کریم جعفری:
شاید مقام این نوشته اینجا نباشد و برخی بگویند که سرمقاله باید در مورد رویدادی نوشته شود که به لحاظ اهمیت راهبردی بوده و در حوزه کلان دخیل باشد. اما پس از امنیت و اقتصاد به عنوان دو الویت اصلی بشر، آیا امروزه نمیتوان گفت که سلامت همرده آموزش بهعنوان نیازهای پنجگانه بشر است و اولویتی بسیار مهم دارد؟
با این احتساب امروز این چند خط را در مورد وضعیت لوازم بد پزشکی در استان قلمی میکنم، باشد که گوش شنوایی در این استان دور افتاده از مرکز و فقیر از دلسوز از مدیریت باشد که اندکی دلش بهدرد بیاید و دلی برای مردم بسوزاند. بحمدالله بسیاری از مدیران استانی ما که از فقر به غنا رسیده و این روزها هر کدام انگشتشان هم خون بیاید، به کمتر از بیمارستانهای شیراز و تهران رضایت نمیدهند – دیدهام که عرض میکنم – و این درمانگاههای قدیمی و بههم ریخته استان سهم ما روزنامهنگاران و طبقه فرودست اجتماع است که دستمان به جایی بند نیست و باید بسوزیم و بسیازیم.
شب گذشته در یکی از درمانگاههای یکی از ارگانها یکی از عزیزان به دلیل بیماری زیر سرم رفت، چون طول داد، علت را جویا شدم که از قضا دلیلی عجیب داشت. بیمار که میگفت تا 15 دقیقهای قطرهای سرم پایین نمیآمد و آن پرستار محترمی که آنجا بود روایت میکرد که مدتها است در این مورد مشکل داریم، متاسفانه بسیاری از لوازم پزشکی درجه 3 خریداری میشود که هیچ کیفیتی ندارد. یا ترک خوردهاند و یا آنکه مسدود هستند و بارها هم شکایت کرده و گفتهایم که خریداری نکنند اما گوششان بدهکار نبوده است.
در مقام یک روزنامهنگار نمیخواهم به این مساله بپردازم و شکایت کنم که ما شکایتهایمان را کردهایم و شوربختانه گوش حضرات را مانند راکتور اراک با بتُن پر کردهاند و تنها با عوض کردن راکتور میشود امید به اصلاح بست، اما بهعنوان یک شهروند بوشهری که باید فقر و نداری را تا کجا احساس کرد که وسایل ساده و دم دستی سرم هم در این شهر وجود ندارد؟
ما اگر بنویسم، زرد آقایان سیاهش میکنم و اگر بنویسم نارنجی حالت جنگی بهخود گرفته و شکایت تا شیخ شیراز میبرند شاید مطایبهای بنویسد، اما این مساله مهم حتی از مطایبه هم گذشته است.
واقعا وقتی شب گذشته این مشکل پیشپا افتاده را به چشم دیدم دلم درد گرفت، درد داشتن و نداشتن، درد مدیریتهای ابنالوقت، درد بیکسی در دورهای که شهرها و استانها با پول نفت و گاز ما آباد میشود، درد روزهایی که کشور از پول مالیات استان ما آباد میشود و خودمان دو میلیون تومان نمیتوانیم وام بگیریم – البته حضرات اگر بخواهند با سود 8درصد تا 50 میلیون تومان هم میگیرد.
اینها گلایههایی است که یک بوشهری میکند و میداند آخرش هم هیچ در نمیآید. مانند این دو سالی که ما نوشتیم، انتقاد کردیم و دیگران نانش را خوردند. امیدوارم که این بار هم یکی از همین قماش پیدا شود و این نوشته را به دست صاحبش برساند و مجیزی بگوید و خبری بزند تا شاید نانش چرب شود. روی گنج خوابیدن و احساس فقر کردن همان و وعدههای وزیر نفت به خوزستانیها نیز یک سمت دیگر داستان و این آقایی که میگفت رابطهامان با وزیر خوب شده را نمیدانم کجای دلم بگذارم... بگذریم، خیلی مراقب باشید، اینجا میدان مین است.