حمید شکریخانقاه:
معمولا بحران بر بروز یک حادثه غیرعادی و برجسته شدن آن در رسانهها و افکار عمومی متمرکز است. بحران عبارت است از هر نوع تهدید پیشبینی نشده، اگر تهدید را بشود پیشبینی کرد آن موقع از حالت بحران خارج شده و به تهدید تبدیل میشود که قابل مهار است. در مدیریت بحران با سه مرحله روبهرو هستیم که باید قبل، حین و بعد از بحران این مدیریت انجام شود. قبل از بحران باید بسترسازی و آگاهیرسانی میشد که نشده است.
حین بحران تروریستی، ما تمام اطلاعاتمان را از شبکههای اجتماعی گرفتیم و صداوسیما و حتی خبرگزاریهای مطرح نقش مفید و موثری ایفا نکردند و در حال حاضر که بعد از بحران به سر میبریم، رسانهها باید چند کار انجام دهند؛ در ابتدا نظریهپردازی کنند یعنی تحلیل درست وقایع و رویداد بر اساس تمام اطلاعات و دادهها و جمعبندی آنها در دستور کار باشد که در یک بسته اطلاعرسانی و در قالبهای گوناگون با شاخصهای دقت، سرعت و صحت اخبار به مردم تحویل داده شود. رسانهها بر اساس این سه شاخص باید به مسالهیابی و تحلیل بپردازند، نتایج را کنار هم گذاشته و برای تنویر افکار عمومی منتشر کنند. در نتیجه زمانی که بخواهیم از هرگونه شایعه و اخبار نادرست جلوگیری کنیم باید ابهام را کاهش دهیم و اطلاعات را بالا ببریم.
خبرگزاریها در این راستا باید به تبیین و بیان واقعیت بپردازند به این معنی که اخبار را از زاویه جناحی منتشر نکنند و واقعیتهای موجود را در قالبهای نوین خبری اعلام کنند. در رسانههای بزرگ دنیا میبینیم که یک ساعت پس از یک حادثه، از رویدادمداری به فرایند مداری روی میآوردند و با نگاهی به گذشته، آن رویداد را تحلیل میکنند. اما رسانههای ما فقط رویدادمدار هستند و صرفا خبر را منتشر میکنند؛ این درحالی است که میتوانند با فرایندمداری مسائل مربوط به داعش و عربستان را بررسی کنند و حتی کلیپهایی که از این حوادث در دنیا پخش میشود را هوشمندانه تدوین و منتشر کنند تا روشنگری در افکار عمومی انجام گیرد.
افکار عمومی از رسانه ملی انتظار دارد بهعنوان یک منبع موثق، اخبار و رویدادها را در سریعترین زمان و با دقت بالا در اختیار عموم قرار دهد. اما این کارکرد را در این رسانه نمیبیند بنابراین دچار نارضایتی میشود. صدا و سیما بهعنوان یک منبع اصلی خبر و تولید پیام که تمام سازوکارهای ارتباطی کشور مانند حجم بالای شبکههای ارتباطی، تعداد بی شمار خبرنگاران، شبکههای استانی، شبکههای ملی وبینالمللی را در اختیار دارد، نتوانسته است مدیریت افکار عمومی را بهویژه در زمان بحران به درستی انجام دهد.بهنظر میرسد صدا و سیما دچار یک فروپاشی داخلی شده است.
ضعف عملکرد رسانه ها ناشی از شکاف عمیق میان استراتژی ارتباطی با افکار عمومی است. افکار عمومی دارای خواستهها و نیازهای اطلاعاتی است که صدا و سیما نمیتواند یا نمیخواهد آن را برآورده کند و این امر منجر به تلاش انفرادی و یا گروهی افراد علاقهمند به پیگیری امور کشورشان برای تامین نیاز و اطلاعات خود از شبکههای اجتماعی و منابع دیگر خبری میشود.
سه شاخص برای یک منبع خبری وجود دارد که شامل دقت، صحت و سرعت است. صدا و سیما گاهی دقت بالایی دارد اما سرعت در انتشار اخبار ندارد. همچنین برخی خبرگزاریها مانند فارس سرعت عمل بالایی دارند اما دقت پایینی در انتقال اخبار دارند. به نظر من خبرگزاریها و حتی روزنامهها بهدلیل برخی ممنوعیتها، ملاحظهکاریها و مصلحتاندیشیها درباره حادثه تروریستی تهران، قادر نبودند سه شاخص دقت، سرعت و صحت اخبار را کنار هم اعمال کنند.
رسانههای بیگانه هدفمندتر عمل کردند، برای مثال شبکه بیبیسی بعد از این حادثه در تهران پخش تمام برنامههای خود را قطع میکند و به بررسی عملیات تروریستی تهران میپردازد، اما صدا و سیما حتی حاضر نشد برنامههای عادی خود را قطع کند و مثل یک روبات بیاحساس و بیمنطق عمل کرد. در واقع با این عملکرد انفعالی ملت دچار ابهام میشوند. برخی گمانهزنیها بیانگر این است که صداوسیما با پخش عادی و حتی برنامههای شاد بعد از حادثه تروریستی خواسته است موضوع را بیاهمیت جلوه دهد. باید بدانیم زمانی که یک موضوعی برای افکار عمومی اهمیت دارد صدا و سیما نمیتواند بهعنوان صدای ملت به احساسات مردم بیتوجهی نشان دهد زیرا باعث روی گردانی مردم از رسانه ملی میشود.و این روی گردانیها به مرور بیاعتباری بهدنبال دارد و بی اعتباری یک رسانه همانا مرگ رسانه را بهدنبال خواهد داشت.