bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۲۵۱
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۰ - ۱۸ شهريور ۱۳۹۶
مختار فیاض در نشست «شبی با حافظ»:
«شبی با حافظ» محفلی است که در آن اساتید و صاحب‎نظران حوزه ادبی و دوستداران حافظ گرد هم جمع می‎شوند و افزون بر خوانش و شرح و تفسیر غزلی از خواجه شیراز، به تبیین و تشریح اندیشه و کلام حافظ می‎پردازند.
بامدادجنوب- الهام بهروزي:
«شبی با حافظ» محفلی است که در آن اساتید و صاحب‎نظران حوزه ادبی و دوستداران حافظ گرد هم جمع می‎شوند و افزون بر خوانش و شرح و تفسیر غزلی از خواجه شیراز، به تبیین و تشریح اندیشه و کلام حافظ می‎پردازند. صد و پنجاه و پنجمین نشست «شبی با حافظ» سه‎شنبه‎شب (14 شهریورماه) به همت انجمن دوستداران حافظ بوشهر در پژوهشسرای شهید خوشبخت برگزار شد که در این نشست، ابتدا مختار فیاض، پژوهشگر هم‎استانی به دعوت بهنام هنری، حافظ‌دوست بوشهری به ارائه مقاله‎ای پیرامون زبان شعری لسان‎الغیب با عنوان «زبان برجسته حافظ» پرداخت و سپس رضا معتمد، شاعر، منتقد و پژوهشگر و دانش‎آموخته زبان و ادبیات فارسی در مقطع دکتری غزل شماره «379» دیوان حافظ را شرح و توضیح داد.

مختار فیاض در آغاز این نشست با بیان این‎که همان‎طور که از اسم این مقاله هویداست، شاید بحث به‏دلیل این‎که بیشتر به بعد علمی آن پرداخته شده، کمی خسته‏کننده باشد اما امیدوارم بتوانم لُب کلام را به خوبی منتقل کنم و با همکاری و همراهی شما صاحب‎نظران نتیجه بهتری در این زمینه حاصل شود، گفت: در نام مقاله کلمه «برجسته» مطرح شده است که خود این کلمه در این عبارت (زبان برجسته حافظ) ایهام دارد (یکی به معنای رایج آن یعنی فاخر و ممتاز است و دیگری با توجه به قواعد زبان‎شناسی به معنای زبان ادبی است). همان‏گونه که اطلاع دارید زبان، نظامی از نشانه‏هایی است که میان انسان‏ها برای انتقال پیام به کار می‎رود. همچنین در بحث زبان‏شناسی پیوند میان یک دال (تصویری که از صوت در حافظه ما انبار شده است) و یک مدلول (تصوری است که از معنا یا مفهوم شیء در حافظه ما انبار شده است) را «نشانه» می‌گویند. در این رابطه باید توضیح بدهم که «مصداق» و «صوت» به زبان مربوط نیستند و خارج از زبان هستند.

این پژوهشگر و منتقد ادبی در ادامه با اشاره به این‏که مدلولی که مصداق خارجی نداشته باشد یا قرار نباشد مصداق خارجی داشته باشد، ویژه زبان ادب است. به همین خاطر، شعر را دروغ می‎پندارند؛ «مجو درستی عهد از جهان سست‎نهاد/ که این عجوز، عروس هزار داماد است»، افزود: فرایندهای زبانی عبارتند از: فرایند خودکار (به‏کارگیری عناصر زبان است، به‏گونه‏ای که به قصد بیان موضوعی به‎کار می‏رود، بدون این‏که شیوه بیان جلب نظر کند و مورد توجه اصلی قرار بگیرد) و فرایند برجسته‏سازی (به‏کارگیری عناصر زبان است، به‎گونه‎ای که شیوه بیان جلب نظر کند، غیرمتعارف باشد؛ «نرگسش عربده‎جوی و لبش افسوس‌کنان/ نیم‎شب دوش به بالین من آمد بنشست»).
وی با تاکید بر این‏که حد و مرز مشخصی میان زبان خودکار و زبان برجسته (ادب) وجود ندارد، بلکه باید این تبدیل شدن را روی یک پیوستار نشان داد، تصریح کرد: چراکه زبان ادب هم سطوح مختلفی دارد که به‏ترتیب عبارتند از: شعر، شعر منثور، شعر منظوم، نظم، نثر منظوم و نثر خودکار. همه این تبدیل‎ها از طریق گریز از هنجارهای زبان خودکار با دو روش قاعده‎افزایی (اعمال قواعدی اضافی بر قواعد زبانی هنجار است؛ «رشته تسبیح گر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر ساعد ساقی سیمین‏ساق بود». قاعده افزایی بر روند زبان عمل می‎کند و در معنی دخالتی ندارد؛ سه نوع قاعده‎افزایی داریم؛ آوایی، واژگانی و نحوی) و قاعده‎کاهی (انحراف از قواعد بر زبان هنجار به‌شمار می‎رود، به‏عبارت ساده‏تر، شاعر با کاهش قواعدی که در زبان خودکار به‎کار می‎روند، شعر خود را پدید می‏آورد؛ پنج نوع قاعده‎کاهی داریم؛ قاعده‏کاهی زمانی، قاعده‎کاهی سبکی، قاعده‎کاهی واژگانی، قاعده‎کاهی نوشتاری و قاعده‎کاهی معنایی) به‎وجود می‎آید.
فیاض در ادامه با بیان این‏که ما در این مبحث با قاعده‎کاهی معنایی کار داریم، گفت: این قاعده‎کاهی در اصل ترکیبی است که بر اساس مجاورت صورت می‏پذیرد و از این نظر، قاعده‎کاهی است که با قواعد ترکیب‎پذیری معنایی زبان خودکار، ناسازگار است. نمونه بارز قاعده‏کاهی بر حسب ترکیب، صنعت پارادوکس و ایهام است و به این دلیل قاعده‎کاهی به‎شمار می‏رود که عملا اجازه رفع ابهام را منتفی می‎سازد. قاعده‎کاهی معنایی یعنی این‏که شاعر قواعد ترکیب‎پذیری معنایی را کاهش دهد: «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند». با این اوصاف، اگر فقط قاعده‏افزایی داشته باشیم، ما با نثر مسجع یا نظم سر و کار داریم و اگر در کنار قاعده‏افزایی، قاعده‏کاهی نیز داشته باشیم، به شعر منظوم می‎رسیم و اگر فقط قاعده‏کاهی نیز داشته باشیم، با شعر منثور مواجه خواهیم شد. نظم: «درد ما را نیست درمان، الغیاث/ هجر ما را نیست پایان، الغیاث» و شعر منظوم: «شکرفروش که عمرش درازباد، چرا/ تفقدی نکند، طوطی شکرخا را؟».

این حافظ‌شناس و پژوهشگر هم‎استانی در خصوص نقش‎های زبان هم توضیح داد: زبان دارای شش نقش است که عبارتند از: نقش عاطفی، نقش ارجاعی، نقش ترغیبی، نقش همدلی، نقش فرازبانی و نقش ادبی؛ ما در این نوشتار با نقش ادبی سر و کار داریم. در نقش ادبی، «پیام» معطوف به خود پیام است (زبان برجسته). کورش صفوی زبان‌شناس و مترجم ایرانی معتقد است: «سروده‏های حافظ در قالب شعر است و نظم در آن از اهمیت ثانوی برخوردار است». نمونه‎های زبان برجسته در شعر حافظ: «من مَلک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب ‎آبادم» یا «پروانه راحت بده ای شمع که امشب/ از آتش دل، پیش تو شمع گدازم».
فیاض در ادامه نوشتار خود به بحث ترکیب و انتخاب رسید و در این‏باره گفت: در این مبحث با محورهای هم‌نشینی و جانشینی روبه‏رو هستیم؛ ترکیب همان هم‌نشینی است که رابطه موجود میان واحدهایی است که در ترکیب با یکدیگر قرار می‏گیرند و واحدی را از سطح بالاتر تشکیل می‏دهند (ترکیب در کلام حافظ: «حال دل با تو گفتم هوس است/ خبر دل شنفتنم، هوس است) و «انتخاب» یا «جانشینی» هم رابطه موجود میان واحدهایی به‏شمار می‏رود که به جای هم انتخاب می‏شوند و در همان سطح، واحد تازه‏ای به‏وجود می‏آورند (نمونه انتخاب در شعر لسان‎الغیب: «ندانم از چه سبب، رنگ آشنایی نیست/ سهی‎قدان سیه‏چشم ماه‎سیما را). به‎اعتقاد یاکوبسن، «انتخاب بر حسب تشابه و روی محور جانشینی صورت می‏گیرد».

وی با بیان این‎که چهار شگردی که مبتنی بر انتخاب، پدید می‏آیند، عبارتند از: مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه، افزود: تنها گونه مخیّل مجاز، «مجاز بالاستعاره» یعنی همان «استعاره» است. «کنایه» از زبان خودکار به زبان ادب راه می‏یابد. تشبیه و استعاره دو شگردی هستند که بر مبنای تشابه روی محور جانشینی قابل بررسی هستند. جرجانی معتقد است: «استعاره به اعتبار استعاره بودنش هیچ اهمیت ندارد. اهمیت آن، در ترکیب هنری کار شاعر و ادیب است که آن را زنده می‏کند و جان می‏بخشد». استعاره در شعر حافظ نمود دارد و با بهره گرفتن از آن زبانش را ادبی‏تر می‏کند: «ابروی دوست کی شود، دستکش خیال من/ کس نزده است از این کمان، تیر مراد بر هدف».
فیاض در پایان درباره دو صنعت ایهام و پارادوکس و وجود آنها در شعر حافظ هم توضیح داد: ایهام، آوردن واژه‎ای است با حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن است که حافظ از این صنعت زیاد استفاده کرده است؛ «از آن زمان که بر این آستان نهادم روی/ فراز مسند خورشید، تکیه‏گاه من است» یا «از کیمیای مهر تو زرگشت روی من/ آری به یمن لطف شما، خاک زر شود». صنعت پارادوکس هم یعنی غیرواقعی را واقعی جلوه دادن است که خواجه شیراز در ابیات خود به‏منظور افزودن به زیبایی کلامش از آن وام گرفته است؛ «میان گریه می‏خندم که چون شمع اندرین مجلس/ زبان آتشینم هست لیکن در نمی‏گیرد» یا «در اندرون من خسته‏دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست».

سپس رضا معتمد با دعوت مجری برنامه پشت تریبون قرار گرفت و طبق قرار همیشگی به‏صورت رسا یک‏بار غزل را برای حاضران خواند: «سرم خوش است و به بانگ بلند می‏گویم/ که من نسیم حیات از پیاله می‏جویم/ عبوس زهد به وجه خمار ننشیند/ مرید خرقه دردی‏کشان خوش‏خویم/ شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست/ کشد در خم چوگان خویش چون گویم/ گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید/ کدام در بزنم چاره از کجا جویم/ مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی/ چنان‏که پرورشم می‏دهند، می‏رویم/ تو خانقاه و خرابات در میانه مبین/ خدا گواه که هر جا که هست با اویم/ غبار راه طلب کیمیای بهروزی است/ غلام دولت آن خاک عنبرین‎بویم/ ز شوق نرگس مست بلندبالایی/ چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم/ بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک/ غبار رزق به فیض قدح فرو شویم».
این شاعر، منتقد و پژوهشگر با فراغت از خوانش این غزل به وزن شعر (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) اشاره کرد و گفت: این غزل، غزلی عرفانی و انتقادی است و یکی از سروده‏های خاص حافظ است، زیرا یکی از ابیات این غزل (بیت دوم) از پرچالش‏ترین ابیات وی به‎شمار می‏رود که در ادامه به آن اشاره می‏کنم. وی با خواندن بیت اول تاکید کرد که حافظ در این بیت نشاط حاصل از مستی خود را آشکارا بیان می‏کند، چراکه نسیم روحنواز زندگی خویش را تنها از جام شراب می‏جوید و پیش از این هم بارها در ابیاتی دیگر به مستی خود بالیده است.

معتمد با رسیدن به بیت «عبوس زهد به وجه خمار ننشیند/ مرید خرقه دردی‏کشان خوش‏خویم» گفت: این همان بیتی است که در معنای آن بحث زیاد است و قریب دویست معنی برای آن در نظر گرفته‏اند، صاحب‏نظران و حافظ‌شناسانی نظیر بهاءالدین خرمشاهی صاحب «حافظ‎نامه»، پرویز ناتل‏خانلری مصحح دیوان حافظ و... در خصوص این بیت به ارائه توضیحانی پرداخته‎اند که در این میان خانلری (بر اساس تصحیح قیاسی) معتقد است که به‏جای فعل «ننشیند»، باید فعل «بنشیند» قرار بدهیم تا معنای بیت درست شود، این در حالی است که خود وی در هیچ‏کدام از نسخه‎های حافظی که تصحیح کرده، فعل «بنشیند» را به کار نبرده است. در این میان هوشنگ ابتهاج با این نظریه وی موافق است و از آن سو احمد شاملو مخالف اما با همه این اوصاف، اگر «عبوس» را صفت بگیریم، معنای این بیت پیچیده نیست و این‎گونه معنا می‏شود که هرگز ترشرویی زاهدانه با گرفتگی چهره مستانه یکسان نیست، چون مستان حتی اگر خمار هم باشند باز خوشرو هستند و من مرید خرقه دردی‎کشان (نهایت مستی) خوشخو هستم. البته در مصرع دوم برخی معتقدند چون در شعر حافظ خرقه جنبه منفی دارد و به‏دلیل ریاکاری زاهدان آن را مذموم می‎داند، احتمالا این خرقه، «فرقه» بوده است که این هم دور از ذهن است؛ چون حافظ با کاربرد اصطلاح «مرید خرقه» با ایجاد این تناقض و پارادوکس از آن استفاده زیبایی‎شناسانه کرده است. همان‏طور که اطلاع دارید «مرید خرقه» یکی از انواع مرید در سیر و سلوک عارفانه است و مرحله‏ای است که مرید در وادی حقیقت‏یابی به درجه‏ای می‎رسد که لایق پوشیدن خرقه می‎شود و خرقه هم لباس پاره‎پاره و وصله‎دار صوفیانه بوده که حتی برخی از این وصله‏ها تعمدی و از اعتبار خاصی برخوردار بوده است.
وی در ادامه در بیت سوم وقتی به «سرگشتگی» رسید، با بیان این‏که در این بیت حافظ به مرحله «حیرت» که یکی از مراحل سیر و سلوک است و پس از آن مرحله فنا قرار دارد، اشاره کرده است، در خصوص «پیر مغان» در بیت چهارم این غزل هم توضیح داد: پیر مغان یکی از اسطوره‏های شعر حافظ است و نقش محوری در کلام وی دارد و در یک کلام، قهرمان شعر حافظ است و او در این بیت می‏گوید، اگر پیر مغان در را به روی من باز نکند، کدام در را به صدا در بیاورم و راه نجات خودم را کجا جست‏وجو کنم، اخوان‎ثالث هم در شعر زمستان به تاثیر از حافظ می‏گوید: « مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین/ هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی.../ دمت گرم و سرت خوش باد/ سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای/ منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم/ منم من، سنگ تیپاخورده رنجور/ منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور/ نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم/ بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم...».

معتمد با تاکید بر این‏که حافظ در بیت پنجم (مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی/ چنان‏که پرورشم می‏دهند، می‏رویم) اندیشه جبرگرایانه خود را به نمایش می‏گذارد، سپس به بیت ششم رسید و گفت: حافظ در بیت «تو خانقاه و خرابات در میانه مبین/ خدا گواه که هر جا که هست با اویم» می‏‎خواهد بگوید که کسی که حقیقت‎جو است برایش فرقی ندارد که در مسجد باشد یا میخانه، چون در همه حال خدا شاهد است که دلش با اوست که البته باز حافظ در این بیت با ترکیب رندانه تلاش کرده که مخاطب را در مورد مرجع ضمیر «او» کمی به چالش بکشاند که آیا مقصود از «او» خداست یا نه، معشوق دیگری است.
وی با خواندن بیت بعدی توضیح داد که حافظ در این بیت وادی «طلب» را که نخستین مرحله سیر و سلوک است به تصویر کشیده است و معتقد است که غبار راه طلب کیمیای خوشبختی است و خود را غلام این گرد و غبار خوشبو دانسته است. این بیت همچنین به این حدیث قدسی «من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته؛ هر كس مرا طلب كند، مرا مي‌يابد و هر كه مرا بيابد، مرا مي‌شناسد و هر كه مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر كسي مرا دوست بدارد، عاشقم مي‌شود و هر كه عاشقم بشود، عاشقش مي‌شوم و هر كس را كه عاشقش بشم، او را مي‌كشم و هر كس را بكشم، ديه او به گردن من است و هر كس كه به گردن من ديه دارد، من خودم ديه او هستم» اشاره دارد.
معتمد در پایان به تصویرسازی شاعرانه حافظ در بیت «ز شوق نرگس مست بلندبالایی/ چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم» اشاره و در خصوص بیت آخر این غزل هم تاکید کرد که حافظ در این بیت از طنز سود جسته و گفته است که جام باده را بیاورید، زیرا من همچون فقها فتوا می‏دهم که با نوشیدن باده غبار ریاکاری از دل‎های پاک زدوده می‏شود.
در پایان این نشست عبدالله رئیسی با درخواست بهنام هنری، چند قطعه از سروده‏های خود را خواند که با اقبال حاضران روبه‌رو شد.
برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، حافظ ، پژوهشگر ، ادب ، بوشهر
نام:
ایمیل:
* نظر: