bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۸۷۱۹
تاریخ انتشار: ۲۳ : ۲۰ - ۲۷ تير ۱۳۹۶
محمد آزرم در گفت‎وگو با بامداد جنوب:
محمد آزرم نویسنده، شاعر و منتقد زاده تهران در سال 1349 است. از وی نظرات و مصاحبه‎های متعددی به جا مانده است که حاوی دیدگاه‎های تازه و تجربیات بدیعی در شعر امروز ایران است.
بامدادجنوب- وندیداد امین:
محمد آزرم نویسنده، شاعر و منتقد زاده تهران در سال 1349 است. از وی نظرات و مصاحبه‎های متعددی به جا مانده است که حاوی دیدگاه‎های تازه و تجربیات بدیعی در شعر امروز ایران است. آزرم که چندی است به کانکریت‎سرایی در زمینه شعرهای دیداری شهرت، یافته صاحب کتاب‎هایی نظیر «عکس‎های منتشر نشده»، «اسمش همین است محمد آزرم»، «هوم» و «عطر از نام و هیاکل» است.
همان‎طور که در بالا اشاره شد، این شاعر در کشف فضاهای تازه در زبان و بوطیقای شعری کوشا بوده که در این زمینه به تجاربی هم دست یافته است. همچنین از آزرم کتابی هم با عنوان «جیغ بنفش» که حاوی برخی از اشعار هوشنگ ایرانی و نقد و نظرهایی راجع به ذهن و زبان این شاعر شهیر دهه‎های قبل است، منتشر شده که قابل تامل است. در خصوص شعر گفت‏وگویی را با وی صورت داده‏ایم که در ادامه می‎آید. 

چگونه می‎توان به شکل و یا نشانه‎های دیداری (آیکونیک) در عرصه شعر پرداخت؟
بستگی به شعر و استراتژی نوشتن آن دارد. می‎توان ترکیبی از نشانه‏های نوشتاری و دیداری را به کار گرفت یا رویکردی افراطی اتخاذ کرد و یک‎سر از نشانه‎های دیداری، استفاده کرد. اگر به نوع ديگري از تعريف شعر کانکريت نگاه کنيم که در جهان غرب تثبيت شده، مي‏بينيم که اصلا زبان را به‎عنوان يک نظام ارتباطي کمرنگ کرده و چيز ديگري را جايگزين آن کرده‏اند. مثلا با چيدمان تصاوير و قرار دادن آن بينابين متون زباني، شعرهاي ديداري ساخته‏اند. نکته اینجاست که نشانه‎های دیداری را باید به نحوی فرم داد که از معناهای رایج خود، تهی و مولد معناهای متکثر شوند.

سهم شما به‌عنوان یک شاعر، از جهان به چه اندازه است؟
کار شاعر، ساختن جهانی متنی است که مابه ازای خودش باشد. نه از جهان تقلید و نه با آن قطع رابطه می‌کند. جهان بيرون هم براي ما يک متن است. مي‌توانيم به آن نفوذ کنيم ولي چنين نيست که بايد پاسخگوي آن باشيم. اتفاقا به نظر من کار شعر طرح پرسشي است که آينده بايد به آن پاسخ دهد. وظيفه شاعر اين است که مساله‏ساز باشد و پرسش‎هايي طرح کند که آينده پاسخگوي آنها باشد. اگر غير از اين باشد اصلا آوانگارد نيست، کار تجربي نکرده است، وارد ديالوگ با زمانه نشده است. چطور يک شعر معاصر مي‎شود؟ وقتي که پل مي‎شود ميان گذشته و آينده. طبيعتا وقتي مي‎نويسيم، هميشه چيزي از گذشته را با خود داريم و نمي‎توانيم بدون گذشته باشيم ولي چطور مي‎توانيم به آينده وصل شويم؟ نبايد فقط در زمان حال بمانيم، بايد آينده را هم احضار کنيم. براي همين است که مي‏گويم شعر تجربي و تجربه کردن با فرم يکي از خصايص شعر آوانگارد است و به همين علت است که من مخاطب را مخاطب عددي و کمي نمي‎بينم تا شعري خوانده و نقد و چيزي
به آن افزوده نشود، اصلا از نظر من خوانده نشده است. خواندن شعر اين نيست که ما کتاب کسي را روخواني کنيم. مخاطب کسي است که بتواند بعدي به ابعاد شعر اضافه کند.

حدفاصل هنر و ادبیات کجاست؟ این دو چه رابطه‎ای با هم دارند؟
شعر هنر زبان است و همه هنرها با هم در تعامل و تبادل ایده هستند. شعر برای من مرز ندارد، چون می‌شود مرزهایش را تغییر داد. در هر بازی شعر از نقطه‌هایی رد می‌شوم و ردها را پاک می‌کنم اما همین ردها ممکن است به تصور خوانندگان از شعر من جهت بدهد و جایی در آن به دام بیفتند.

اگر شاعر نمی‎شدید، به چه سمتی می‎رفتید؟
اگر شاعر نمی‎شدم، خود شعر می‏شدم. وقتي شعري را مي‎خوانيم با آن شاعر در متن مواجه هستيم. شعر بودن براي ما مهم است. اين است که فکر مي‎کنم وقتي وارد تعاريف تخصصي و جدي شعر مي‎شويم، مي‏توانيم اين چشم‏انداز را به سمت نگاه فلسفي و زبانشناختي ببريم و اين‏طور فکر کنيم که با متن مواجه هستيم و خيلي نمي‏توانيم به شرايط بيروني وصل باشيم که متغير است. به طوری که تاکيد مي‎کنم، متون بيروني مثل رسانه‎ها، روزنامه‎ها، اخبار و... همه متن‏هايي هستند که مي‏توانيم به آنها نفوذ کنيم. ترفند و تکنيک و چگونگي نفوذ ما به اين متن‎ها براي ساختن فرم جديد در شعر بسيار مهم است ولي اين بدان معنا نيست که ما به آنها جواب مي‏دهيم. اتفاقا اگر شاعر هستيم اين حرکت هميشه بايد از شعر به سمت فضاي بيرون باشد. اگر از رسانه بيروني هستيم، از اخبار به‎دنبال شعر مي‏آييم؛ اگر سياستمدار هستيم در مورد وقايع سياسي مي‏خواهيم با شعر کاري بکنيم ولي اگر شاعر هستيم بايد جهاني که با کلمات و فرم و زبان محسوس مي‎کنيم، برايمان ارجحيت داشته باشد و از اينجا شروع کنيم.

آیا شعر تعریف‎پذیر است؟ چرا؟
تعريف بنياديني که مي‌توان براي شعر ارائه داد، همان کلام هايدگر است که مي‏گويد: «شعر ناميدن بنيادين هستي است». چرا وقتي مي‎خواهيم از جنبه زيباشناختي شعر را تعريف کنيم در تعاريفي که با زبان داريم به مشکل برمي‏خوريم؟ چون نمي‏توانيم به يک مفهوم کلي و جامع و مانع برسيم ولي وقتي نگاه فلسفي داشته باشيم شايد آن اتفاق بيفتد. شعر ناميدن بنياد هستي است، يعني چيزي را براي نخستين‎بار ناميدن، خلق کردن و اضافه کردن چيزي که از قبل وجود نداشته است.

آینده شعر ایران چه جهتی خواهد گرفت؟
تاريخ شعر از هم گسيخته است و سن‌هاي متعددي دارد اما ناچار است به پیشواز رویداد شدن خود برود. رویدادي همواره پیش‎بینی نشده که نا‌به‌هنگام فرا می‌رسد. حالا فضاي شعر بیش از پیش در «نت» با کثرت و تناوب اطلاعات و ارتباطات تعاملي دگرگون شده است و در نتيجه ساختار جدیدي از رويداد و شبح‌وارگي توليد مي‌شود كه همزمان در آن شعر در سن‌هاي مختلفش پديد مي‌آيد، تجلی می‌کند و رخ مي‌دهد و خود رويداد شبح‌سازی در لامکانی صورت می‌گیرد و تشديد مي‌شود که اطلاعات و ارتباطات از پیش در آنجا حضور داشته‌اند بدون آن‎که «جا» و «حضوري» داشته باشند.

نام:
ایمیل:
* نظر: