bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۷۳۸۰
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۱۶ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۵
نویسنده کتاب «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند» در گفت وگو با بامداد جنوب:
چند وقت پیش که درگیر مرتب کردن کتابخانه‌ام بودم، لابه‌لای کتاب‌هایی که بیشتر ادبیات کلاسیک سرزمینم را شامل می‌شود، یک سالنامه قدیمی دیدم، وقتی آن را ورق زدم، دیدم در آخر این سالنامه اسامی تمام کتاب‌هایی را که از سال 82 تا 83 خوانده‌‌ بودم، نوشته‌ام، در کل 405 کتاب در آن سال خوانده بودم؛ با دیدن این آمار ذوق‌زده شدم.
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
چند وقت پیش که درگیر مرتب کردن کتابخانه‌ام بودم، لابه‌لای کتاب‌هایی که بیشتر ادبیات کلاسیک سرزمینم را شامل می‌شود، یک سالنامه قدیمی دیدم، وقتی آن را ورق زدم، دیدم در آخر این سالنامه اسامی تمام کتاب‌هایی را که از سال 82 تا 83 خوانده‌‌ بودم، نوشته‌ام، در کل 405 کتاب در آن سال خوانده بودم؛ با دیدن این آمار ذوق‌زده شدم. از این حجم کتاب حدود 70 درصد آن رمان‌هایی (اجتماعی و تاریخی) از نویسندگان آن زمان نظیر فهیمه رحیمی، نسرین ثامنی، زهرا اسدی، ر.اعتمادی، علی‌محمد افغانی، سیمین دانشور و... بود، 20 درصد دفتر و دیوان شاعران کلاسیک و معاصر (علی‌ شریعتی، حمید مصدق، مهدی سهیلی و...) و 10 درصد هم کتب متفرقه بود. یادم می‌آید آن زمان به‌شدت جامعه‌گریز و انزواطلب بودم و تنها مونس من کتاب بود و دخترخاله‌ای که همسن بودیم و هر دو شیفته کتاب.

از میان این رمان‌ها «تاوان عشق»، «پنجره»، «باغ مارشال» و «قلب طلایی» بیش از همه مرا مجذوب خود کرده بود، شاید آن وفاداری و انسانیت که در وجود قهرمان زن داستان موج می‌زد، باعث می‌شد که تا مدت‌ها با این کتاب‌ها زندگی کنم. کتاب به من کمک کرد کم‌کم به درون جامعه بیایم و فرصت شناخت افراد پیرامون را به خودم بدهم. من به‌راستی شیفته کتاب بودم، آنقدر که حاضر بودم غذا نخورم، شب نخوابم اما کتابی را که مطالعه می‌کنم تا صبح به پایان برسانم. شب‌های زیادی با شخصیت‌های این داستان‌ها اشک ریختم، خندیدم و زندگی کردم. همیشه کارهای رئال و برگرفته از دردهای اجتماع را دوست داشتم، چون بهتر می‌توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم. گذشت و گذشت وگذشت تا به این سال‌ها رسیدم که شاید در سال خیلی کتاب بخوانم روی هم رفته بشود 20 یا 25 کتاب!!! اما این‌که چه شد ساعت مطالعه من پایین آمد، بحثی خارج از حوصله است. با این مقدمه امروز شروع کردم که بگویم کتاب خیلی در زندگی من نقش داشت و اینک فاصله از آن هم چندان برایم خوشایند نیست اما خوشحالم که باردیگر فرصتی دست داده تا به گونه دیگری از این دوست دیرینه و خاموشم سخن بگویم. با معرفی کتاب‌هایی که از سوی نویسندگان توانمند هم‌استانی‌ام امروزه چاپ و نشر می‌شود، سعی می‌کنم دوباره با آن آشتی کنم. یکی از کتاب‌هایی که به تازگی چاپ شده، مجموعه داستان «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند» نوشته رحیم رستمی است که به‌همت انتشارات هلیله روانه بازار شده است. این کتاب شنبه (21 اسفندماه) در فرهنگسرای بافت تاریخی بوشهر (عمارت دهدشتی) با حضور جمعی از ادب‌دوستان رونمایی شد. در این خصوص گفت‌وگوی مفصلی را با نویسنده این اثر صورت دادیم که در ادامه می‌آید.

