bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۳۲۸
تاریخ انتشار: ۳۴ : ۱۷ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۶
مجید شفیعی در گفت‎وگو با بامداد جنوب:
مجید شفیعی نویسنده‏ای است که در داستان‎هایش با تکیه بر شخصیت‎های اسطوره‏ای در تلاش است تا مخاطب کودک و نوجوان را با خودهایی که در هر مرحله از زندگی با آن روبه‎رو می‎شود، بهتر بشناسد و بهتر کنار بیاید. این نویسنده برگزیده در پی این است تا با گریز به تاریخ و احیای کهن‎الگوها جریان داستان‎نویسی را رونق بخشد.
|بخش دوم|
بامدادجنوب- وندیداد امین:
مجید شفیعی نویسنده‏ای است که در داستان‎هایش با تکیه بر شخصیت‎های اسطوره‏ای در تلاش است تا مخاطب کودک و نوجوان را با خودهایی که در هر مرحله از زندگی با آن روبه‎رو می‎شود، بهتر بشناسد و بهتر کنار بیاید. این نویسنده برگزیده در پی این است تا با گریز به تاریخ و احیای کهن‎الگوها جریان داستان‎نویسی را رونق بخشد. در بخش نخست گفت‎وگو با این نویسنده، نظر وی را در خصوص معیارهای نویسندگی حوزه ادبیات کودک و نوجوان، وضعیت این حوزه و ... جویا شدیم و اینک شما را به خواندن بخش دوم و پایانی این گفت‎وگوی خواندنی دعوت می‏کنیم.

خود شما مولف چندین اثر داستانی در حوزه کودک و نوجوان هستید. از دیدگاه شما آیا یک شخص بزرگسال قادر است ارزش‌های زیستی مطلوب خود را از طریق ادبیات به کودکان منتقل کند؟
اثر هر نویسنده‌ای موید و نشان‌دهنده دریافت‌ها و ادراک و نیز تجربه‌های زیستی او از جهان پیرامون خود است. او از تخیل خود بهره می‌جوید تا از جهان پیرامون خود بگوید و هرچه تاثیرگذارتر می‌کوشد تا جهان ذهنی خود را با توجه به تحولات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی در گونه‌های ادبی متفاوت بازگو کند. نویسندگان حوزه ادبیات کودک و نوجوان چون نویسندگان دیگر عرصه‌ها از منظرهای گوناگون به جهان کودکی و کودکان نظر می‌دوزند و آن را بازگو می‌کنند که بستگی به زیست فرهنگی، اجتماعی و تاریخی آنها دارد، هرچه زاویه نگاه دقیق‌تر باشد؛ شکل‌دهی به مواد خامی که در دسترس دارد، موثرتر خواهد بود. در نویسندگی برای کودک، مهم شناخت جنبه‌های روحی و تغییرات ذهنی مخاطب و همچنین شناخت روح زمانه است. مهم شناخت درست محیط پیرامونی و نوع شکل‌گیری تخیل و تجسم است و پویایی اندیشه‌ای که بتواند با شناخت بی‌شمار عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دست به خلق اثری ماندگار بزند.

شما در داستان‌هایتان گاه اسطوره‌های تاریخی را به وجهی نمادین جلوه داده‎اید. بازتاب کارکردهای اسطوره‌ای در داستان میان مخاطبان آثار شما چطور بوده است؟
بارتاب اسطوره در اغلب کارهای من نه‌تنها در کتاب‌هایی که عمدتا رنگ و بوی تاریخی دارند، بلکه در آثار غیر‌تاریخی که فضای معاصری دارند، مشهود است، چراکه شاکله اندیشه من، بر‌ساخته و بر نهاد از اندیشه‌های اسطوره‌ای و تخیل و تدقیق در این موضوعات است. به سبب این‌که سهم بزرگی از ناخودآگاه جمعی و فردی ما ملهم از سویه‌های مختلف اسطوره‌هاست. به قول کلود لوی استروس اسطوره شناس بزرگ: «این ما نیستیم که به اسطوره‌ها می‌اندیشیم، بلکه این اسطوره‌ها هستند که در ما می‌اندیشند». سرنمون‌های ازلی و ابدی خواه ناخواه در آثار من و برخی دوستان دیگر نمود دارد. این خصیصه روحی و روانی من است که مرا به سمت اسطوره و دریافت‌های اسطوره‌ای می‌کشاند و من از آن برای تبیین وضع موجود و تاویل و تفسیر آن بهره‌برداری می‌کنم. اسطوره برای من به‌مثابه قابی است که از آن به جهان معاصرم می‌نگرم. آستانه‌ای که از ان عبور می‌کنم تا به دریافت‌های جدیدی برسم و آن را در شکل‌های روایی جدید و قالب‌های مناسب بیان کنم.

 اصولا مخاطبان با این گونه‌های ادبی منبعث از اساطیر که از روان جمعی خودشان حکایت دارد، ارتباط خوبی بر قرار می‌کنند. به‌عنوان مثال، رمان «کابوس ماهان» من که بر بستری از اساطیر و متون کهن و در فضایی تاریخی برساخته از تخیل و با توجه به دستاوردهای ادبی و هنری خودم و گذشتگانم شکل گرفته است که البته با اقبال خوبی هم از طرف مخاطبان رده سنی نوجوان و حتی شاید بالاتر مواجه شده است. جوایزی را به خود اختصاص داده و به چاپ دوم نیز رسیده است. منظور من یافتن حلقه‌های مفقوده تاریخی و اسطوره‌ای است و استفاده از معادن زرخیز روایات و ادبیات کهن واساطیری ما این معدن بی‌انتهاست. نقب در گذشته‌های پنهان و زوایای نامکشوف روان جمعی و تاریخی ما می‌زند. البته اگر بتوان از اساطیر استفاده‌های معاصری کرد و به آنها در زندگی روزمره ابعادی تازه بخشید، کاری سترگ انجام پذیرفته است. به‌عنوان نمونه، برای فهم بیشتر موضوع مطلبی را از کتاب تری ایگلتون به نام «چگونه باید آثار ادبی را خواند» می‌آورم: «استیون ددالوس و لئوپولد بلوم دو قهرمان رمان اولیس هستند، هنگامی که در دوبلین بی‌هدف پرسه می‌زنند ظاهرا بر زندگی خود تسلطی معقول دارند، خواننده می‌داند که پیرنگ فرعی هومری رمان تعیین‌کننده بسیاری از کارهایی است که دو شخصیت یاد شده انجام می‌دهند ددالوس و بلوم خبر ندارند که زندگی‌شان دارد بدین شیوه نوشته می‌شود رابطه آنها با پیرنگ هومری مانند رابطه خود با ناخودآگاه است.

به عقیده شما، آیا می‌توان گفت که داستان‌های شفاهی پیش‌زمینه‌ای برای پذیرش داستان‌های مکتوب کودکان است؟ آیا در این‎باره توجیه زبان شناسانه خاصی دارید؟
اصولا تمام حکایات فولکلوریک و شاید هم به‌جرات می‌توانم بگویم حکایاتی که در کتاب‌های معروفی چون فرائدالسلوک، بهارستان، قابوسنامه، کلیله و دمنه و... وجود دارد، گاه منبعث از حکایات شفاهی مردم دور و نزدیک هستند که سینه‌به‌سینه منتقل شده‌اند و این فرهنگ شفاهی پایه‌ای بوده برای انتقال این داستان‌های گاه حکمی و آموزنده یا جادویی و عجیب و رازآلود که هم‌اکنون به‌صورت مکتوب در دست ماست و البته که ذهنیت بیشتر جامعه به‌علت سابقه‌دار بودن این گونه ادبی نسبت به آنها آشنایی گذرایی دارد و به‌نوعی یک پیشآگاهی. حال مهم این است که نویسنده چقدر می‌تواند با توجه به قابلیت‌ها و توانایی‌های خود و با توجه به روح زمانه این شکل‌های ازلی را تغییر دهد.

 گادامر که از بزرگ‌ترین نمایندگان هرمنوتیک مدرن محسوب می‌شود در این باب می‌گوید: «هر متن به افق فکری مخاطب آن وابسته است و این افق فکری تاریخی است». ساختار زبانی در آن نوع حکایات شفاهی مبتنی بر اقلیمی خاص است با سویه‌های زبانی خاص که در اثر مهاجرت‌ها و ترک اقلیم‌ها بنا بر دلایل فراوانی تاریخی و محیطی به سایر اقالیم دیگر هم سرایت کرده و رنگ و بوی اقلیم جدید را به خود گرفته است و در شیوه‌های متنوع زیستی اعم از کشاورزی، دامداری و شکارگری به گونه‌های دیگری برساخته شده است. هر چیزی که در حال منظور ماست، می‌تواند تصویری مبهم و گم از آن حکایت ازلی باشد که سینه‌به سینه‌گشته و به ما رسیده و پوست انداخته و شاید به‌گونه‌ای دیگر بروز پیدا کرده و یا پوسته‌ای و لایه‌ای به پوسته و لایه زیرنش اضافه شده است. بنا به همان دلایلی که گفته‌اند؛ حکایت‌ها و روایت‌ها را پایانی نیست. آنها از بین نمی‌روند، بلکه از شکلی‌به‌شکل دیگر بروز می‌یابند.این اصل را باید پذیرفت که همه قصه‌ها و حکایت‌ها گفته شده است ولی چیزی که مهم و حائز اهمیت است روایت جدید ما از آن رویدادها و داستان‌هاست. ما از چه منظری به آنها خواهیم نگریست؟

ایران از منظر قومی و زبانی، یک فرهنگ ملون را داراست. صبغه‌های فرهنگی هر بوم و قوم را چگونه در آثارتان در نظر می‎گیرید؟
البته می‌توان بر آن نام خرده‌فرهنگ هم نهاد. بله ایران مملو از خرده‌فرهنگ‌هاست و بدون‌شک این خرده‌فرهنگ‌ها در آثار و حکایات فولکلوریک نمودی بارز و آشکار دارد. حتی شیوه‌های زیستی، اقتصادی و فرهنگی هر قوم و هر دایره اجتماعی خود قطعه‌ای است از یک پازل بزرگ. جزئی است از یک کلیت بزرگ‌تر مهاجرت‌ها از عمده عوامل تغییر و تحولات در گونه‌های مختلف روایی و فولکلوریک بوده‌اند؛ «یک نکته نیست غم عشق و وین عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است». هر قومی از آن کلان روایت ازلی، حکایت و روایت خود را بازگو کرده است که مختص شرایط خود اوست. وظیفه نویسنده خلاق شکل‌بخشی جدیدی به این پازل و قالی پر نقش و نگار است برای بیان مکنونات ذهنی و قلبی خود. نویسنده خلاق از این عناصر به نفع بیان قصه‌ای جدید و روایتی نو بهره می‌برد.

آیا روایت در ادبیات کودکان از نظر هنجارهای ادبی و ساختاری، ساده و سهل شده روایت در ادبیات بزرگسالان است؟
روایت سهل شده، از آن نظر که حوزه واژگانی کودک محدود است. او هنوز به شکل‌های متنوع بیان جمله و عبارات آشنا نیست. از منظر روایتی داستان باید به‌گونه‌ای باشد که مفهوم را در همان دایره واژگانی محدود منتقل کند و البته این خود کاری سهل نیست. ساده و سهل‌شده روایت بزرگسالانه نیست، بلکه تائید‌کننده و قائل به قاموس ذهنی، روانی و واژگانی کودک است. باید در همین ظرف اندک و محدود مفاهیم را منتقل کرد و مهارت نویسنده در همین شیوه هویداتر خواهد شد که در دایره واژگانی اندک مفاهیمی بزرگ را منتقل کند. مفاهیمی که در کهکشان ذهنی کودک بتواند به زایش معناهای دیگر منجر شود.

چگونه می‌توان مهارت‌های یادگیری داستان‌های عمیق و پیچیده‌تر را در کودکان پرورش داد؟
مهارت‌های یادگیری داستان‌های عمیق با مطالعه هر چه بیشتر آثار صورت می‌گیرد و با انگیزه‌بخشی والدین و مقدم داشتن حظ فرهنگی بر دیگر لذایذ زندگی. آثار هم باید طوری نگاشته شوند که منجر به لذتی در وجود کودک شوند به عبارت دیگر، این‌که داستان‌ها باید دنیایی را پیش روی کودک آشکار کنند که وارد شدن به این دنیا برایشان حاوی لذت باشد. از تجربیات قهرمانان در زندگی خود بهره ببرند. البته نیازی هم نیست از همان ابتدا به او داستان‌های پیچیده و عمیق را پیشنهاد داد، بلکه باید دست کودک را گرفت و با او همراه شد. افق دید را تا سطح او پایین آورد. منظری مطابق ذهنیت او یافت و از همان منظر ذهنیت او را تحت تاثیر قرار داد. اگر به کودک خردسالی بگویند زمین می‌چرخد، خورشید و ماه هم می‌چرخند و زمین به دور خورشید می‌چرخد و ماه هم. در باور او، این چرخش معنایی ندارد اما اگر با تدبیری اسطوره‌شناسانه چون اساطیر قدیم به او گفت: مثلا زمین روی شاخ گاو قرار گرفته و خورشید بر پشت یک لاک پشت و گاو می‌خواهد از او روشنی بگیرد. باورش برای کودک سهل‌تر خواهد بود و نظر به این سویه ادراکی انسان‌های کهن دارد که آنها خورشید را ارابه‌ای از نور می‌دانستند که هر روز با انبانی از نور از مشرق به سمت مغرب رهسپار است.

کار کدام یک از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان را می‌پسندید و دنبال می‌کنید؟
از نویسندگان خارجی دیوید آلموند، انتونی هوروویتس، اندی استنتون، شل سیلور استاین، رولد دال، میشاییل انده، کورنیلا فونکه، ار. ال. استاین، انید بلایتون، جانی روداری و بسیاری دیگر و از نویسندگان وطنی بگذارید نامی نبرم که باعث سوءتفاهم نشود اما علاقه خاصی به آثار محمدرضا شمس دارم.

چه توصیه‌ای برای نویسندگان و علاقه‌مندان ادبیات کودک و نوجوان دارید؟
کار نیکو کردن از پر کردن است. درست دیدن، درست شنیدن و به نظاره نشستن، خلوت گزیدن، به تفکر پرداختن، استخوان خورد کردن برای کسب معناهای عظیم از چیزهای ساده. غور کردن در هستی خود و از همه بالاتر خودشناسی و پی بردن به پیچ و خم روان خود. بدون‌شک نویسنده خودهای متفاوتی از خویشتن را در داستان‌ها تکثیر می‌کند؛ خودهایی ملهم از تجربیات تاریخی هزاران نسل چنان‌که فلوبر گفت: «اما بوواری خود من هستم!».

سخن پایانی؟
پیوستن به پیمان جهانی کپی‌رایت و گشوده شدن راهی که بتوان به قله‌های فراتری دست یافت بدون ‌حاکمیت نحله و جریان خاصی در ادبیات و هنر و با ارج گذاشتن به شأن نویسنده، چون اگر در جامعه‌ای فرهیختگانش از ارج و قرب بسامانی برخوردار نباشند؛ آن جامعه به راهی خواهد افتاد که شأن هیچ انسانی محترم نگه نداشته خواهد شد. ارج به قلم، ارج نهادن به چیزی است که خداوند در کتاب عظیم و کریم خود به آن سوگند یاد کرده است.

یادآوری می‎شود، ادبیات داستانی در حوزه کودک و نوجوانان نیاز به بازنگری اساسی دارد، چراکه برای تقویت بنیه فرهنگی و ادبی نسل آینده لازم است که بازگشتی به افسانه‌‏ها و اسطوره‏‌هایمان داشته باشیم تا از این رهگذر کودکان و نوجوانان را که سرمایه‏‌های آینده‎ساز جامعه به‌‏‏شمار می‎روند، با هویت حقیقی خود آشنا کنیم. 
نام:
ایمیل:
* نظر: