلام شد که مراسم رونمایی بعدی به کتاب «دشتستان در آیینه جنوب» اختصاص دارد ولی هنوز خبری از این مراسم نشده است، از آنجایی هم که من پیشنهاد دهنده این برنامه نبودم، آن را دنبال نکردم و در این زمینه نه تعریفی دارم و نه نقدی.

غلامی در خصوص این‌که چرا نسل جوان جامعه کمتر به مقوله شعر به‌ویژه شعر محلی و همچنین گویش‌های محلی رغبت نشان می‌دهند، گفت: این مساله ناشی از گسست فرهنگی است که در جامعه متاسفانه شاهد آن هستیم. البته این گسست محدود به حوزه شعر یا گویش محلی نمی‌شود، بلکه همه حوزه‌ها را در بر گرفته است. عوامل فراوانی شوربختانه به این گسست دامن زده است، عواملی چون رسانه‌هایی نظیر رادیو، تلویزیون و... ، چراکه برنامه‌هایی که در این رسانه‌ها در زمینه فرهنگ و هنر تولید می‌شود، چندان مسوولانه و دلسوزانه نیست. همچنین تکنولوژی هم باعث شده دیگر فرزندان و والدین حرف هم را خوب متوجه نشوند. بنابراین این عوامل موجب شده‌اند که جوانان به‌صورت سطحی به شعر و گویش‌های محلی نگاه کنند و کمتر به ژرفا و عمق آن توجه داشته باشند.

وی در ادامه با بیان این‌که در حال حاضر مشغول نوشتن اثری در مورد باورهای رایج در محدوده دشتستان به‌ویژه روستای محل تولدم (بنار آب‌شیرین) هستم، یادآور شد: من در این کتاب عقاید و باورهای این مردم را گنجانده‌ام و در عین نگارش این اثر متوجه شده‌ام که بسیاری از آسیب‌ها و ناهنجاری‌های جامعه به‌دلیل همین فاصله‌ها و گسست از عقاید و باورهاست. البته معتقد نیستم که برای بهبود شرایط باید به مسائل خرافی برگردیم، چون یافته‌های علمی مطمئن و غیرقابل انکار هشتند، بلکه منظور این است که وقتی از اعتقادات و باورهایمان فاصله می‌گیریم، خیلی از نوآوری‌ها در جامعه رسوخ می‌کند. نسل 30 سال پیش در تلاش بودند که برخی از درختان نظر کرده را حفظ کنند، شاید ما در چارچوب قانون بتوانیم گاه قانون‌گریز باشیم اما در حوزه باورها و عقاید باید بسیاری از مسائل را رعایت کرد، چراکه امروزه همین بی‌باوری‌های موجی از نابهنجاری‌های اجتماعی را به وجود آورده‌اند. در حال حاضر به اعتقاد من، تنها راه برگرداندن مردم به‌سوی اخلاقیات همین باورها و عقاید هستند. به‌دنبال پژوهش‌هایی که در این حوزه داشته‌ام به این نتیجه تلخ رسیده‌ام که ما روزبه‌روز داریم از زبان، فرهنگ، گویش، اعتقاد و باورهایمان دور و دورتر می‌شویم، بنابراین در چنین شرایطی نباید انتظار داشت که نسل جوان از شعر یا گویش محلی فاصله نگیرد.

گردآورنده و سراینده اثر «دشتستان در آیینه شعر» در خصوص این‌که خودت را چگونه شاعری می‌دانید، توضیح داد: آروزی همیشگی‌ام این است که خودم را همان‌گونه که هستم معرفی کنم، نه کمتر و نه بیشتر. بنابراین هیچ‌گاه خود را یک شاعر خوب ندانسته‌ام، چراکه شاعر خوب منوچهر آتشی است، احمد شاملو است. شاعر خوب، شاعری است که در وادی شعر استخوان خورد کرده باشد. شاعر خوب، شاعری است که شعر را زندگی کرده باشد؛ یعنی زندگی در حاشیه شعرش قرار گرفته باشد، در حالی که من به‌دلیل مشغله‌های زندگی شعر را در حاشیه قرار داده‌ام، پس نمی‌توانم بگویم که شاعر خوبی هستم. 

محمد غلامی با بیان این‌که من از دوره راهنمایی سرودن شعر یا به قولی کلام منظوم را آغاز کردم، تصریح کرد: آن زمان معلم فارسی ما بشیر آخوندزاده بود، هر بار که برای امتحان شعر حفظی مرا صدا می‌زد، من شعرهای خودم را می‌خواندم. در دوره دبیرستان هم دبیر ادبیاتم اسدالله لاردشتی بود. این دو معلم نقش زیادی در شکوفایی استعداد و بالندگی ذوق شعری من داشتند و بعدها یکی از کتاب‌هایم را به این دو عزیز تقدیم کردم اما در این میان پدرم بیشترین نقش را در شاعر شدن و شکوفایی قریحه شعری من داشت. او روضه‌خوان سنتی روستایمان بود و در مجالس روضه‌خوانی و ... دفتر شعر مرا با خود می‌برد، آنها را می‌خواند، بعد که به خانه برمی‌گشت به من می‌گفت که فلانی امروز از این شعر تو خیلی خوشش آمده است، همین تشویق‌ها باعث شد که سرودن شعر را ادامه بدهم.
این گزارش در دو بخش منتشر می‌شود و بقیه این گفت‌وگو در شماره‌های بعد چاپ خواهد شد.

نام:
ایمیل:
* نظر: