bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۶۷۲
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۱۶ - ۲۳ مهر ۱۳۹۶
قصد این نوشته بیان موضوع «محورمداری» و «محورگریزی» در شعر حافظ با تحلیل یک غزل زیبا از این شاعر بزرگ فارسی است. منظور از محور، وجود یک فکر مرکزی یا تمرکز بر یک اندیشه خاص و شناخته شده است.
جلوه‌های محورمداری و محورگریزی در یک غزل حافظرضا معتمد:
قصد این نوشته بیان موضوع «محورمداری» و «محورگریزی» در شعر حافظ با تحلیل یک غزل زیبا از این شاعر بزرگ فارسی است. منظور از محور، وجود یک فکر مرکزی یا تمرکز بر یک اندیشه خاص و شناخته شده است. محور مدار بودن، البته خصیصه‎ای است که در آثار و نوشته‎های همه صاحبان فکر و اندیشه و تمام کسانی که با هدف اشاعه و گسترش تفکری قلم برکاغذ می‎گذارند، وجود دارد و از این لحاظ این ویژگی تنها منحصر به حافظ نیست، بلکه آن چیزی که حافظ را از دیگران متمایز می‌کند، جامع‌الاطراف بودن فکر مرکزی شعر او و پرهیز از در افتادن در غرقاب اندیشه‌های به‌ظاهر فریبنده اما یکسویه است.

محورمداری شعر حافظ
محور اصلی اندیشه حافظ در شعرهایش «انسان» است. انسان در شعر شرقی و به‌ویژه شعر کهن فارسی، آن هم از نوع تعلیمی و عرفانی‌اش، جایگاهی ویژه دارد. ظهور عرفان و ادبیات عرفانی و سرایش چندین منظومه تعلیمی در ادبیات فارسی، همه به قصد پرروش انسان و به کمال رساندن او انجام گرفته است. این پرورش، (به‌ویژه در تعالیم زهاد و متصوفه) بیشتر ناظر به تقویت جنبه روحانی وجود انسان و نادیده گرفتن امیال و غرایز جسمانی اوست. با این وصف، ممکن است پرسیده شود که وجه تمایز حافظ با سایرین در این زمینه چیست؟ پاسخ می‌تواند این باشد که نوع نگاه حافظ به انسان و توجه او به پرورش کمالات انسانی تا حد زیادی با دیگران و به‎ویژه با مکاتب رسمی عرفانی و خانقاهی متفاوت است. این تفاوت می‌تواند ناشی از آن باشد که حافظ نگرشی چند وجهی به انسان دارد و متناسب با همین نگرش چند وجهی، پیشنهادهایش به عالم انسانی، چند وجهی و متنوع است. او همه این وجوه متنوع و گاه متضاد را در یک محور فشرده کرده است: «عشق». عشق در شعر او برجسته‌ترین و محوری‎ترین نکته است و کلیدی‎ترین کلمه غزل‎های او را تشکیل می‎دهد. این کلمه و مشتقات آن همچنین بیشترین کاربرد را در غزل‌های حافظ یافته‎اند. 

از دیگر سو نگاه حافظ به مقوله عشق نیز نگاهی انسانی و جامع است. این نگاه به گونه‎ای است که نه با فاصله گرفتن از واقعیت‌های وجود انسانی، کاملا رنگی انتزاعی و مجرد به خود گرفته باشد. (چنان‌که مفهوم عشق در ادبیات عرفانی بدین‌گونه است) و نه با بسنده کردن به علایق محدود شخصی و نفسانی، عشق را خودخواهانه تا سر حد عواطف شخصی پایین آورده باشد. عشق در غزل‌های حافظ راه میانه‌ای است بین مجاز و حقیقت. حقیقتی که حافظ از آن با نام عشق تعبیر می‌کند، جوهری صیقل‌دهنده روح و روان انسان است و پیشنهادهای او برای دستیابی بدان کاملا کاربردی و ملموس است. او شرط به کمال رسیدن انسان را «عشق‌ورزی» می‌داند و عشق‌ورزی در مکتب او نه نیازمند طی طریق‌های صوفیانه و خانقاهی و ریاضت‌کشانه است و نه محتاج کسب حکمت و دانش‌های آنچنانی: «بشوی اوراق اگر هم درس مایی/ که علم عشق در دفتر نباشد». (دیوان حافظ /66/19)

عشق به‌عنوان محوری‌‌ترین فکر حافظ در واقع توجه زلال و شفاف به همه وجوه زندگی است. وقتی او در غزل‌هایش از عشق می‌گوید، حس زندگی را با تمام وجود به مخاطبش تزریق می‌کند. حسی که بیشتر از همه معطوف به تعامل انسان‌ها با هم بر پایه امید، مهرورزی، گذشت، مدارا و دوری از ستم و فریب و تزویر است. غزل زیر که یکی از جامع‌ترین غزل‌های حافظ است، می‌تواند حامل محوری‌ترین اندیشه‌های او باشد. حافظ در این غزل به زیبایی، مبانی و اصول عشق‌ورزی را بیان می‌کند. در حقیقت هر بیت این غزل راوی یکی از اصول عشق‌ورزی و یکی از پله‌‌های تکامل انسان است. ما در این غزل با نوعی اجمال و تفصیل روبه‌رو هستیم. بیت نخست به‌طور اجمال از عشق‌ورزی سخن گفته است و بیت‌های بعد شرایط و ملزومات عشق‌ورزی را به تفصیل بر شمرده است: «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن/ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافری ست رنجیدن/ به می‌پرستی از آن نقش خود زدم بر آب/ که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن/ به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن/ عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس/ که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن/ مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست/ به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن/ به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه/ کشش چو نبود از آن‌سو چه سود کوشیدن/ ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب/ که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن/ مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ/ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن» (دیوان/216).

 می‌توان ادعا کرد این غزل حافظ جامع افکار و اندیشه‌های محوری وی (تقریبا) در همه غزل‌های او است. «عشق ورزیدن» که در بیت نخست، حافظ خود را بدان شهره می‌داند، در جای جای غزل‌های دیگر او به دفعات آمده است. از جمله این بیت که او عشق ورزی را «فن شریف» توصیف می‌کند: «عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود» (دیوان/104/16) و یا این بیت که او خود را با صراحت «بنده عشق» می‌داند که پیامد آن آزادی از هر دو جهان است: «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم/ بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم» (دیوان/191/8).
همین محوریت عشق در غزل‌های حافظ است که او در هر گذری از گذرگاه‌های غزل‌هایش، آن را به‌عنوان نشان راه و راهنمای سلوک انسانی قرار داده است. عظمت عشق در نگاه حافظ تا بدان اندازه است که او گاه آن را مایه دوام انسان و نامیرایی او می‌داند: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما» (دیوان/6/9) و همچنین قصه‌ای یگانه و نامکرر: «یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است» (دیوان/15/6). عشق و نقش محوری آن در غزل‌های حافظ (در غزل مورد اشاره ما) شکلی عملی و کاربردی به خود می‌گیرد. 
عشق‌ورزیدن در واقع به عمل درآوردن مفهوم کلی و انتزاعی عشق است و به فعل درآوردن نیرویی عظیم است که در جان جهان و وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. این عشق‌ورزی را حافظ تابع شرایطی می‌داند که می‌توان از آن به‌عنوان «ملزومات عشق‌ورزی» نام برد. در غزل مورد بحث، حافظ ملزومات عشق‌ورزی را «بد ندیدن»، «وفا کردن»، «ملامت کشیدن»، «خوش بودن»، «نرنجیدن»، «راز پوشیدن» (که در برخی نسخه‌ها «عیب پوشیدن» آمده است و به نظر مرجح‌تر می‌آید)، «فرصت بهره‌وری از زیبایی»، «ترک خودپرستی» و... برشمرده است که همه عامل بلوغ عشق در انسان و صیقل‌دهنده روح انسانی است. هیچ‌کدام از این ملزومات نیز انتزاعی و مجرد نیستند. در واقع همگی به کار زندگی در همین دنیا می‌آیند. او برای تقویت جنبه روحی انسان از رهگذر آنچه عرفا آن را «عشق» می‌نامیدند، نه تنها به سرکوب نیازهای جسمانی انسان و کناره‌گیری از مواهب زندگی توصیه نمی‌کند، بلکه گاهی انسان را به عیش نقد نیز توصیه می‌کند: «در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند/ آدم بهشت روضه دارالسلام را» (دیوان/8/6).
او همچنین وجوه تفاوت عشق مورد نظر خود را با عشق‌های خانقاهی و ادعایی بدین‌گونه به زیبایی بیان می‌کند: «ای آن‌که به تقریر و بیان دم زنی از عشق/ ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت» (دیوان/44/11). او البته از عشق زمینی و مجازی نیز غافل نیست اما باید اذعان کرد که عشق زمینی و مجازی در غزل‌های او هنگامی مرز خود را با عشق در مفهوم عرفانی و آسمانی‌اش روشن می‌کند که دستمایه نوعی انتقاد ظریفانه اجتماعی قرار می‌گیرد. در واقع او از رهگذر همین عشق مجازی نیز به نابسامانی‌های اجتماعی زمان خویش تلنگر می‌زند: «فدای پیرهن چاک ماه رویان باد/ هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز» (دیوان/136/17) یا بر برخی اندیشه‌های بیهوده رقم بطلان می‌کشد: «بگیر طره مه‌طلعتی و قصه مخوان/ که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است» (دیوان/27/2) و یا ریاکاری و شکست مدعیان را در آزمون‌ها و بزنگاه‌های زندگی به طنز می‌گیرد: «آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت/ وآن لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت» (دیوان/34/27). 

محور‌گریزی حافظ
از سوی دیگر حافظ در غزل‌هایش نشان داده است که اندیشه‌اش محصور و محبوس در چارچوب‌های خشک و انعطاف‌ناپذیر نظری نیست. به این نکته مهم توجه داشته باشیم که حافظ در زمانه و جامعه‌ای سرشار از تعصبات عقیدتی و مذهبی زندگی می‌کرده است. در جامعه‌ای که برخی باورها به‌عنوان فکر مرکزی و محوری در مدارس و مساجد و خانقاه‌ها ترویج می‌شده است. شریعت و طریقت و حقیقت به‌عنوان اندیشه‌های تئوریزه‌شده و تدوین‌یافته مورد توجه طالبان علوم مذهبی و رهروان عرفان و تصوف بود. حافظ در چنین جامعه‌ای زبانی دیگر را به کار می‌گیرد و با گریز از قال و قیل‌های برخاسته از چنین محافلی، آزادگی و رهایی را ترویج می‌کند. معشوق و می دو نماد رهایی از چارچوب‌های نهادینه شده در جامعه حافظ هستند که او از قال و قیل مدرسه به دامن آنها پناه می‌برد: «از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفت/ یک چند نیز خدمت معشوق و می‌کنم» (دیوان/173/3).

در جدالی دیرینه و تکراری، برخی تلاش دارند به غزل‌های حافظ رنگی کاملا عرفانی بدهند و با تمسک به برخی ابیات آن، اشعار او را نزول یافته از عالم بالا بدانند و بر عکس برخی دیگر می‌خواهند با توسل به ابیاتی دیگر آن را نمایانگر علایق زمینی شاعر معرفی کنند. نمی‌توان وجود برخی از غزل‌های کاملا عرفانی را در دیوان حافظ انکار کرد همچنان که نمی‌توان چشم بر برخی غزل‌ها -که گویای خواهش‌های زمینی شاعر هستند- بست اما می‌توان با استشهاد به همین تنوع و رنگارنگی اندیشه‌ها در غزل حافظ گفت که هر دو گروه اخیر در برداشت از شعر حافظ اشتباه می‌کنند. تلاش حافظ به عکس تلقی این دو گروه، این بوده است که شعرش به انحصار صرف هیچ فکر قالبی در نیاید. او از ایدئولوژی زدگی در شعرش گریزان است. ایدئولوژی‌ای که به تعبیر یکی از شاعران معاصر «قاتل زیبایی و شعر است».

حافظ با هوشمندی و نبوغ خویش دریافته بود که تلاش برخی برای محوریت دادن به افکار و اندیشه‌های خویش تبدیل این افکار و اندیشه‌ها به دکانی برای فخرفروشی و خودنمایی و خودپرستی است، حتی اگر در قالب زهد و تصوف باشد که علت وجودی‌‌اش رهایی از خودخواهی و خودپرستی بوده است. او همچنین دریافته بود که رواج تکفیر و تفسیق از سوی برخی صاحبان افکار و اندیشه‌های حاکم در واقع برای جلوگیری از تولد افکار تازه و نجات‌بخش است. حافظ بر این نکته نیز واقف بود که افکار و اندیشه‌های بسته حاکم بر جامعه وی، راه را برای زندگی مردم و حتی نفس کشیدن‌شان دشوار کرده است. نتیجه چنین حالتی زیست دوگانه جامعه و رواج آفت ریا و تزویر و دو‌رویی بود. از این روست که حافظ در تمام غزل‌هایش هم خود را از محورهای تحمیلی می‌گریزاند و هم دیگران را به گریز از این محورها تشویق می‌کند. بیت‌های پایانی غزلی که آن را جامع محور‌مداری و محورگریزی حافظ نامیدیم، تلاش حافظ را برای گریز از محورهای تحمیلی به‌وضوح می‌بینیم: «نفی خودپرستی»، «پرهیز از شنیدن وعظ بی‌عملان» و بر حذر داشتن مردم از «بوسیدن دست زهدفروشان»، شعارهای حافظ برای نفی و طرد عواملی است که با محور قرار دادن خود رمق مردم را برای زندگی و عشق‌ورزی گرفته بودند.

حافظ برای در هم شکستن چارچوب‌های تحمیلی و رسمی بر اجتماع و گریز از محورهایی که چرخش مردم به دور آنها بیشتر از سر جبر و تظاهر است، شگردی بهتر از طنز نمی‌یابد. او با طنز، همه باورهای ساختگی و تحمیلی و غیرصادقانه را به سخره می‌گیرد و در هم می‌کوبد. زبان لطیف و دو پهلوی طنز، علاوه بر ظرافت و دلنشینی‌اش البته برای او می‌تواند راه گریزی از تکفیر و تفسیق نیز باشد. از سوی دیگر طنز حافظ صبغه اجتماعی شعر او را به‌شدت بالا برده است، زیرا طنز او چیزی نیست جز اشارات او به کاستی‌های ملموس اجتماعی و تناقض‌های عینی زندگی او، مردم و حاکمانی که با او زندگی یا بر او حکومت می‌کرده‌اند.
پی‌نوشت:
1. این غزل و همه ابیات شاهد از دیوان حافظ به تصحیح انجوی‌شیرازی (1367) سازمان انتشارات جاویدان، چاپ هفتم استخراج شده است. 
2. آتشی منوچهر (1371): وصف گل سوری، تهران: مروارید، چاپ اول.

برچسب ها: فرهنگ ، حافظ ، یادداشت ، معتمد
نام:
ایمیل:
* نظر: