بامدادجنوب- وندیداد امین:
محمد آزرم نویسنده، شاعر و منتقد زاده تهران در سال 1349 است. از وی نظرات و مصاحبههای متعددی به جا مانده است که حاوی دیدگاههای تازه و تجربیات بدیعی در شعر امروز ایران است. آزرم که چندی است به کانکریتسرایی در زمینه شعرهای دیداری شهرت، یافته صاحب کتابهایی نظیر «عکسهای منتشر نشده»، «اسمش همین است محمد آزرم»، «هوم» و «عطر از نام و هیاکل» است.
همانطور که در بالا اشاره شد، این شاعر در کشف فضاهای تازه در زبان و بوطیقای شعری کوشا بوده که در این زمینه به تجاربی هم دست یافته است. همچنین از آزرم کتابی هم با عنوان «جیغ بنفش» که حاوی برخی از اشعار هوشنگ ایرانی و نقد و نظرهایی راجع به ذهن و زبان این شاعر شهیر دهههای قبل است، منتشر شده که قابل تامل است. در خصوص شعر گفتوگویی را با وی صورت دادهایم که در ادامه میآید.
چگونه میتوان به شکل و یا نشانههای دیداری (آیکونیک) در عرصه شعر پرداخت؟
بستگی به شعر و استراتژی نوشتن آن دارد. میتوان ترکیبی از نشانههای نوشتاری و دیداری را به کار گرفت یا رویکردی افراطی اتخاذ کرد و یکسر از نشانههای دیداری، استفاده کرد. اگر به نوع ديگري از تعريف شعر کانکريت نگاه کنيم که در جهان غرب تثبيت شده، ميبينيم که اصلا زبان را بهعنوان يک نظام ارتباطي کمرنگ کرده و چيز ديگري را جايگزين آن کردهاند. مثلا با چيدمان تصاوير و قرار دادن آن بينابين متون زباني، شعرهاي ديداري ساختهاند. نکته اینجاست که نشانههای دیداری را باید به نحوی فرم داد که از معناهای رایج خود، تهی و مولد معناهای متکثر شوند.
سهم شما بهعنوان یک شاعر، از جهان به چه اندازه است؟
کار شاعر، ساختن جهانی متنی است که مابه ازای خودش باشد. نه از جهان تقلید و نه با آن قطع رابطه میکند. جهان بيرون هم براي ما يک متن است. ميتوانيم به آن نفوذ کنيم ولي چنين نيست که بايد پاسخگوي آن باشيم. اتفاقا به نظر من کار شعر طرح پرسشي است که آينده بايد به آن پاسخ دهد. وظيفه شاعر اين است که مسالهساز باشد و پرسشهايي طرح کند که آينده پاسخگوي آنها باشد. اگر غير از اين باشد اصلا آوانگارد نيست، کار تجربي نکرده است، وارد ديالوگ با زمانه نشده است. چطور يک شعر معاصر ميشود؟ وقتي که پل ميشود ميان گذشته و آينده. طبيعتا وقتي مينويسيم، هميشه چيزي از گذشته را با خود داريم و نميتوانيم بدون گذشته باشيم ولي چطور ميتوانيم به آينده وصل شويم؟ نبايد فقط در زمان حال بمانيم، بايد آينده را هم احضار کنيم. براي همين است که ميگويم شعر تجربي و تجربه کردن با فرم يکي از خصايص شعر آوانگارد است و به همين علت است که من مخاطب را مخاطب عددي و کمي نميبينم تا شعري خوانده و نقد و چيزي
به آن افزوده نشود، اصلا از نظر من خوانده نشده است. خواندن شعر اين نيست که ما کتاب کسي را روخواني کنيم. مخاطب کسي است که بتواند بعدي به ابعاد شعر اضافه کند.
حدفاصل هنر و ادبیات کجاست؟ این دو چه رابطهای با هم دارند؟
شعر هنر زبان است و همه هنرها با هم در تعامل و تبادل ایده هستند. شعر برای من مرز ندارد، چون میشود مرزهایش را تغییر داد. در هر بازی شعر از نقطههایی رد میشوم و ردها را پاک میکنم اما همین ردها ممکن است به تصور خوانندگان از شعر من جهت بدهد و جایی در آن به دام بیفتند.
اگر شاعر نمیشدید، به چه سمتی میرفتید؟
اگر شاعر نمیشدم، خود شعر میشدم. وقتي شعري را ميخوانيم با آن شاعر در متن مواجه هستيم. شعر بودن براي ما مهم است. اين است که فکر ميکنم وقتي وارد تعاريف تخصصي و جدي شعر ميشويم، ميتوانيم اين چشمانداز را به سمت نگاه فلسفي و زبانشناختي ببريم و اينطور فکر کنيم که با متن مواجه هستيم و خيلي نميتوانيم به شرايط بيروني وصل باشيم که متغير است. به طوری که تاکيد ميکنم، متون بيروني مثل رسانهها، روزنامهها، اخبار و... همه متنهايي هستند که ميتوانيم به آنها نفوذ کنيم. ترفند و تکنيک و چگونگي نفوذ ما به اين متنها براي ساختن فرم جديد در شعر بسيار مهم است ولي اين بدان معنا نيست که ما به آنها جواب ميدهيم. اتفاقا اگر شاعر هستيم اين حرکت هميشه بايد از شعر به سمت فضاي بيرون باشد. اگر از رسانه بيروني هستيم، از اخبار بهدنبال شعر ميآييم؛ اگر سياستمدار هستيم در مورد وقايع سياسي ميخواهيم با شعر کاري بکنيم ولي اگر شاعر هستيم بايد جهاني که با کلمات و فرم و زبان محسوس ميکنيم، برايمان ارجحيت داشته باشد و از اينجا شروع کنيم.
آیا شعر تعریفپذیر است؟ چرا؟
تعريف بنياديني که ميتوان براي شعر ارائه داد، همان کلام هايدگر است که ميگويد: «شعر ناميدن بنيادين هستي است». چرا وقتي ميخواهيم از جنبه زيباشناختي شعر را تعريف کنيم در تعاريفي که با زبان داريم به مشکل برميخوريم؟ چون نميتوانيم به يک مفهوم کلي و جامع و مانع برسيم ولي وقتي نگاه فلسفي داشته باشيم شايد آن اتفاق بيفتد. شعر ناميدن بنياد هستي است، يعني چيزي را براي نخستينبار ناميدن، خلق کردن و اضافه کردن چيزي که از قبل وجود نداشته است.
آینده شعر ایران چه جهتی خواهد گرفت؟
تاريخ شعر از هم گسيخته است و سنهاي متعددي دارد اما ناچار است به پیشواز رویداد شدن خود برود. رویدادي همواره پیشبینی نشده که نابههنگام فرا میرسد. حالا فضاي شعر بیش از پیش در «نت» با کثرت و تناوب اطلاعات و ارتباطات تعاملي دگرگون شده است و در نتيجه ساختار جدیدي از رويداد و شبحوارگي توليد ميشود كه همزمان در آن شعر در سنهاي مختلفش پديد ميآيد، تجلی میکند و رخ ميدهد و خود رويداد شبحسازی در لامکانی صورت میگیرد و تشديد ميشود که اطلاعات و ارتباطات از پیش در آنجا حضور داشتهاند بدون آنکه «جا» و «حضوري» داشته باشند.