بامدادجنوب- الهام بهروزی:
«صدای تو/ وارونه دلتنگی است/ اسبی که دست نسیم را در یالهایش دارد و/ خوشبختی را از طوفانها/ نجات میدهد/ و خندهات میتواند/ پایان خوش داستانم باشد/ سیبی که قهرمان گرسنه قصه را/ نجات میدهد» (ارسلان باقری).
ارسلان باقری شاعری از خطه خوش آب و هوای لامرد فارس، در یک روز پاییزی (سال 63) دیده به جهان گشود و از زمانی که خویشتن خویش را شناخت، عاشقانههایش را با الهام از طبیعت بکر پیرامونش سرود. وی دانشآموخته مهندسی عمران (کارشناسی) و نامزد نهایی جایزه شعر خبرنگاران و برگزیده شعر «مهستان» است. او در این سالها با سرودههایش ثابت کرده است که رهروی مستعدی در عرصه شعر سپید است؛ شعری که نخستینبار شاملو آن را پایهریزی کرد. در اینباره سیدجعفر یاحقی در کتاب «جویبار لحظهها» میگوید: «در مسیر شعر نو نیمایی در سال 1326 نخستین مجموعهشعر احمد شاملو بهنام «آهنگهای فراموش شده» به چاپ رسید.
«آهنگهای فراموش شده» مجموعهای بود ناهمگن که از شعرهای کاملا سنتی تا اشعار نیمایی و حتی نوشتههای کاملا بیوزن و قافیه و آهنگ که بعدها به «شعر منثور» یا «شعر سپید» شهرت یافت، در آن دیده میشود. انتشار این مجموعه در دنیای شاعری شاملو اهمیت چندانی ندارد و همچنان که خود او در مقدمه کتاب پیشبینی کرده، این نوشتههای منظوم و منثور آهنگهایی که زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد، بیش نیست اما به جهت آنکه این مجموعه حاوی نخستین نمونههای «شعر سپید» در زبان فارسی است، نثر آن در این سال سزاوار توجه است». به عقیده یاحقی این نوع شعری، پدیدهای کاملا غربی و فاقد هر نوع وزن و آهنگ است. البته در این میان، سیدجعفر حمیدی هم بر این باور است که «شاملو در سرودن این نوع شعر از کتابهایی چون تاریخ بیهقی و تورات بیشترین سود را برده است، چون این دو کتاب حاوی جملاتی شعرگونه و آهنگین است».
شاملو با عبور از شیوه نیمایی راه تازهای در پیش میگیرد که نیما و پیروان راستینش هرگز علاقهای به آن نشان نمیدهند اما این نحله شعری در ادامه مریدان خود را مییابد که در استان ما شاعرانی صاحبنامی چون منوچهر آتشی و... این نوع شعری را برای سرودههایشان برمیگزینند و اشعار نغزی را به یاد میگذارند. از میان شاعران جوان و امروزی هم تعداد شاعران سپیدسرای استان کم نیستند و یکی پس از دیگری دارند سپیدسرودههای خود را که خواندن آنها خالی از لطف نیست، به زیور طبع آراسته و منتشر میکنند. ارسلان باقری که سالهاست با شعر سپید همراه و همراز شده است، نخستین دفتر شعری خود را بهنام «پرندهای بالای میدان مین» به همت انتشارات «شانی» تابستان 95 راهی بازار نشر کرده که با اقبال ادبدوستان روبهرو شده است، وی در حال حاضر اثر دیگری به نام «مشیت» آماده چاپ دارد. ارسلان باقری از آن دسته شاعرهایی است که در شعر توانسته خود را به اثبات برساند.
عبدالله رئیسی، شاعر، منتقد، پژوهشگر و استاد دانشگاه (دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی) در خصوص وی میگوید: «ارسلان باقری شاعری فطری و غریزی است و شعرش هیچ میانهای با حرکتهای مصنوعی و مکانیکی بخشی از شعر امروز ندارد. شعر ارسلان باقری شعر آشتی انسان با طبیعت است. دغدغه وی، معطوف به مفاهیم انسانی و طبیعت است. ارسلان باقری عشق و اندوه را همزمان و همزاد با هم در شعرش بهکار میگیرد و عناصر طبیعت در شعر او نمود و حضور بسیار شاعرانهای دارند. او شاعری است که به تخیل و زبان اهمیت میدهد و اگرچه از هنجارهای زبانی عدول نمیکند اما زبان شعرش از قراردادهای کلیشه زبانی فراتر میرود. در شعر ارسلان باقری توازن و تلفیق متعادلی میان ذهنیت و عینیت وجود دارد و این دو عنصر بهخوبی در کنار هم در متن بهکار رفتهاند. در شعر او با مولفههایی نظیر زبان امروزی، تخیل بکر، تصویرسازی عینی و فضاسازیهای زیبا مواجه هستیم و کتاب «پرنده بالای میدان مین» از جمله مجموعه شعرهای موفق در بین شاعران نسل جوان است که قابلیت بحث و مکث و مرور دارد». در همین زمینه گفتوگویی را با ارسلان باقری، شاعر سپیدسرای هماستانی صورت دادیم که در ادامه میآید.
