کریم جعفری:
امروز روز خبرنگار است و بهعنوان مدیر مسوول روزنامه بامداد جنوب دو روز پیش احضاریهای از دادگاه برایم آمد که روز 28 مرداد برای رسیدگی به شکایت فردی با هویت مهرداد ستوده که گفته میشود در حال حاضر مدیرکل دفتر شهری استانداری بوشهر است باید در یکی از شعبات دادگاه حاضر شوم. هر چند بعید میدانم نامبرد جرات و جسارت حضور در دادگاه را داشته باشد و به گسیل وکیل بسنده خواهد کرد، اما خیلی خوشحالم که برای دفاع از منافع عمومی و مخالفت با رانتخواری راهی دادگاه میشوم.
خدا را شکر، در روزی که بهعنوان روز خبرنگار شناخته میشود نه 12درصد از حق آلایندگی را به صورت غیرقانونی برداشتیم که بخواهیم به مراکز قانونی رفت و آمد کرده و حساب پس دهیم و نه در این مدت آلبوم عکس این و آن شدیم. همین اندازه که شرمنده خبرنگاران و همکارانمان در روزنامه نیستیم و توانستهایم در طول سالهای گذشته تا جایی که در وسعمان بوده حقوق و بیمه حداقلی آنها را باوجود سنگاندازیهای مخالفان آزادی بیان و رسانه پرداخت کنیم، خودش جای شکر دارد. اینکه بخواهم در مورد روز خبرنگار و این حرفه بنویسم، بهنظرم اندکی سخت و تکراری است، فقط دوست دارم چند نکته را در مورد این حرفه بیان کنم. خبرنگاری با گزارشگری، نوشتن حرف این و آن، کاسبی کردن از این حرفه و لابی کردن برای چند ریال پول بیشتر متفاوت است.
نمیشود که هر روز قیافه زمخت فلان بخشدار را که انگار در حال شکار است در خروجی قرار داد و حرفهای بیارزش وی را منتشر کرد و بعد نام خودمان را خبرگزار بگذاریم، یا اینکه چون با فلانی مخالف هستیم باید وارد زندگی شخصی وی هم شویم. ما از همین کسانی که مخالف ما هستند و مانع از توسعه روزنامه شده و سنگاندازی میکنند، مسائل شخصی بسیاری را سراغ داریم، اما به لحاظ اخلاقی هیچوقت ورود نکردهایم. خبرنگاری در این روزهایی که هر کس با دو میلیون تومان یک سایت راه انداخته و «میشود، خواهد شد، بشود، میگردد» مسوولان را منتشر میکند یا سرمقاله بامداد جنوب را بر میدارد و مینویسد «حمله روزنامه بامداد جنوب به فلانی...» و در ادامه کل نوشته را میآورد، چندان هم سخت نیست، بلکه به آسانی آن نمیتوان شغلی یافت.
روز گذشته داشتم یکی از خبرگزاریها را نگاه میکردم، از اینکه میدیدم که خبر «نگهداری بند ناف» در بخش فرهنگی آن آمده، اصلا تعجب نکردم چرا که ما در حوزه فرهنگ کار جدی نکردهایم و کسی بخواهد در آن حوزه خبر داشته باشد. یا اینکه این روزها که دعوا بر سر موضوع «کارگاه فرآوری محصولات پاییندستی پتروشیمی» در دشتستان گرم است، هر کسی که به هر طرفی نزدیکتر است اقدام به انتشار مطالب مورد نظر میکند. این یعنی آنکه ما هنوز به رسالت خود ایمان نیاوردهایم. شاید برخی بگویند پس چرا بامداد جنوب حاضر نیست خبرهای همه را پوشش بدهد، واقعیت آن است که ارزش و جایگاه بامداد جنوب آن اندازه زیاد است که «هر کسی نمیتواند حتی به نام» در صفحات آن جا خوش کند. شاید همین نکته هم مورد اعتراض و مخالفت دوستان قرار بگیرد، اما این را اضافه کنم که رفتار ما متقابل نیست، مثلا ما مثل بچهها شکایت نمیکنیم و بعد بگوئیم که نه ما نبودیم، بلکه آنچه را تشخیص میدهیم درست است، مینویسیم.
بامداد جنوب اما در مسیر 31 ماهه خود در مسیر تکامل، شاهد فراز و نشیبهای بسیاری بوده است. هر چند گفته میشود عصر رسانههای مکتوب به پایان رسیده، اما من هیچ وقت نتوانستهام یک کتاب را به صورت کامل روی گوشی یا تبلت مطالعه کنم، یا آنکه یک گفتوگو را به شکلی دلم میخواهد بخوانم.
سایتها و خبرگزاریها با جابجایی سرور، همه اطلاعات و دادهها را نابود میکنند، اما بامداد جنوب سند 730 شماره انتشار پیاپی خود را دارد و این سند افتخاری است که هیچ کس در باور و خاطرش نمیگنجید که چنین توانایی وجود دارد. با این حال، هنوز مشکلات بسیاری داریم. اقتصاد رسانه بسیار لنگ میزند و همین جا است که خیلیها چوب لای چرخ ما میکنند اما خداوند آن اندازه حکیم و حلیم و بزرگ است که چوبهای آنها را به سادگی میشکند، کار ما سختتر میشود اما چرخ بامداد همچنان به آرامی میچرخد.
بهعنوان یک روزنامهنگار، همیشه به آینده امیدوار بودهام، به تمام وجود به این آیه قرآن کریم باور دارم که « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» (الشرح/6) و روزهای روشن نه تنها در انتظار بامداد جنوب است، بلکه در انتظار همه رسانههای مردمی و قابل استان بوشهر و کشور خواهد بود. حکمت خداوند در امتحان بندگانش است، ما در روزنامه بامداد جنوب این اطمینان را داریم که در حال گذراندن یک آزمون بزرگ در بردباری و بندگی به درگاه ربوبیت هستیم و در این مسیر تنها به حضرت خودش امیدوار.
در مسیر سخت و طاقتفرسای خبرنگاری، نوشتن هر روزه هم سخت است. خبرنگاران بامداد جنوب هر روز با چندین نفر مصاحبه میکنند، تیترها و تصاویر را بهگونهای انتخاب میکنیم که به قول روزنامهچیها، «تولیدی» خودمان باشد، نه این که کپی کنیم و بعد هم ادعا داشته باشیم. ممکن است این دقتنظر برخی اوقات از دستمان در برود، حتی بعضی مواقع حتی غلطهای املایی هم داریم، اما این مساله فقط در بامداد جنوب دیده میشود، چرا که ما بیشتر از بقیه دیده میشویم، وگرنه رسانهای هست که در یک روز سه خبر را سه بار در سه صفحه با سه تیتر متفاوت آورده و خودشان هم نفهمیدهاند، به این حال ما چنین سوتیهای دلخراشی ندادهایم و دوست داریم روزی بامداد جنوب به جای هشت صفحه، در 32 صفحه منتشر شود.