bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۲۷
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۸ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۴
فکر نمی‌کنم کسی باشد که از بیکاری جوانان بارها و بارها گلایه نکرده باشد، در جمعی خصوصی یا از تریبونی بزرگ‌تر در جمعی بزرگ‌تر. پیکان انتقاد هم همیشه به‌سوی مسولان دراز بوده و هست. نمی‌خواهم بگویم انتقادی وارد نیست و کاری از دست کسی بر نمی‌آید، نه اما جوانان ما چقدر در جستن شغلی جدی هستند؟ تا کنون چند نفر را دیده‌اید که دایره کارجویی‌شان از تماس عمو و پیامک شوهر خاله فراتر رفته باشد؟ چند نفر از جوانان خانواده‌تان را سراغ دارید که پی آموختن تخصصی رفته باشد تا در مسیر کارجویی به کارش بیاید؟ جز این است که خیل عظیمی از جوانان امروز، تا صبح در شبکه‌های مجازی سرگردانند و تا ظهر در خواب ناز؟

شوربختانه یکی از عادت‌های ما، انداختن تقصیر به گردن این و آن است. ترسمان از پذیرفتن کاستی‌هایمان، تاری است که از همان روزهای آغازین زندگی در پودمان تافته شده است. مثلا دوران تحصیلتان را به یاد بیاورید. هرزمان از سد درسی عبور کرده‌ایم، گفته‌ایم که درس را گذراندم و نمره خوبی گرفتم اما وقتی موفق به گذراندن آن نشده‌ایم می‌گوییم که فلانی قبولمان نکرد، فلان استاد انداختمان!

این روزها وقتی در و دیوار مغازه‌ها و خیابان‌ها را می‌بینم، فوجی از آگهی‌های اشتغال چشمم را خیره می‌کند. از مدیر داخلی و کارمند و بازاریاب و منشی گرفته تا کارگر ساده و فروشنده و راننده.

چند وقتی است دوستانم مدام از من می‌خواهند کارمند و کارگری را معرفی کنم و یا آگهی استخدامی در روزنامه برایشان منتشر کنم. اینها را می‌گذارم کنار حرف‌هایی که درباره بیکاری زده می‌شود و می‌بینم یک جای کار ایراد دارد.

یکی از آسیب‌های این پدیده، نوع تربیتی است که ذهن جوانان را آلوده کرده است. وقتی ذهن و زبان کودکانمان را از همان ابتدا پر می‌کنیم با دکتر و مهندس و خلبان (!!!) شدن، کار به جایی می‌رسد که در سنین جوانی، کودکی که حالا در دنیای واقعی به هیچ‌کدام از آمال و آرزوهای پدر و مادر نرسیده، تن به تحمل کارهایی کمتر از خلبانی هم به این سادگی‌ها نمی‌دهد. بزرگ‌منشی ما تا جایی پیش می‌رود که بسیاری از کارهای اطرافمان را یا کارگران کشورهای همسایه انجام می‌دهند یا هموطنان هجرت کرده از استان‌های دیگر.

تا به امروز فکر کرده‌ایم که تعریفمان از کار چیست؟ بیکاری چیست؟ آیا مشاغل را می‌توان به شغل‌های پست و بلند تقسیم کرد؟ مگر نه این است که جامعه برای چرخش چرخ‌هایش، به بازوهایی نیاز دارد که هر کدام گوشه‌ای از آن را بگیرند و به حرکت درآورند؟ اگر قرار باشد همه پزشک باشند، اصلا چه کسی قرار است نقش بیمار را برایشان بازی کند؟
چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

برچسب ها: صالح دروند ، بیکاری
نام:
ایمیل:
* نظر: