سیروس بنهگزی دبیر حزب کارگزاران سازندگی در استان بوشهر هاشمي اول طلبهاي بود كه بر خلاف رسم معمول در همان آغاز دوران فعاليت طلبگي نه در وصف چهرههاي ديني آنطور كه از يك فرد حوزوي انتظار ميرود بلكه در وصف اميركبير ايران كتاب مينويسد و همين هاشمي، آدمي را كه قصد سير در زندگي سياسي و اجتماعي وي دارد به اين فكر و اميدارد كه احتمالا بر خلاف مشي رايج اينبار با آخوندي روبهروست كه همپاي عشق به علوم حوزوي و ترويج دين تعلق خاطري خاص به ايران و توسعه و آباداني ايران دارد و قدر خادمان وطن را خوب ميداند، آنگونه كه بعدها خود اينگونه شد و به كسوت خادم توسعه ايران درآمد .
همين نگاه ويژه به اميركبير كه در كتابي نگاشته شد در كنار ملبس بودن به لباس روحانيت و همراهي با امام خميني از سال ٤٢ ساحت سياست را براي وي به محيطي براي مبارزه جهت تغيير نظام سياسي ناكارآمد مبدل ميسازد.
او كه در ميان روحانيون جوان مبارز از وضعيت مالي مناسبي برخوردار بوده در ادامه زندگي تمام همت و امكانات مادي خود را در خدمت مبارزه با نظام پهلوي ميكشاند و سالها زندان را تجربه ميكند. همراهي با طيفهاي مختلف فكري مخالف نظام پهلوي در سالهايي مبارزه و در آخر نقش موثر در تشكيل شوراي انقلاب و آماده شدن براي اداره كشور همه و همه نشان از نگاه به آينده و تيزهوشي و تدبير و سياست وي است
هاشمي دوم با پيروزي انقلاب و استقرار گام به گام حاكميت ايدئولوژيك بر سياستهاي مملكت شكل ميگيرد، نقش ويژه هاشمي در حوادث بعد از انقلاب در كنار حس اعتماد رهبري انقلاب به وي و مسووليتها و ماموريتهاي ويژه ايشان خصوصا در پايان دادن به جنگ تا انتخاب رهبر جديد ديده ميشود و اتفاقا منتقدان ايشان بيشتر همين مقطع از زيست سياسي وي را مورد انتقاد قرار ميدهند ولي ميگويند تاريخ صفحات نانوشته و گاه نوشته شده پنهاني هم دارد كه بايد منتظر ماند .
اما توجه به هاشمي بهعنوان آخوندي پيشرو و فرنگديده و جوان و همراهي كامل با مبارزين از طيفهاي مختلف قبل از انقلاب اين گمان را تقويت ميكند كه تصميمگيريهاي هاشمي در مقاطع زماني خاص كه عالم و آدم چرخ تندروي را به حركت شتاب زده تر تشويق كرده و به حركت در ميآوردند، بايد در ظرف زمان خود تحليل كرد و گمان ديگر اينكه در خيلي از آن مقاطع مورد نقد شايد حضور چشمگير و موثر هاشمي عاملي بوده در كاهش دادن و كمتر كردن عوارض حوادث اما هاشمي سوم؛ هاشمي رها شده از جنگ و درگيرهاي قدرت اوائل انقلاب است
اينبار هاشمي در پايان جنگ در نقش سردار سازندگي و به ياد الگوي توسعهاي خود اميركبير، تمام امكانات كشور را در خدمت عمران و آبادي و خرابيهاي جنگ در مياورد و در اين را با شكستن تابوهاي غربستيزي و با شعار و سياست تنش زدايي در منطقه درهاي كشور را به روي فعاليتهاي ديپلماتيك جهت رفع شبهه از انقلاب و ورود صنعت و سرمايه به كشور باز ميكند و در اين راه از فرزندان تحصيلكرده و عاشقي سود ميجويد كه لباس انقلابيگري و شور را ضمن حفظ چهارچوبهاي قانوني نظام به در آورده و در خدمت توسعه و سازندگي در آمدهاند.
هاشمي اين دوره گام به گام لازمه پيشرفت را اجتهاد سياسي و ديني ميداند و سعي ميكند در حركتي تدريجي آرمانهاي انقلاب را كه در شعارهاي پيش از پيروزي متجلي بود به منصه ظهور برساند و اينجا است كه تفسيري ديگر از شكل حكومت در مقابل تفسير ايشان قرار ميگيرد در اواخر دولت دوم وي تمام قد خود را نشان ميدهد.
با شروع جنبش اصلاحات كه هاشمي نقش ويژهاي در وقوع آن داشت فراز و فرودهاي مختلفي در رفتار مخالفان و خود هاشمي ديده ميشود و گاه تا حذف وي پيش ميرود و اما اين هاشمي هست كه ققنوسوار باز بال ميگشايد و هر عده بيشتري از مخالفين خود را مجذوب رفتارهاي معتدل و توسعهگرايانه خود ميكند تا اينكه با وقوع حوادث ٨٨ و تشخيص خطر براي ايران خود را كاملا با جنبش مردم همراه ميسازد بدون اينكه اجازه دهد فضاي دو قطبي و سابقه رفتار با حذفشدگان قبلي توانايي حذف وي را داشته باشند و اينجاست كه هاشمي سياستمدار و زيرك و صاحب تدبير جلوه عمومي مييايد و همه به هوش و تدبير و سياست وي ايمان ميآورند و در بزنگاه انتخابات ٩٢ و ٩٤ به عنوان تكيهگاه و راهبر ملت جلوه مييابد.
اما فضاي بعد از هاشمي فضاي مبهمي است همانقدر كه اصلاحطلبان و اعتداليون نگران اين فضا هستند با جستوجويي ساده در واكنش اصولگرايان ميشود پيبرد كه آنها هم نگران اين فضاي مبهم هستند، ولي آنچه مشهود و مشخص است، جنبش اعتدالي و اصلاحي ايران بدون هاشمي هم گرچه شايد سخت ولي با تدبير و تجربه قبلي همچنان به راه خود ادامه خواهد داد.