چطور شد که ارسلان باقری در وادی شعر با گونه سپید همگام شد؟
شعر خودش را به چهرههای مختلفی نشانمان میدهد. همه شاعریم فقط عدهای شعرهایمان را مینویسیم. پیش از اینکه با این چهرهاش آشنا بشوم، خودش را با شکلهای مختلفی نشانم داده بود اما سالهای آخر هنرستان شبانهروزی بودم که دوستی اخوانثالث را برایمان زمزمه کرد.
مهمترین تفاوت شعر سپید با نثر در فرم و ساختار است که در شعر سپید در این زمینه کمتر این تفاوت دیده میشود، حال چه چیزی باعث میشود که بگوییم فلان نوشته شعر سپید است؟
شعر برخلاف نثر در ساخت زبان دست میبرد، به عمق میرود. تفاوت شعر و نثر تفاوت مرغ خانگی است با مرغ دریایی. این بر سطح آب نوک میزند (زیبایی ارتعاشات به کنار) او اما به عمق میرود و خاصه چیز تازهای را نشانمان میدهد. او مرغ مهاجر است به تمام زمانه سفر میکند به جهان ناشناخته پا میگذارد، با خیال اوج میگیرد، تصویر و پیامی بدیع میآورد. مرغ خانگی پیچیده نیست، رفتار خودش را دارد (در قالبهای موزون که تفاوت از بیرون هم پیداست).
ویژگیهای شعر سپید کدام است، آیا ممکن است روزی به غزلسرایی روی بیاورید؟
علاوه بر احساس، زبان شعری، ساختار شکنی، موسیقی درونی و ابزارهای بیان خیالانگیز (تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه، نماد) کشف و شهود و بازآفرینی و آفرینش، همنیشینی این المانها نیز بسیار موثر است و در ادامه این پرسش بعید میدانم با توجه به آنچه که من از شعر میخواهم، به غزلسرایی بپردازم.
عاطفه و احساس چقدر در شعرهای شما جریان دارد؟ و چقدر تلاش کردی که این بُعد در کلامت خود را به رخ بکشد؟
بدونشک این شاخصهها جزئی است جداناپذیر از شعر. مشخصا در شعر من نیز وجود دارد اما میزان آن را مخاطب بهتر تشخیص میدهد. عاطفه و احساس مثل رفتار ما عنصری تهنشین شده است. اگر برای نشان دادن آن تلاش کنیم، نخنما و مصنوعی است. بوکوفسکی جمله دارد که میگوید: «سعی نکن».
یکی از سپیدسراهای جنوب منوچهر آتشی است، شما چقدر از اشعار وی در شاعرانگیهایت بهره میگیرید؟ آیا طبیعت در شعرهای شما چون آتشی نمود پررنگی دارد؟
آتشی را میستایم. اما خب! کار خودم را میکنم و به این مساله واقف هستم که علاقه مبتلا شدن میآورد، نمیدانم این علاقه چقدر باعث مبتلا شدن من به جهان شعری او شده است. با توجه به تاثیر محیط بر پرورش اندیشه و خلاقیت، طبیعت جزئی جدانشدنی است از شعرم.
آیا کنشهای اجتماعی هم در کلامت خود را به نمایش میگذارد یا صرفا عشق، انتظار و... را در شعرت جاری کردی؟
با این پیشفرض که شعر دور از جریانهای زندگی شخصی و روز جامعه نیست. اغلب دنیای شعری شاعران با تلنگرهای عاطفی آغاز میشود که شعر من هم از این قاعده مستثنی نبوده است. صد البته مجموعه و شعرهای اخیرم گویای این موضوع است.
نخستین سپیدسرودههای شما «پرندهای بالای میدان مین» نام دارد، این اثر را کی منتشر کردید و بیشتر کدام سرودههایی شما را در بر میگیرد؟
این مجموعه که زمستان 95 به همت نشر شانی منتشر شد، دارای پنجاه و سه اثر، شامل سرودههایم از سالهای 87 تا 93 است.
ارسلان باقری در دنیای سحرانگیز شعر بهدنبال چه چیزی است؟ آیا اگر دوباره به دنیا میآمدید باز هم شاعر میشدید؟
دنبال هر چه که زخمهای واقعیت را التیام ببخشد. شعری که با تکیه بر جهان وطنی، ماندگاری و ترجمهپذیری ناغافل از جریانات روز جامعه نباشد. در مورد سوال دومتان سخت است بهتنهایی پاسخ بدهم، چراکه من از جبر دوباره بیاطلاعم. نمیدانم آیا دوباره مادرم آن لالاییها و قصهها را برایم میخواند؟ آیا شبهای تابستان، پیش از خواب، ماه از پشت شاخهها پیدا و پنهان میشود؟ آیا در همان روستا پایینتپه با چشمانداز نخلستان بزرگ میشوم؟ آیا همین خیال و خاطره و تنهایی تکرار خواهد شد؟ بعید میدانم من بهتنهایی شعر را انتخاب کرده باشم. او خودش هم دستی در این رسالت داشته است.
قطار شعر امروز خاصه شعرهایی چون سپید، موج نو، پستمدرن و... به کجا میرود؟ آیا مسیری که در پیش گرفته، درست است؟
هر کدام از قالبها یا مانیفستها با توجه به جریانهای موازی چه در درون جامعه و چه فراتر از مرزها، چنانچه در بستر مناسب رشد کنند و در مسیر مناسب قرار بگیرند، از قطار آینده جا نمیمانند.
چرا شعر معاصر فارسی نتوانسته چون شعر کلاسیک (نظیر شعر شاعرانی چون سعدی، حافظ، فردوسی و...) خود را به جهانیان معرفی کند؟
شعر کلاسیک ما پیشینهای قرین هزار و صد سال دارد. باید بپذیریم که درختی با این عظمت سایهای گسترده و میوههای قابل عرضه داشته باشد. در مقابل شعر معاصر ما که بهعقیده کارشناسان از سال 1302 با نگارش «افسانه» آغاز شده، هنوز نهالی نوپاست اما با توجه به سرعت مدرنیته این توجیهی بیش نیست. به گمانم اگر ما بتوانیم با نگاهی به جریان شعری جهان و تکیه بر ترجمهپذیری و استفاده بهتر از کهنالگوها و آنچه که پیشینیان برای ما به یادگار گذاشتهاند، خروجی قابل عرضهتری داشته باشیم.
جایگاه شعری بوشهر را چگونه ارزیابی میکنید آیا توانسته جای خود را میان شعر ملی بیابد؟
شعر معاصر بوشهر با چهرههای تاثیرگذاری چون منوچهر آتشی، علی باباچاهی، محمد بیابانی، ابوالقاسم ایرانی با گفتمان و جریانی تازه جایگاه خود را به ثبت رسانده است. چنانچه اگر این سیاهه را تا به امروز ادامه دهیم با چهرههای آشنا و تاثیرگذاری بر میخوریم. بدونشک شعر بوشهر از وزنههای شعر معاصر ماست که جایگاه خود را مستحکم بنا کرده است.
سخن پایانی؟
اینگرید برگمن میگوید: «هنر اگر نبود، واقعیت ما را می کشت».
پس از پایان این گفتوگوی خواندنی، کتاب «پرنده روی میدان مین» که نامش را از یکی از شعرهای خود وام گرفته است، باز میکنم و برخی از شعرهایش را میخوانم. بهراستی ارسلان باقری در این مجموعه نبوغ شاعری خود را سخت به کار بسته است و با نگاهی شاعرانه، اندیشه و کلام را با یکدیگر عجین کرده است و انقلابی به نام شعر آفریده است. در خاتمه، نمونه یک شعر زیبا وی را میآورم که خواندنش خالی از لطف نیست؛ «خرابه را به آبادی/ مرداب را به رودخانه/ اندوه را به شادی بدل میکند/ دوست داشتن کارخانه رویاسازی است/ چیزی شبیه عصای جادویی/ نسیم صبحگاهی/ پرندههایی که پرواز را میدانند/ کودکان دبستانی/ باغها و چشمهها/ کارمندان اویند/ نفرت هم برای خودش بساطی دارد/ عصایی دارد/ رودهایی که به فاضلاب بدل میشوند/ بادهایی که طوفان به پا میکنند/ مردابها/ مردان بدکاره/ زنان بدکاره/ جنگاوران/ کارمندان اویند/ ما کدامیم؟!».