چرا نام «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند» را برای این مجموعه داستان انتخاب کردید؟ این مجموعه داستان حول چه موضوعی روایت می‌شود؟
انتخاب اسم برای یک مجموعه‌داستان کار خیلی سختی است. مثلا نویسنده ممکن است که یک نام را انتخاب کند و کار برای مراحل بعدی همچون چاپ آماده باشد، بعد متوجه می‌شوید که این اسم چندان به فضای داستان نمی‌خورد اما من این اسم را که نام یکی از داستان‌های همین مجموعه است، از همان ابتدا انتخاب کردم. این مجموعه داستان روایت زنی به نام «منیژه» است که در جوار دو زن دیگر در یک آپارتمان کوچک، مشغول گفت‌وگو هستند. دو شخصیت دیگر این داستان، لحن حرف زدن و رفتارشان به‌گونه‌ای است که خاطراتی را به یاد منیژه می‌آورند که موجب واکاوی او می‌شود و وی درون‌کاوانه به گذشته و اکنونش می‌نگرد. بعد از آن ناگهان به سمت خیابان‌ها می‌رود و سعی دارد از ازدحام‌ها و آشفتگی‌های محیط پیرامونش دوری کند و به خیابانی بسیار باریک که پارکی کوچک در آن قرار دارد، برود. به‌نوعی خیابان کوچک، سمبلی است برای سنخ روانی منیژه که از پریشانی دوری می‌کند. او از عریض بودن کوچه و خیابان‌های لبریز از انسان گریزان است.

این کتاب چند داستان را در بر می‌گیرد و چه فضایی را ترسیم می‌کند؟ آیا فضای جنوبی در این مجموعه‌داستان جریان دارد؟
این مجموعه داستان از هشت داستان و دو قسمت تشکیل شده است؛ یک قسمت که مربوط به فضای رئالیستی و شهری و شخصیت‌های درگیر در این فضا می‌شود و فضای دیگر هم در هاله‌ای از سمبل‌ها و استعاره‌ها سپری می‌شود. در واقع در فضای اول، شخصیت‌های شهری که درگیر مسائلی همچون کار و روابط زناشویی هستند، به نمایش گذاشته می‌شوند. در همین داستان «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند»، هر سه زنی که در آپارتمان نشسته‌اند، در مورد رابطه‌های شکست‌خورده‌شان با همدیگر صحبت می‌کنند و به‌نوعی با گفتن خاطراتشان، سعی دارند که برخی چیزها را نیز مورد سوال قرار بدهند. در داستان «یک چیز نیم‌زنده مغشوش» نیز شخصیتی وجود دارد که اسیر محیط کار شده و در تقابل با انسان‌هایی است که تغییر هویت داده‌اند. در این داستان شخصیتی به نام «هادی» در یک آکواریوم‌فروشی کنار زن عمویی کار می‌کند که تحت تاثیر فضای روزمرگی ناشی از رسانه‌های مبتذل، به‌کلی هویت خود را از دست داده و هادی هرگز نمی‌تواند این رفتاری وی را تحمل کند اما در داستان‌های دیگری همچون «یادداشت‌های روزانه»، سمبل‌هایی را از فرض‌ها و حکم‌هایی ترسیم کرده‌ام که بسیاری از ما در زندگی داریم. قضاوت‌های ناخواسته ما. بعدش یکهو می‌بینیم که اساس این فرض‌ها اشتباه بوده است. شخصیت‌ها در این داستان به توهمی ویرانگر مبتلا می‌شوند. در این مجموعه شما نمی‌توانید آن‌گونه که مثلا در داستان‌های بومی‌ پیشین نویسندگان ما وجود داشته است، دقیقا آن را بنگرید اما واقعا این مساله در ناخودآگاه من حضور دارد. واژگانی را به کار برده‌ام که گاهی فضای جنوب را به ذهن متبادر می‌کند. مانند بارانداز متروک گمرک و حتی در داستان «یک چیز نیم‌زنده مغشوش»، در ذهن من همین خیابان‌های بوشهر وجود داشته است اما در مجموعه بعدی‌ام که ان‌شاءالله چاپ خواهد شد، حجم عظیمی از داستان‌هایم به بومی‌گرایی البته با نگاهی نقادانه به المان‌های بومی اختصاص دارد.

این مجموعه داستان را در چه مدت و زیر نظر چه کسی نوشتید، آیا از نتیجه کار راضی هستید؟
این مجموعه را در همین دو سال اخیر و زیر نظر مهدی انصاری نوشته‌ام، البته 10 سال است که من در حوزه داستان‌نویسی کار می‌کنم و در این اثر هم تلاش کردم که فضاهای جدیدتر را ترسیم کنم. از نتیجه کار هم واقعا رضایت دارم، زیرا دغدغه من در کتاب «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند»، روزمرگی و گیر‌افتادن شخصیت‌ها در یک دور باطل بود که خوشبختانه تا حدودی توانستم این گردش‌های نافرجام برخی از آدم‌های داستانم را نشان بدهم.

دشواری‌هایی که از آغاز تا پایان نوشتن این اثر با آنها دست به گریبان بودید، کدام بود؟
سختی‌ها بی‌شمار هستند. من از همان روزی که سعی کردم این مجموعه را آماده کنم، خواستم تا آنجایی که بتوانم به جامعه‌ام بسیار نزدیک شوم. شخصیت‌هایی را بیافرینم که با آدم‌‌های این دو دهه اخیر مرتبط باشند و نه این‌که فقط یک‌سری تکنیک‌هایی باشد که ریاضی‌وار و همچون یک فرمول شیمی کنار هم چیدمان شده باشد و مساله دیگر موازی بودن با عرف جامعه بود و این‌که چگونه باید آن را نشان بدهی... سختی‌های چاپ واقعا غم‌انگیز است، به‌طوری که مهدی انصاری ناشر هلیله کتاب «خیابان‌ها همیشه عریض نیستند» را با هزینه شخصی خود چاپ کرد، در حالی که ما در سطح استان در همین ایام نوروز می‌بینیم شرکت‌های تبلیغاتی سالنامه‌هایی بی‌فایده را چاپ کرده‌اند که هزینه های سرسام‌آوری پشت آنهاست. خودم دیده‌ام که قیمت هر سالنامه حتی به صد و بیست هزار تومان هم رسیده است اما رمان‌های ما قیمت‌هایی در حد هشت هزار تومان هم ندارند. آن‌وقت هاروکی موراکامی در ژاپن الان تبدیل به یک میلیاردر شده و این حق یک نویسنده یا یک ناشر است که از لحاظ اقتصادی تامین باشد.

چگونه به داستان‌نویسی علاقه‌مند شدید و استادان شما در داستان‌نویسی چه کسانی بودند؟
من از دوران دبستان، داستان‌هایی را به شکل اتوبیوگرافی می‌نوشتم و برای دوستانم می‌خواندم. این کار تا چند سال ادامه یافت ولی از سال 87، به شکلی خیلی جدی در کارگاه داستان‌نویسی فرید میرشکار و بعدها در کلاس‌های داستان‌نویسی مهدی انصاری، کارگردان تئاتر و منتقد فهیم بوشهری شرکت کردم و این دوره‌ها را ادامه دادم تا جایی که واقعا قلم من توانست آنچه را که دغدغه‌ام بود، به نمایش بگذارد.

به‌نظر شما یک داستان خوب چه مولفه‌هایی می‌تواند داشته باشد؟
اگر از مولفه بخواهیم حرف بزنیم باید به یک‌سری استدلال‌ها پناه ببریم که این کار خیلی سنگین و وزین است و همچنین پیچیده. اما به‌نظرم می‌رسد که یک نویسنده بهتر است که هم در حال زندگی کند و هم رد پای تاریخی زیست جهان خود را به نگارش در آورد. برای مثال، هوشنگ گلشیری در داستان‌هایش چنین انتخابی را مد نظر قرار داده است. شما داستان «شازده احتجاب» را که می‌خوانید، به‌خوبی می‌بینید که فروپاشی حکومت قاجاریه را به‌خوبی نشان داده است و مولفه‌اش همان برخورد جهان‌های درونی با جهان‌های بیرونی همچون سلطنت و قوم و طایفه بوده است و شازده احتجاب و روان شازده را کنکاش می‌کند اما داستان‌هایی نظیر «نمازخانه کوچک من»، یک انسان معاصر را با لایه‌های چندگانه شخصیت او نمایش می‌دهد. پس یک نویسنده باید در یک میدان بزرگ زندگی کند و دغدغه‌هایی داشته باشد پیرامون انسان‌هایی که گرداگردش زندگی می‌کنند. او باید بداند که مولفه‌هایی نظیر تاریخ، سنت و اقتصاد چه تاثیری بر شخصیت‌های داستان‌هایش گذاشته است.

چگونه می‌توان جامعه فعلی بوشهر را به حوزه کتاب و کتابخوانی نزدیک و نزدیک‌تر کرد؟
این کار خیلی سترگ است و کار یک نفر هم نیست. در اینجا من بهتر است بگویم که در وهله اول باید یک سرمایه جداگانه، یک بودجه منفک‌شده خیلی خیلی خوب برای چاپ و نشر و کتاب مهیا شود. من دوستانی دارم که با بودجه شخصی برای روستای خود یا حتی دهستان خود، کتابخانه تهیه کرده‌اند. پس اول باید بعد اقتصادی‌اش مد نظر باشد اما خب، واقعا این وظیفه ما نویسندگان هم است که محافل و نشست‌های پربار فرهنگی را متناسب با موازین و قوانینی که اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تعیین می‌کند، تشکیل و در آنجا کتابخوانی را به شکلی پیوسته اشاعه دهیم. همان‌طور که گفتم، این یک کار گروهی است و فرد در این راه به نهایی خسته و فرسوده می‌شود.

به‌نظر شما یک نویسنده چگونه می‌تواند رسالت خودش را در حوزه کتابخوان کردن جامعه ایفا کند؟
هر ناشر یا هر نویسنده حتما در ذهن خودش در این زمینه مولفه‌هایی را از پیش در نظر گرفته است؛ نخست این‌که ما در حوزه کودک و نوجوان به‌شدت باید مداقه و بررسی کنیم و بببینم که کودکان جامعه را چگونه می‌توانیم کتابخوان کنیم. به‌نوعی باید این تمرکز را روی حوزه اجتماعی بگذاریم. الان در بوشهر، تعداد کتابخانه‌هایی که تخصصی به کودکان رسیده باشد، خیلی کم است، در حالی که ما هر روز در همین بوشهر می‌بینیم که کافه‌هایی پشت سر هم راه‌اندازی می‌شود که گاه تنها مصرف‌گرایی را واقعا تبلیغ می‌کنند و این خیلی غم‌انگیز است که مثلا یک شخص دویست میلیون تومان را اختصاص داده به خریدن وسایلی که فقط خوردن و آشامیدن تنها کنش آن است. ما نباید فقط بگوییم که اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یا فلان اداره باید فرهنگ کتابخوانی را ترویج دهد، بلکه ما خودمان هم باید با این نهادهای خوب فرهنگی همکاری کنیم. در حوزه زنان هم همین‌طور. باید یک کتابخانه مخصوص این قشر مهم جامعه داشته باشیم که به‌صورت تخصصی در حوزه اندیشه‌ورزی زنان کار کرده باشد و امسال که بوشهر پایتخت کتاب شناخته شده است، به‌طور قطع باید برنامه‌های خیلی خوبی در این زمینه داشته باشیم.

سخن پایانی؟
در پایان از همه دوستانم که واقعا در چاپ و نوشتن این کتاب مرا یاری کردند، تشکر می‌کنم. از عدنان جعفری که مشوق من بودند و در حال استیصال من را تشویق به نوشتن کردند و همچنین از شما خانم بهروزی که همیشه مصاحبه‌هایتان را دنبال می‌کنم، سپاسگزارم.

 
برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، کتاب ، نویسنده ، داستان ، ناشر
نام:
ایمیل:
* نظر: